🌿🌿🌿
🕌 آخرین زیارت
💢 هراسان شدم علی اصغر را توی بغل گرفتم که بگویم بابا نترس تمام شد ، خون گرم سرش از لابلای دست هایم جاری شد ، نفس نمیکشید، آرام خوابیده بود ،چشم های بسته و چهره ای آرام شبیه همان وقت هایی که توی گهواره گوشه ایوان خانه میخوابید...
ادامه داستان...
🌿 @akasbanoo_ir
#ارسالیعکاسبانوییها
نمونهای از اظهار لطفهای شما
نسبت به مجلهصوتی هفته پیش 🎧📻🎙
🌿 @akasbanoo_ir