📣 *تردید نکن!*
♦️ در گیر و دار هجوم به خانه #مولا، در میان شعله و تازیانه و غلاف شمشیر و سیلی و چه و چه، وقتی ریسمان به گردن حیدر انداخته و به سوی مسجد پیامبر میکشیدند؛ همان #سلمان که در پله ای از #ایمان ایستاده بود که اگر ابوذر از مقامش آگاه میشد جانش را میگرفت، همان سلمان که در وصفش فرموده اند: «مِنّا أهلُ البَیت»، همان سلمان که از یاران انگشت شمار #علی در این وانفسا بود، همان سلمان لحظه ای تردید کرد!
♦️ آن هم نه تردید در حقانیت مولایش! بلکه قدری درنگ کرد که مگر این علی همان علی قاتل مرحب و عمرو بن عبدود نیست!؟ مگر همان علی نیست که در قلعه خیبر را از جا کند؟! مگر همان علی نیست که به اسم اعظم آگاه است!؟ مگر همان علی نیست که *او با حق و حق با اوست* !؟ پس چرا هیچ نمیگوید!؟ چرا دست به #ذوالفقار نمی برد!؟ چرا زمین مدینه را از خون اینان لبریز نمیکند؟!
♦️ در همان شلوغی مولا لحظه ای برگشت و به چشمهای سلمان خیره شد که #شک_نکن! دوباره با من #بیعت کن که من #همان_علی هستم و امروز #وظیفه ام این است...
♦️ امروز هم قصه همان است. مولا حرفی میزند، کاری میکند اما جماعت مؤمنین و امت حزب الله از درکش عاجز میشوند. موج انتقادات راه می افتد که چنین گفتن غلط بود و چنان گفتن بهتر...
‼️ *برادر! #ولایت را بد فهمیده ایم! طرفدار ولایت بودن آنجا که رأی من و تو را تأیید میکند #ولایت_مداری نیست. اگر #عقل و #فهم من و تو #ملاک بود که اکنون من و تو مولای این امت بودیم و آن وقت واویلا! #عیار ما آنجا #محک زده میشود که مولا مخالف نظرمان سخنی گفت! آنجا که دو دوتای عقلمان چهارتای مولا نمی شود! آنجا اگر گفتیم #سمعاً_و_طاعتا مردیم...*