✳️ قبل از عملیات مطلع الفجر بود.
جهت هماهنگی بهتر، جلسهای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهیم و شش نفر از فرماندهان ارتش و سپاه در جلسه حضور داشتیم. اواسط جلسه بود، که ناگهان از پنجره یک نارنجک به داخل پرتاب شد! دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همانطور که نشسته بودم سرم را در بین دستانم گرفتم و به سمت دیوار چمباتمه زدم! بقیه هم مانند من، هر یک به گوشهای خزیدند.
🔸 لحظات به سختی میگذشت، اما صدای انفجار نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. باورکردنی نبود! با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم:
« آقا ابرام …! »
🔹 بقیه هم یکی یکی سرهای خود را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه میکردند. در حالی که همه ما در گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود.
🔸 در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمندهام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباهی افتاد داخل اتاق شما!
👈 گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما و ابراهیم را بسنجد.
📚 برگرفته از کتاب «سلام بر ابراهیم »
زندگینامه و خاطراتی از اسطوره دفاع مقدس
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهیدانه
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
✍️ گروهان سلمان در یکی از مناطق اطراف خرمشهر و در حاشیه رودخانه بهمنشیر مستقر بود.
🌤️ يك روز سید فرغونی به دست گرفت و به بچههای گروهان گفت:
هر کس لباس کثیف برای شستشو داره داخل فرغون بریزه!. کلی لباس جمع شد. البته بچهها او را تنها نگذاشتند. همراه سید برای شستن لباسها به راه افتادیم.
مسافت نسبتا زیادی راه رفتیم.
وقتی به کنار تانکر آب رسیدیم، سید هر کدام از بچهها را مسئول انجام کاری کرد؛
یکی آتش درست کرد، یکی آب تانکر را در ظرف حلبی ميریخت تا آب را گرم کند. یکی هم آب گرم را به شخص شوینده، که خود سید بود، ميرساند.
هر کاری کردیم قبول نکرد. خودش شروع به شستن لباسها کرد.
چند نفر هم کمک او لباسها را آب ميکشیدند. در نهایت یکی از بچهها که هیکل ورزشکاری داشت لباسها را ميچالند و در لگن قرار ميداد تا آنها
را پهن کنند.
👈 سید آن زمان فرمانده گروهان سلمان بود.آن روز بیش از هشتاد قطعه لباس را شست. البته زمان زیادی هم طول کشید.
♥️ این نحوه برخورد و این افتادگی
او بود که سید را محبـوب قلبـهـا کرده بود.
📚 عـلــمـدار
زندگیـنامه و خـاطـرات سردار؛ #شهید_سید_مجتبی_علمـدار
گروه فرهنگی هنری شهید هـــادی
#شهدا_الگوی_زندگی
#شهیدانه
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🌹خانهای ساده در میانه شهر
♦️همتیفر، معاون وزیر آموزش و پرورش:امروز و بعد از ۱۰-۱۱ سال، متوجه شدم که شهید حاجی رحیمی با ما همسایه بودند؛ چند خانه آن طرفتر. خانهای ساده در میانه شهر. خدا رحمتش کند و ما را هم عاقبت به خیر کند.
♦️جلوی منزل شهید چند بنر تسلیت زده بودند، از جمله خانواده یکی از شهدای قدیمی محله هم تسلیت گفته بود. خدا برکت خانوادههای شهدا را از ما نگیرد.
#شهیدانه 🕊🕊
به #ویژه_ترین کانال خبری در ایتا بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/4073259207C866e6a4b74