Ludovico Einaudi – Una Mattina.mp3
16.27M
#موزیک 🎼
ڪاش من آهنگ مورد علاقهات بودم
ڪہ گوشاتو نوازش میڪنہ،
بستنے مورد علاقهات بودم
ڪہ باعث میشہ لذت ببرے..
ڪاش من لباس مورد علاقهات بودم
و تورو بغل میڪردم.
ڪاش من شعر موردعلاقهات بودم.
بہ قول شاعر:
اے ڪاش تمام آن چیزهایے بودم
ڪہ تو دوست داری♥️
کاش یه چیزی مثلِ هندزفری وجود داشت
که به جای آهنگ، ازش " سکوت " پخش میشد؛
هر جا نیاز به آرامش و سکوت داشتی،
میذاشتی تو گوشت و پِلیش میکردی
و همهجا ساکت میشد! •🎧'☁️•
🌿🦋
داشتم فڪر میڪردم چقدر آدمهاے امن خوبند.
آدم هایے ڪہ رازدارند.
آنهایے ڪہ میتوانے ڪنارشان خودت باشے
و تمام روحت را عریان ڪنے.
از همهچیز بیواهمہ حرف بزنے،
بدون هراسے از قضاوت شدن.
آدمهایے ڪہ نہ با لبها ڪہ با چشمها و روحشان لبخند میزنند.
بدون این ڪہ زیاد بدانند،
اعتماد میڪنند
و شاید خودشان هم هرگز ندانند
در ڪدام روز سختت بہ تو رسیدهاند
و چطور خورشید شدهاند
وسط همہ تاریڪے هاے دلت.
چقدر خورشیدها خوبند،
چقدر بیمنت و چقدر خوشبو و چقدر بوسیدنے و چقدر خواستنیاند.
مهربانے هایے ڪہ انگار نهرهاے بهشتند روے آتش تنهایے.
درد و دریغ ڪہ ڪمند... بسیار ڪم...🍃
🍃✨
🦋دلتنگت که ميشوم!
دلم میخواهد کف اتاق دراز بکشم،
تلفنم را بردارم
و بدون ترس شمارهات را بگیریم.
چشمهايم را ببندم
و منتظر پاسخت باشم،
همینکه پاسخ دادی،
با بغض بگوییم:
با من حرف بزن،
دلتنگی امانم را بریده...
بغض بیصدای من!
حالِ من بدون تو هیچ خوب نیست!
تو بگو...
حالِ تو بدون من روبهراه است؟!
4_6051061174294810544.mp3
9.76M
#موزیک 🎼
هر ڪسے بهمون رسید گفت
فراموشش ڪن،
آخرش خودت میمونے و خودت.
ولے هیچڪس نفهمید
ڪہ بعدِ اون
"من"
هم دیگہ از من رفتہ بود...🍃💔
🍃💫
تو لازم نبود ڪارے ڪنے
تا من حالم خوب بشہ؛
بودنت ڪافے بود تا دیگہ غمے نباشہ تو نگام...
بعد تو ڪسے پیدا نشد
ڪہ بتونہ همچین معجزهاے بڪنہ؛
بعد منم ڪسے نیست وقتے بهت نگاہ میڪنہ
اون همہ عشق تو چشاش باشہ...
جفتمون اشتباہ ڪردیم؛
ولے تو هیچوقت نفهمیدے
بعضے آدما دیگہ تڪرار نمیشن
و دنیا رو هم زیر و رو ڪنے؛
دیگہ مثلشونو پیدا نمیڪنے...
بہ من میگفتے قدرتو بدونم
ولے تو هیچڪدوم از ڪاراییو ڪہ
واسہ خوشحال ڪردنت انجام دادم ندیدے...
هیچڪدوم از تلاشایے ڪہ
واسہ رسیدن بهت ڪردمو نفهمیدے...
مدام بهم میگفتے قدرتو بدونم اما،
انگار یڪے باید اينو بہ خودت میگفت...
شنيدے ميگن تو كہ لالايے بلدے
چرا خودت خوابت نمیبرہ؟
آرہ حڪایت ماست...
بعضی وقتها چنان دلتنگی که؛گویی سالهاست در حوالیِ بی کسیهایت کسی پرسه نزده است.
گاهی به خودت که می اندیشی افسوسِ نداشته ها چنان لالت میکند که از یاد میبری نداشتن،
بخشی از زندگی ات شده است...
نداشتنِ او که تمامِ دلخوشیست یعنی نداشتنِ تمامِ دنیا.
اورا که نداشته باشی دیگر فرقی نمیکند مقیم کدامین فصلی،
چرا که تمامِ سالهایِ عمرت میشود پائیز و برگ ریزانِ آرزوهایت میخشکاند چهره یِ هر آمدن
و ماندنی را.گاهی برایِ خودت چای میریزی و پشتِ پنجره ی خیالت مینشینی و با غرق شدن در افقهایِ دورِ آن،از یاد میبری توام روزی زنده بوده ای.
کسی چه میداند دلتنگی چه بر سرِ قلبهایِ عاشق می آورد.
کاش کسی بیاید که وقتِ رفتن ،نرود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه وقتایی جلو پامون رو درست نگاه نمی کنیم، زمین می خوریم، زانومون زخمی میشه، چشامون اشکی...
حواسمون نیست، راه رو اشتباه میریم، گم میشیم، بغض میاد تو گلومون و چشامون آتیش میگیره...
آدمای زندگیمون رو اشتباه انتخاب میکنیم،
هی رو بدی کردناشون چشم میبندیم تا اینکه چشم وا میکنیم می بینیم درست روزایی که باید باشن، نیستن...
حسرت نبودنشون اشک میشه و شُره میکنه از چشامون...
میدونی چی میخوام بگم؟!
میخوام بگم بعضی وقتا،
"اشک تاوانیه که چشما باید بابت درست ندیدن بدن...