eitaa logo
نکته های خوب
124 دنبال‌کننده
580 عکس
884 ویدیو
1.1هزار فایل
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ شهر بانوی مسلمان ❤️ 💎قطب راوندى قدس سره در كتاب ارزشمند «خرائج» مى نويسد: جابر گويد: امام باقرعليه السلام مى فرمود: هنگامى كه دختر يزد جرد بن شهريار، آخرين پادشاه سلسله ساسانى را اسير كرده و وارد شهر مدينه كردند، دختران مدينه به پشت بامها رفته و به تماشاى او پرداختند، وقتى او را وارد مجلس عمر نمودند، از نور و پرتو جمالش مجلس روشن گشت، وقتى چشمش به عمر افتاد، گفت: پيروز باد هرمز. عمر اين سخن را شنيد، خشمگين شده و گفت: اين كافر مرا دشمنام مى دهد، و تصميم گرفت او را مجازات نمايد. 🔹امير مؤمنان على عليه السلام كه شاهد اين منظره بود رو به عمر كرد و فرمود: چيزى را كه نمى دانى انكار نكن! عمر دستور داد كه تا او را در معرض فروش قرار داده و به همه اعلان نمايند. 🔸امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: لايجوز بيع بنات الملوك وإن كنّ كافرات ولكن أعرض عليها أن تختار رجلاً من المسلمين حتّى تتزوّج منه، وتحسب صداقها عليه من عطائه من بيت المال يقوم مقام الثمن. 🔹دختران پادشاهان را نبايد فروخت، گر چه كافر باشند. او را مخيّر كن تا يكى از مسلمانان را برگزيند و با او ازدواج نمايد. و مهريّه او را از سهم آن مرد، از بيت المال حساب كن كه به جاى قيمتش باشد. عمر گفت: چنين مى كنم، آنگاه به آن بانو گفت: يكى از مسلمانان را به عنوان شوهر انتخاب كن. آن بانوى بزرگوار دورى زد وامام حسين عليه السلام. را انتخاب نمود. 🔸امير مؤمنان على عليه السلام به او فرمود: چه نام دارى اى كنيزك؟ گفت: جهان شاه. فرمود: بلكه نام تو شهربانو است. ... 🔹آنگاه امير مؤمنان على عليه السلام رو به امام حسين عليه السلام كرد و فرمود: احتفظ بها وأحسن إليها، فستلد لك خير أهل الأرض في زمانه بعدك، وهي اُمّ الأوصياء الذريّة الطيّبة ؛ 🔸اين دختر را نيكو نگهدارى كن كه به زودى فرزندى براى تو مى آورد كه او پس از تو، بهترين فرد روى زمين است، اين دختر مادر اوصيا، از ذرارى پاك است. پس علىّ بن الحسين زين العابدين عليه السلام از اين بانوى بزرگوار متولّد شد. 🔹در روايتى آمده است: آن بانوى بزرگوار در هنگام زايمان از دنيا رفت، و اين كه او در آن محفل، امام حسين عليه السلام را برگزيد جهتش اين بود كه آن بانو، حضرت فاطمه عليها السلام را در عالم خواب ديد و پيش از آن كه اسير لشكريان گردد، مسلمان شد. او قصّه شگفتى دارد كه بدين شرح است: 🔸آن بانوى بزرگوار گويد: پيش از آمدن سپاهيان اسلام در خواب ديدم كه حضرت محمّد رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم با امام حسين عليه السلام به خانه ما تشريف فرما شدند، حضرت در مكانى جلوس فرمود و مرا براى امام حسين عليه السلام خواستگارى نمود. پدرم پذيرفت و عقد بسته شد. وقتى از خواب بيدار شدم، محبّت او در دلم جاى گرفت و به جز او به چيز ديگرى نمى انديشيدم. شب دوّم حضرت فاطمه زهراعليها السلام را در خواب ديدم، آن حضرت نزد من آمد و اسلام را بر من عرضه فرمود، من پذيرفته و مسلمان شدم. آنگاه بانوى بانوان جهانيان ✍حضرت زهراعليها السلام فرمود: إنّ الغلبة تكون للمسلمين وأنّك تصلين عن قريب إلى ابني الحسين عليه السلام سالمة لا يصيبك بسوء أحد. 🔹به زودى مسلمانان بر شما پيروز خواهند شد و تو صحيح و سالم پيش فرزندم حسين عليه السلام خواهى رفت و هيچ خطرى متوجّه تو نخواهد شد. 🔸آن بانوى بزرگوار گويد: بدين وسيله، من هم اكنون وارد مدينه شدم و تا حال هيچ ناراحتى متوجّه من نشده و دست مرا انسانى لمس نكرده است. 📖الخرائج،ج۲،ص۷۵۰، ح ۶۷ 📖بحار الأنوار،ج۴۶،ص۱۰، ح ۲۱ ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🌸"وقتی که الاغ شدم"🌸 استادی می گفت: تابستان سال ١٣٨٩ بود. در حال رانندگی بودم و حواسم پرت بود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت: هی الاغ حواست کجاست؟! همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم: آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند؟!! تو باید به من میگفتی خر !!! دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم !!! سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم ... یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. بااشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد ! یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود. این داستان رو توو هر ترمی واسه دانشجوهام تعریف میکنم و کلی باهم لحظه الاغ شدنم رو میخندیم !!! ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
💠حدیث پرخوری، پیامدهای پرخوری💠 عن النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: «إیاکم و البطنه، فإنها مفسده للبدن و مورثه للسقم و مکسله عن العباده» بپرهیزید از زیاد خوردن، زیرا پرخوری بدن را فاسد و بیماری بر جای می گذارد و نشاط عبادت را می گیرد 📚منبع بحارالانوار ج ۶۲ ص ۲۲۶ قال الامام الصادق - علیه السّلام - : اَقربُ ما یكون العبدُ مِنَ الله اذا خَفَّ بطنُه و ابغضُ ما یكون العبد من الله اذا امتلأ بطنُه. امام صادق - علیه السّلام - فرمود: نزدیك ترین حالات بنده به خداوند زمانی است كه شكمش سبك باشد و منفورترین حالات بنده نسبت به خداوند هنگامی است كه شكمش پر باشد 📚 منبع وسائل الشیعه، ج ۱۶ ص ۴۰۵  قال رسول الله - صلّی الله علیه وآله لا تُمیتُوا القلوبَ بکثره الطعام و الشراب فانّ القلوب تموت كالزرع أذا كثُر علیه الماء. رسول خدا - صلّی الله علیه وآله - فرمود: با خوردن و آشامیدن زیاد دل ها را نمیرانید، زیرا همان گونه كه زراعت بر اثر آب زیاد از بین می رود، دل ها نیز بر اثر پرخوری می میرند. 📚مستدرك الوسائل، ج 16، ص 209 قال الامام الباقر - علیه السّلام - : اذا شَّبع البطنُ طغی. امام باقر - علیه السّلام - فرمود: هنگامی كه شكم سیر گردد آدمی سر به طغیان و نافرمانی گذارد. 📚 منبع فروع كافی، ج ۶ ص ۲۷۰ 🍀 داستانک 🍀 حضرت رضا (عليه السلام) مي‌فرمايند: ابليس از زمان آدم تا دوره ي عيسي بن مريم پيوسته نزد پيامبران رفت و آمد مي‌كرد. او بيشترين آزار و ستم را در حق يحيي بن زكريا اعمال داشت. روزي حضرت يحيي؛ ابليس را مشاهده كرد ... حضرت يحيی از ابليس پرسيد آيا تا بحال بر من چيره گشته‌اي؟  شيطان پاسخ داد: خير اما در تو خصلتي وجود دارد كه گاه باعث مي‌گردد نتواني نمازت را بطور كامل بپا داري و شبها را به زنده‌داري مشغول گردي و آن صفت پرخوري است. يحيي از همان جا با خداوند عهد كرد كه ديگر هرگز با شكم سير از طعام نخوابد تا به ديدار خداوند نائل آيد. شيطان نيز عهد كرد هرگز انساني را نصيحت به راستي نكند تا پروردگار را ملاقات نمايد. 📚 منبع داستان پيامبران يا قصه‌هاي قرآن از آدم تا خاتم، صفحه ۵۶۵ ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 نمره 20 عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر...امتحاناتی که هر هفته می گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می کرد...آن هم نه در کلاس،در خانه...دور از چشم همه اولین باری که برگه ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...نمی دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده اند به جز من...به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می کردم تا در امتحان بعدی نمره ی بهتری بگیرم... مدت ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره ی هم کلاسی هایم دیدنی بود... آن ها فکر می کردند این امتحان را هم مثل همه ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند... اما این بار فرق داشت...این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی کردم و خودم را فریب نمی دادم... زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه ی امتحانمان دست معلم می افتد... آن روز چهره مان دیدنی ست... آن روز حقیقت مشخص می شود و نمره واقعی را می گیریم... ✍راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟ ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
👈 حرف حساب 👉 👌مقازه دار‌ محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو میکند، مردم مجبورند از خیابان رد شوند. 👈سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است. 👈 کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند. 👈بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لوله ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است. 👈 کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد! 👈 استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را بنام خودش چاپ میکند. 👈دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود. 👈پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود. 👈همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پست های روشنفکری را لایک میکنند. 👈همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند. 👈جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان برسیم. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🌷 پرسيدم: بهترين راه تربيت كردن چيست؟ گفت: فرزند خود را مثل فرزند همسايه بزرگ كن! گفتم: چگونه؟ گفت: وقتي فرزند همسايه در خانه تو مهمان است به او احترام ميگذاري، حالش را ميپرسي، وقتي از مدرسه برگشت ابتدا سراغ كيف و نمرات او نميروي، در رابطه با نوع غذا نظرش را ميپرسي، نزد او با همسرت دعوا نميكني، 👌بدان كه فرزند تو و فرزند همسايه هر دو در خانه تو مهمان هستند. يكي چند روز و آن ديگري چند سال. فقط كافي است بداني احترام، احترام مي آفريند نه احساس مالكيت. 🔰"پرفسور حسابي" ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🌷روزانه بارها به کودکتان بگویید: 🔸دوستت دارم. 🔸به تو افتخار میکنم 🔸تو پسر یا دختر خوبی هستی 🔸من همیشه مراقب تو هستم ❌ولی هیچگاه به زبان نیاورید: 🔹دوستت ندارم 🔹تو پسر یا دختر بدی هستی 🔹من دیگه بابا یا مامان تو نیستم 🔹وای به حالت 🔹عجب اشتباهی کردم بچه دار شدم مراقب کلاممان باشیم. کودکان با کلام ما بزرگ می شوند و شخصیت آنها شکل میگیرد. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🌷 اگر زن یا مرد ۵۰ ساله ای را دیدید که کله شق و لجباز است، خسیس است، بیش از حد تمیز و مرتب است . وسواس دارد . افسردگیِ سنگین دارد . اضطرابِ فراگیر دارد . خشمِ انفجاری دارد . بسیار بدجنس است . بسیار کینه توز است. آدمیست که با شَک زندگی میکند . احساسِ بدی راجع به خودش دارد . از بدنش خجالت میکشد و... همه اینها به آسیب های ۱ تا ۳ سالگی برمیگردد. یعنی بینِ ۱ تا ۳ سالگی اوضاع خراب بوده. بیشترین آسیب ها را انسان بینِ ۱ تا ۳ سالگی یا ۱۴ تا ۳۶ ماهگی میخورد. به کودکی فرزندانتان توجه کنید. قسمت عمده ای از شخصیت آنها در گرو رفتار والدین در این دوران کوتاه است... ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🌸"وقتی که الاغ شدم"🌸 استادی می گفت: تابستان سال ١٣٨٩ بود. در حال رانندگی بودم و حواسم پرت بود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت: هی الاغ حواست کجاست؟! همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم: آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند؟!! تو باید به من میگفتی خر !!! دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم !!! سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم ... یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. بااشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد ! یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود. این داستان رو توو هر ترمی واسه دانشجوهام تعریف میکنم و کلی باهم لحظه الاغ شدنم رو میخندیم !!! ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️ پیر پالان دوز ❤️ شیخ بهایى رحمةالله علیه روزى از بازار اصفهان می‌گذشت، در یک گوشه دور افتاده بازار توى یک مغازه کوچک و رنگ و رو رفته که نور باریکى از سقف آن به داخل دکان مى‌تابید و در و دیوارش را روشن مى‌ساخت، ناگهان چشمش به پیرمردى افتاد که بیش از ۹۰ سال از عمرش مى‌گذشت و در آن حال مشته سنگینى به دست داشت و مشغول کوبیدن به تخت گیوه بود.شیخ بهایى رحمةالله علیه با دیدن پیرمرد دلش به حال او سوخت و به داخل مغازه رفت و از پیرمرد پرسید: 🔹تو چرا در جوانى اندوخته و پس اندازى براى خود گرد نیاوردى تا در این سن پیرى مجبور به کار کردن نباشى؟پیرمرد سرش را از روى گیوه برداشت و نگاه نافذش را بر روى شیخ بهایى انداخت ولى چیزى نگفت، شیخ دست پیش برد و مشته را از دست پیرمرد گرفت و با علمى که داشت آن را تبدیل به طلا کرد و بعد زیر نورى که از سقف به روى پیشخوان مى‌تابید جلو پینه‌دوز گذاشت، مشته فولادى سنگین وزن که در آن لحظه تبدیل به طلا شده بود در زیر نور خورشید تلؤلؤ خاصى پیدا کرد و ناگهان دکان پینه‌دوز را به رنگ طلایى در آورد، شیخ بهایى بعد از این کار به سرعت عازم خروج از مغازه شد و در همان حال خطاب به پیرمرد گفت: ▫️پینه دوز، من مشته تو را تبدیل به طلا کردم آن را بازار طلافروش‌ها ببر و بفروش و بقیه عمر را به راحتى بسر ببر.شیخ بهایى(رحمةالله علیه هنوز قدم از دکان بیرون نگذارده بود که ناگهان صدایى او را بر جاى نگاه داشت، این صداى پیرمرد بود که مى‌گفت: اى شیخ بهایى اگر تو مشته مرا با گرفتن در دست تبدیل به طلا کردى،《 من آن را با نظر به صورت اولش در آوردم! 》شیخ بهایى به سرعت برگشت و به مشته نگریست و دید مشته دوباره تبدیل به فولاد شده است، دانست که آن پیرمرد به ظاهر تنگدست و بى‌سواد از 🔅اولیاءالله🔅 و مردان خدا بوده و علم و دانش‌اش به مراتب از او بیشتر است و نیازى به مال دنیا ندارد، روى این اصل با خجالت و شرمندگى پیش رفت و دست پینه‌دوز را بوسید و عذر بسیار خواست و بدون درنگ از مغازه خارج شد، از آن به بعد هر گاه از جلو دکان پیرمرد رد مى‌شد، سرى به علامت احترام خم کرده و با شرمندگى مى‌گذشت! و آن پیر اولیاء الله کسی جز شیخ محمد عارف عباسی مشهور به «پیر پالان دوز» از عرفا و معاصر شیخ بهایی نبود که مقبره پیر پالان دوز هم اکنون در شمال شرقی حرم امام رضا علیه السّلام و ابتدای خیابان نواب صفوی قرار دارد. 📚ستارگان هدایت ص231 ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
❤️ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ.❤️ ﻣﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﮐﻦ ! ﻣﻌﻨﯿﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺕﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﻬﺖ ﺻﺪﻣﻪ ﺑﺰﻧﻪ !!! ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ،ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ، ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ . . . ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ،ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺳﻨﺪﯼ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ، ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪﺑﺰﻧﯿﺪ : _ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﺤﻘﯿﻖ _ ﻫﻮﺱ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﻘﻞ _ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺒﺮ _ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ _ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺗﻮﻗﻌﯽ _ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻤﻨﺎﻣﯽ _ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ « ﺧﺪﺍ » ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩتون باشید. ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g
🔴 حکایت چاه مکن بهر کسی.. وقتی‌ مادر هلاکوخان‌ از دنیا رفت، بعضی‌ از دانشمندان‌ که‌ مخالف‌ حضور خواجه‌ نصیر در دربار هلاکوخان‌ بودند به هلاکوخان گفتند: تو میدانی‌ که سؤال‌ قبر هست‌ و نکیر ومنکر در قبر از هر مرده‌‌ای سؤالاتی می‌‌‌کنند و مادر تو بی‌‌سواد می‌باشد و از پاسخ‌گویی‌ به آنها عاجز است. بهتر است خواجه‌ نصیر که عالمی‌ دانشمند است‌ را با مادرت‌ دفن کنی‌ که‌ از پاسخ‌ سؤالها بر آید و مادرت‌ عذاب‌ نکشد! هلاکو، خواجه‌ نصیر را خواست‌ و مطلب‌ را با او در میان‌ گذاشت.‌ خواجه‌ فهمید که‌ توطئه‌ در کار است‌ و در حق او بدگویی شده است. لذا با زیرکی‌ خاصی ‌جواب‌ داد که‌: سؤال نکیر و منکر در قبر برای هر کس ثابت است، و برای شما پادشاهان نیز هست، پس بهتر است‌ بنده‌ را برای‌ خودتان‌ نگهدارید چون‌ از شما سؤالهای‌ بیشتری‌ می‌کنند، پس کسی که‌ چنین‌ پیشنهادی را کرده‌ است‌ با مادرتان‌ دفن‌ کنید که او نیز از عهده سؤال و جواب خوب بر می‌‌آید. پس هولاکو حکم کرد که یکی از آن دانشمندان را در قبر مادرش گذاشتند و خاک مذلّت بر سرش ریختند. آری؛ چاه مکن بهر کسی . . . اول خودت بعدا کسی ✅ کانال نکته های خوب https://t.me/joinchat/AAAAAD6-XqFRfH2MhUjA3g