کاش میشد گاهی آدمی، فقط گاهی به اندازه نیازش بمیرد، بعد بلند شود خاک هایش را بتکاند. بعد اگر دلش خواست برگردد به زندگی، اگر هم که دلش نخواست بخوابد تا ابد.
-خسرو شکیبایی
.
مریم عزیزی بهار سال شصت و دو در مشهد به دنیا آمد.مریم سال هشتاد و پنج لیسانس شیمی محضش را گرفت و از زمستان هشتاد و هشت تا دو سال بعد از آن را هم زبان انگلیسی یاد گرفت. وی سال هشتاد و شش نوشتن در ژانر فانتزی را شروع کرد.
.
.
عزیزی در مشهد زندگی می کند، عاشق طبیعت و پیاده روی و موسیقی و کتاب و سینما است، از جن و روح و شبح نمی ترسد و از دیوها و اژدهایان و کتابخوان ها خیلی خوشش می آید و آن هایی را که کتاب نمی خوانند یا حیوانات را اذیت می کنند، هیچ دوست ندارد.
.
.
مریم عزیزی یک داستان کودک هم به نام چشم شب برای نشر هوپا نوشته است. عزیزی کتاب هم ترجمه می کند و تا تابستان نود و پنج، علاوه بر این رمان یک رمان نوجوان به نام پسری در برج هم برای نشر هوپا ترجمه کرده است.
.
.
مجموعه رمانی شش جلدی به اسم دشت پارسوا برای نوجوان ها و جوان ها نوشته و تا حالا دو جلد اول آن به نام های حومه ی سکوت و پیشگویی سپیده دم منتشر شده است.
.