یه تیکه از یه کتاب بود که خیلی حالمو خوب کرد؛ میگفت: «آنچه برای شما باشد از کنار شما عبور نخواهد کرد. شما نیازی نخواهید داشت که چیزی که واقعا برای شما باشد را اجبار کنید. همه چیز همیشه در زمان مناسب، طبق زمانبندی الهی اتفاق می افتد. به آنچه که می رود اجازه ی رفتن بده و به آنچه که در انتظار توست، خوش آمد بگو. رها باش، همه چیز خوب .

🖇 #مهدوی 🌱 جانی نمانده است که بخشم چو حاتمی نرگس شدی که من نشوم مثل خار تو... -العجل مولا .

🖇 #مهدوی 🌱 سخن، بى تو مگر جاى شنیدن دارد؟ نفـس، بى تو کجا ناى دمـیدن دارد؟ علت کورى یعقوبِ نبى معلوم است! شهــرِ بى یار مگـر ارزش دیدن دارد؟💔 -اݪعجݪ مولا

خسته از بار گناهم مرا راهی هست؟ امیرحسین 🌱

گناه را زنجیر وار بر گردن کشیدم ، بیا که تحمل این درد به سر آمده. نها🌱

پاییز ، من است. منی که عمق احساسم را باد به یغما برده . نها🌱

بحثی را که نه خود قـانع می‌شوی و نه می‌تـوانی شخص مقابل را قانع کنی...... با یک لبخند تمام کن...!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌

پاییز مرا از یاد مبر، من همان تکه ابری ام که به شوق باران می گرید. نها🌱

همانند تک برگ سبز پادرهوا میان امواج دریای زرد خزان‌ . . . حَـنـآ🍁

دل تنگ را وصالی نیست مگر؟؟؟ نها🌱

اوج دلتنگی آنجاست که با خود می‌گویی......... حَـنـآ🍁

آسایش ترین آسایش، امید نداشتن به مردمه 😌

این رسم عاشق کشی ات می‌کشد مرا... 🍃صبرا

می ترسم از طلوعی که مرگ ماه است. نها🌱

نبض من، دعای گوی آمدن حضرت عشق است، بیا.... نها🌱

کاش قران باز شود کاش بگوید زندگی آرام است!کاش بخواند قاری از دل من !کاش یکی تفسیر کنید برای روح ودل من! مهردخت❤️

ساده ترین خوشی ها میتونه یه چایی ساده باشه! میتونه خوندن یه کتاب ساده باشه! میتونه کوچکترین کار دنیا باشه اما حال ادمو به حال خوب برسونه!.. مهردخت🌱

خسته از بار گناهم مرا راهی هست؟ امیرحسین 🌱

از کودکی ام مادر یادم داده است که گدایی تو و صحن و سرایت بکنم 🍃 صبرا

در زیر پوست این شهر، تمنای گرگ، اجابت مرگ برِه ای است. نها🌱

به تماشای تو هر روز ز غم می‌نشینم . . . حَـنـآ🍁

اینو به خاطرت بسپار : همیشه به آدما به اندازه اے محبت کن ... که بعدش مجبور نشے ثابت کنے که یه احمق نیستے ...! .

-روزها‌رفت‌وفقط‌حسرت‌دیدارِرُخت‌مانده براین‌دلِ‌یعقوبی‌ماآقاجان :)💙 -امام‌زمان

ای بنده‌ی من، با وجود من چرا غمگین و نگرانی!؟ حتی اگر طناب طاقتت به باریکترین رشته ی ممکن رسید نتــــرس ، مـن هـســتم

نمی دانم دوباره کدام عزیزخدا هوس روضه خوانی کرده که همه جا را ،نفَس در نفَس بوی سیب پیچیده... و مشام منِ بی نفس را مگر غیر بوی سیب می طلبد؟ هیما🌱