انالله و انا الیه راجعون با نهایت تاسف درگذشت بزرگ خاندان مشهدی ابوالقاسم عابدی(پدرخانم برادر حسین میرمحمدی) به اطلاع میرساند مراسم تشیع و تدفین آن عزیز از دست رفته راس ساعت ۲/۵ عصر روز پنج شنبه ۱۴۰۲/۱۱/۱۹ در گلزار شهدای شهرخاوران برگزار میگردد

✨✨✨✨✨ ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد✨ #محمد_رسول_الله #عید_مبعث #ماه_رجب 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2434269520C4baf9fc48f

🍃🌼🍃 ‍      وَ چه صُبحی دلبَرانه تَر از این که مَعشوقه ی مَن نور دَهَد خانه ی دل را... صبحتون بخیر و پر برکت 🍃🌼🍃 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2434269520C4baf9fc48f

✅راننده ها چای دارچین بنوشند 👈 استشمام و نوشیدن چای نعناع ودارچین برای ایجادآرامش اعصاب وجلوگیری از به خواب رفتن رانندگانی که به مدت طولانی میرانند موثر است.

🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 💥ماجرای عکس دو عدد شیر که در حال خوردن یک نفر هستند در حرم امام رضا علیه السلام! در زمان مأمون خلیفه عباسی، خشک‌سالی شدیدی رخ داد و با اصرار مأمون، امام رضا(ع) برای خواندن نماز باران به بیابان رفت و بعد از استجابت دعای امام(ع)، عده‌ای از اطرافیان مأمون به بدگویی از حضرتشان پرداخته و به مأمون گوشزد کردند که بعد از چنین اتفاقی این نگرانی وجود دارد که خلافت از بنی عباس به فرزندان علی(ع) منتقل شود. یکی از این بدگویان حمید بن مهران بود که با لحن جسارت‌آمیزی به امام(ع) گفت: اى پسر موسى! پایت را از گلیمت درازتر کرده‌ای!‌ خداوند بارانی را در وقتش فرستاده و تو آن را کرامتی برای خود می‌پنداری! گویا مانند ابراهیم(ع)، مرغان تکه‌تکه شده را دوباره زنده کرده‌ای! در زنده کردن مرغان را انجام داده‌ای،... اگر می‌پنداری که راستگویی، تصویر این دو شیری که بر تخت مأمون است را زنده کرده و به جان من بینداز! این می‌تواند معجزه باشد نه بارش بارانی که هم در وقتش آمده و هم دیگران برای آن دست به دعا برداشته بودند! امام رضا(ع) خشمگین شد و خطاب به دو تصویر بانگ برداشت: این نابکار را بدرید و هیچ اثری از او باقی مگذارید! آن دو تصویر تبدیل به دو شیر زنده شده و در برابر نگاه‌های شگفت‌آمیز حاضران ‌به آن فرد جسور حمله نموده و او را دریدند و استخوان‌هایش را شکسته و خوردند و خون‌های او را نیز لیس زدند و هیچ اثری از او باقی نگذاشتند! سپس رو به امام رضا(ع) کرده و عرضه داشتند: ای ولی خدا بر روی زمین! دستورت در مورد مأمون چیست؟ آیا او را نیز به همین ترتیب دریده و نابود کنیم؟! مأمون از ترس بیهوش شد. امام به شیرها دستور داد که فعلاً دست نگه دارند و سپس فرمود که عطر و گلاب به صورت مأمون زده و او را به هوش آورند. بعد از آنکه مأمون به هوش آمد، شیرها دوباره عرضه داشتند: آیا اجازه می‌دهید که او را به رفیقش ملحق سازیم؟! امام فرمود: نه! خدا در باره او نیز نقشه‌ای دارد که اجرایش خواهد کرد! آن دو شیر گفتند: پس چه فرمانی می‌دهید؟ امام فرمود: به جای خود برگردید و همان‌گونه شوید که قبلاً بودید! ... 📙 شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 172 - 169، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق. #حکایت 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2434269520C4baf9fc48f