eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی ♥️
9.6هزار دنبال‌کننده
30.6هزار عکس
16.8هزار ویدیو
68 فایل
.به هرچیز در جهان پناه بیاوری . در امان خواهـے ماند ؛ اما كافيست انسان بفهمد بی‌پنـٰاهی را♥️.
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5776042495502719819.mp3
5.67M
برده‌منم‌ ؛ شاه‌تویی :)' -تولدت‌مبارک‌آقا‌جانم♥️
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
برای خودت زندگی کن و برای دیگری زندگی باش...
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
ما از خودمون ناراحتیم نه از شما! بخاطر محبتایی که کردیم و ارزششو نداشتید... و گرنه شما کجا و ناراحت کردن ما کجا...
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
می‌گفت اشک مدت‌هاست که با خانه‌ی چشمش قهر کرده، قوی‌دل را چه به بغض دیدار؟! حَـنـآ🍁
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
فرش نشین بودم،درمیان مردمک های چشمانت عرش نشین شدم هیما🌱
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
قرار نیست من طوری زندگی کنم که دنیا دوست داره خب طبعاً قرار هم نیست دنیا همونجوری بچرخه که من دوست دارم این به اون در خیالی نیست...
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
گر دست او، نه دست خدایی است، پس چرا...؟ از شاه تا گدا، همه رو سوی او کنند؟! 🍃
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
آقاجان ديدارت را نصيبمان كن كميت ماهمه لنگ است يا علي مددي دلم براي توتنگ است يا علي مددي گشاده كار دوعالم به يك اشاره تو به كار ماچه درنگ است يا علي مددي 🍃
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
_ ؛ ___ بسھ دیگھ ؛ هرچی منتظر موندیم :) منتظر ِکنکور ؛ منتظر اسنپ ؛ منتظر ِ خط واحد منتظر ِ کارنامه و امتحانا ؛ منتظر ِ جواب ِ بلـــھ منتظر ِبرف ؛ منتظر ِجمعه ؛ منتظر ِدلبر ؛ منتظرِ امادھ شدن غذا ؛ منتظر ِ تمام شدن صـف نذری منتظر ِ تو تو تو :) بسھ دیگھ !! . - -
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
او که دردهایم را در آغوش گرفته بود ‏بعدها آغوشی پر از درد ‏در من جا گذاشت. _ تورگوت اویار
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
☽︎حالِ مرا روزی خواهند فهمید که نهنگی درونِ برکه‌ای افتاده باشد و بخواهد در آن زندگی کند؛ مترسکی از سر تنهایی، یک شب بخواهد قدمی بزند و پایی برای رفتن نداشته باشد. یا مثل پرنده‌ای محکوم در قفس که هر روز به یاد بیاورد شوق پروازش را باید در دل بکُشد! قطره‌ای باران، دلتنگ تکه ابر خود بشود و فریادش به آسمان نرسد؛ برگی از آغوشِ شاخه‌ای رانده شود و همچنان زیر درخت، به انتظار رسیدنش نشسته باشد؛ کویری با سینه‌ای ترک‌ خورده، هر شب خواب دریا را ببیند و در تب خواستنش، بسوزد و ناله کند!!!(: و تمام عمر، چشم های نمناک خود را پشت نقابی از شادی پنهان کرده باشد و هربار خندهایش به دیگران برسد و بغضش برای گلوی تو باشد!(: ☾︎ ✍🏻›››
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
من خوب بلد‌ت بودم ، عطرت رو از بین هزار تا عطر دیگه حس می‌کردم ، چشمام ناخودآگاه بسته می‌شد و سَرم ، سَرم کج می‌شد سمتی که تو بودی ! دست‌خط‌هات رو اینقدر خونده و دیده بودم که دست خطم حتّیٰ شبیه دست‌خط تو شده بود ! صدات ، وقتی که با خمارترین حالتی که عاشقش بودم ، از چاووشی می‌خوندی پس زمینه‌ی مدام ذهنم بود ! خنده‌هات که هیچوقت خجالت دخترونه‌م اجازه نداد یه دلِ سیر دستمو بزنم زیر چونه‌مو نگاهش کنم دلیل زندگی اون روزهام بود ! سیاهی چشمایِ تو قشنگ‌ترین شبی بود که زندگی‌ش کردم ، جنگیدن برای هدفای تو هدفم بود ! امشب عکست رو دیدم ، نشناختمت ، صدات رو شنیدم ، به یاد نیاوردمت ، وقتی جایی اسمت رو می‌شنوم باید چند لحظه‌ای فکر کنم تا به یادم بیای ، اگه اسمت رو پایین نوشته‌های صفحه‌ی اول کتاب‌ها نبینم دست‌خطت رو یادم نیست ؛ حتّیٰ یادم نیست که تو اون کتاب‌ها رو بهم دادی ، انگار دیگه بلدت نیستم امّا ، امّا مطمئنم که هنوز عاشقتم ؛ چون من صدای قلبم رو می‌شناسم ، وقتی که یادم میاد کجای زندگیش بودی هنوز مثل اون وقت‌ها به در و دیوار می‌کوبه ! ذهنم تو رو یادش رفته امّا قلبم هنوز سخت عاشقه : )🌿🌚
۱۹ اسفند ۱۴۰۱