هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
zan.badkare.mp3
2.86M
#بسیار_شنیدنی
✅حجت الاسلام#عالی
🔻ماجرای آقاسیدمهدی #قوام و زن بدکاره
@sebghatallaah
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد فرهمند
@sebghatallaah
هدایت شده از ✍﷽ نکته های طلایی
ensan_250_saleh_201710.pdf
3.17M
👆👆
📚 انسان 250 ساله
🔰آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹
#کتاب #اعتقادی #کاربردی #همراه_با_علما #رهبری #حزب_الله #سیاسی
#pdf
5⃣ سایر کتب دینی و اخلاقی را در این کانال #دانلود کنید.
👇👇
🆔 @m_serat
هدایت شده از نهج البلاغه 🇮🇷
4_571974049077395615.mp3
35.46M
#کلیپ_صوتی
💠 خوش اخلاقی از عوامل عاقبت بخیری
🎤حجة الاسلام والمسلمین #عالی
👈کانال نهج البلاغه
@nahjol_balagheh
هدایت شده از نهج البلاغه 🇮🇷
🔔بزرگترین حسرت ها
#نهج_البلاغه
✨اِنَّ اَعْظَمَ الْحَسَراتِ يَوْمَ الْقِيامَةِ حَسْرَةُ رَجُل كَسَبَ مالاً فی غَيْرِ طاعَةِ اللّهِ، فَوَرِثَهُ رَجُلٌ فَاَنْفَقَهُ فی طاعَةِ اللّهِ سُبْحانَهُ، فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ، وَ دَخَلَ الاَْوَّلُ بِهِ النّارَ؛✨
💠بزرگترين حسرتها روز قيامت حسرت مردی است كه از حرام كسب ثروت كرده، و آن را مردی به ارث برده و در طاعت خدای سبحان انفاق نموده، پس به خاطر انفاقش وارد بهشت میگردد، و ارث گذارنده داخل جهنم میشود.
📚 #حکمت ۴۲۹
@nahjol_balagheh
هدایت شده از نهج البلاغه 🇮🇷
🌺نشانه های پرهیزکاران
#نهج_البلاغه
💠مردم را با لقب های زشت نمی خواند ،
✨همسایگان را آزار نمی رساند ،
✨ در مصیب های دیگران شاد نمی شود
✨ودر کار ناروا دخالت نمی کند ،
✨واز محدوده حق خارج نمی شود.
📚 #خطبه ۱۹۳
@nahjol_balagheh
هدایت شده از نهج البلاغه 🇮🇷
🔴نامه اى از امیر المومنین علیه السلام به اسود بن قطبه فرمانرواى حلوان :تلاش برای ادای حقوق مردم
#نهج_البلاغه
💠زمامدار، هرگاه دنبال هوا و هوس هاى گوناگون خويش باشد در بسيارى از موارد او را از عدالت باز مى دارد.
پس بايد كار مردم، در حقى كه دارند، در نزد تو يكسان باشد كه از ستم نتوان به عدالت رسيد و از هر چه همانند آن را ناروا مى شمارى دورى گزين و خود را به كارى كه خدا بر تو واجب ساخته، وادار نماى، در حالى كه، اميد پاداش او دارى و از عقابش بيمناك هستى.
📚 #نامه ۵۹
@nahjol_balagheh
هدایت شده از نهج البلاغه 🇮🇷
یکشنبه 28بهمن کرس نهج البلاغه دکتر رفعیی.mp3
9.88M
#کلیپ_صوتی
💠شرح خطبه ۱۳۰
🎤حجت الاسلام و المسلمین دکتر #رفیعی
🏅کانال نهج البلاغه
@nahjol_balagheh
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
💠 حدیث روز 💠
🔻امیرالمؤمنین علی عليهالسلام:
🔸 صُحبَةُ الأَخيارِ تَكسِبُ الخَيرَ كَالرّيحِ إذا مَرَّت بِالطّيبِ حَمَلَت طيبا
🌹 همنشينى با نيكان، نيكى مىآورد،
مثل باد كه چون بر بوى خوش بگذرد،
با خود، بوى خوش مى آورد
📚 نهجالبلاغه، نامه ۳۱
@HawzahNews
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
✨ #تــرک_نمــاز ⇩
پیامبر رحمت (صلی الله علیه واله وسلم) می فرمایند:
👌هرگاه کسی نماز صبح را نخواند،
فرشته ای از آسمان او را صدا میکند: #ای_زیانکار
👌 و هرگاه نماز ظهرش را نخواند،
فرشته ای به او میگوید: #ای_خیانتکار
👌 و هرگاه شخص نمـاز عصر
خود را نخواند، گوید: #ای_بی_دین
👌 و اگر نمــاز مـغرب خـود را
نخواند، گویـد: #ای_کافر
👌 و اگر شخص نماز عشاء
را ترک کند، گوید: #وای_برتو که در تو
هیچ خیر و منفعتی نیست.
🌻 همچنین رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) می فرمایند:
در جهنم یک وادی است که از شدت عذاب آن،
جهنمیان هر روز هفتاد مرتبه از آن مینالند
و در وادی، خانه ای از آتش
و در آن خانه چاهی قرار دارد
که در آن چاه تابوتی است و در آن تابوت
ماری است که هزار سر دارد
و در هر سری هزار دهان
و در هر دهان هزار نیش است
و این جایگاه کسانی است
که #نمـاز نمیخوانند و #شراب مینوشند.
📕وسائل الشیعه،ج۳
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
⭕️ بىاختیار اشک مىریختم
🔻 خاطره رهبر انقلاب از دیدار با امام پس از ۱۵ سال در فرودگاه
🌸رهبرانقلاب: توى ماشین من یک وقتى خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، مىخندیدند، بنده از نگرانى بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بىاختیار اشک مىریختم و نمىدانستم که براى امام چى ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت.
🔻بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد نگرانیها و اضطراب ما به کلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلىهاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند.
🔻وقتى که بعد از سالهاى متمادى امام را من زیارت مىکردم آنجا، ناگهان خستگى این چند ساله مثل اینکه از تن آدم خارج مىشد.
🔻احساس مىشد که همهى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه اینجا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده. ۱۳۶۲/۱۰/۲۴
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🌸🍃
📗 #داستان_کوتاه_واقعی
♻️ آیت الله شبیری زنجانی: مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت.
از جمله اینکه می گفت می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم و راست می گفت چون تعدادی از مردم را بلند کرده بود.
روزی در مجمع ما آمد.
دوستم سید موسی صدر -امام موسی صدر- گفت:
اگر می توانی مرا از زمین بلند کن.
مرتاض گفت درون آن سینی بنشین.
ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند.
اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد.
وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟
چرا آبروی ماها را بردی.
سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم.
🔰 مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم.
ما نگران بودیم که آبرویمان نرود و به استادمان گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند و برخی نمونه هایش را هم ما دیده ایم.
علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟
گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند.
هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب نشان دهد.
مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهد تا ایشان را بلند کنم؟
وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود انجام دهد.
من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم و او کار خودش را بکند ...
🔰 مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در آورد و اورادی خواند و مدتی کارهایش طول کشید.
علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن.
مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد.
مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد.
اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می آورد.
مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد.
🔰 مرتاض که آثار ناراحتی در چهره اش موج می زد و عصبی هم شده بود که نتوانسته بود علامه را از زمین بلند کند باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید.
علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد.
مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و با سراسیمه گی و التهاب بیرون رفت.
برخی از ماها پی اش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟
🔰 با عصبانیت گفت من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا روح وی را تسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ونهایتا ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد و کارهایم نقش بر آب.
به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم.
مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم.
دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد.
دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد ...
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
•✾📚 @Dastan 📚✾•