eitaa logo
نکته های خوب
124 دنبال‌کننده
580 عکس
884 ویدیو
1.1هزار فایل
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت بیستم 🔶 چهره ای محزون داشت. ميتوانستی در چهره اش سیمای یاران اهل بیت: را مشاهده کنی؛ زيرا بزرگان دین ما گفته اند: هر کس به قومی شبیه شود از آنها خواهد شد و با آنها محشور ميشود. شخصیتی پرجاذبه و وصف نشدنی داشت. ویژگیهایی که برای انسان کامل برشمرده اند در او جمع بود. همه به او احترام ميگذاشتند. شخصیت سید از همان کودکی به خوبی شکل گرفت. با حضور در جبهه گوهره وجودی او بیشتر پر و بال یافت. همه بستگان و اهل فامیل روی او حساب خاصی داشتند. مادر او را الگو و معلم خود ميدانست. کم حرف بود. به هرچه که از دین ميدانست عمل ميکرد. به کوچک و بزرگ احترام ميگذاشت. با هر کس مناسب با سن و سالش سخن ميگفت. حق الناس بسیار برایش مهم بود. اگر ناخواسته کاری انجام ميداد و بعد متوجه ميشد که کسی از او دلگیر شده، تا او را راضی نميکرد آرام نميگرفت. ميگفت: خدا از حق خودش ميگذرد ولی از حق مردم نميگذرد. خودش هرگز اشتباهات دیگران را به دل نميگرفت. سعی ميکرد با رفتار یا عمل پسندیده ای طرف مقابلش را متوجه اشتباهش کند. دائم به مادر و خواهر درباره حفظ حجاب و عفاف سفارش ميکرد. ميگفت: باید خانم زینب کبری سلام الله علیه الگوی شما باشد.بسیار روی این موضوع حساس بود. یک بار از منطقه به مرخصی آمده بود. با رفقایش رفته بودند بازار. با دیدن وضع حجاب در آن محل با عده ای درگیرشدند! نهایتا کارشان به کلانتری کشید. مأموران به آنها گفته بودند: شما مگر کی هستید که دعوا راه انداختهاید!؟سید هم در جواب گفته بود: وقتی ما جبهه هستیم شما اینجا چه ميکنیدکه حالا شهر مذهبی ما به این روز در آمده؟!سید واقعًا پا بر روی نفسانیات خود گذاشته بود. همه از تواضعش درس اخلاق ميگرفتند. هنگام صحبت، حجب و حیا در چهره اش موج ميزد. هر کس در مسئله ای نیاز به مشورت داشت بهترین گزینه اش سید بود. حقوقش کم بود ولی با این حال به دیگران بسیار کمک ميکرد. اوایل به خاطرکمک به اسلام و دفاع از دین و جبهه حقوقش را نميگرفت. وقتی در سپاه مشغول بود یک دستگاه تلویزیون و پنکه در قرعه کشی برنده شد. فهمید یکی از دوستان پاسدار به خاطر همین وسایل با همسرش مشکل پیدا کرده. بدون اینکه کسی مطلع شود آنها را به او بخشید.سید آنقدر خوش برخورد بود که جوانان مشکلدار نیز جذب او ميشدند. سید هم به آنها بها ميداد و برایشان ارزش قائل ميشد. و همین امر باعث ميشد که آنها به سمت هیئت و اهل بیت: کشیده شوند. دائم ذکر ميگفت. علاقه زیادی به خواندن قرآن داشت. هر روز یک جزء از قرآن مجید را با لحنی خوش تلاوت ميکرد. به سبک قرائت استاد غلوش قرآن را به زیبایی تلاوت ميکرد. نماز جماعت را ترک نميکرد. برای نماز جماعت اغلب به مسجد جامع ميرفت و برادرانش را نیز سفارش به نماز اول وقت ميكرد. گاهی نماز جماعت را در میادین شهر برگزار ميکرد تا بقیه نیز به نمازجماعت تشویق شوند. سید هرچه داشت از نمازش بود. درکودکی هر وقت مشغول بازی بود و موقع نماز ميرسید بازی را رها ميکرد و ميگفت نماز واجبتر است. او به فرمایش حضرت علی علیه السلام به خوبی عمل ميکرد آنگاه که فرمودند: هر کس به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره گیرد: برادری که در راه خدا با او رفاقت کند، علمی جدید، رحمتی که در انتظارش بوده، پندی که از هلاکت نجاتش دهد، سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه با دوستانش بسیار صمیمی بود. به خصوص همرزمانش. سید اتاق مجزا داشت. هر بار که با چند نفر از دوستانش از منطقه برميگشتند به آنجا ميرفت. پدر و مادر هم با افتخار از آنها پذیرایی ميکردند. سید هر بار هم عازم منطقه ميشد غسل شهادت ميکرد. وقتی با نامحرم صحبت ميکرد سرش را پایین می انداخت. وقتی برای کمک به پدرش به مغازه کفاشی می آمد، اگر خانمی وارد مغازه ميشد، کتابی در دست ميگرفت و سرش را بالا نمی آورد. ميگفت: بابا شما جواب بده. او ميدانست که پیامبرعلیه السلام در این باره فرموده اند: چشمان خود را از نامحرم ببندید تا عجایب را ببینید. 👉 @mtnsr2 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
1_16407809.mp3
3.3M
چقدر سخت است حال عاشقی که نمیداند محبوبش هوای او را دارد یا نه شهید 👉 @mtnsr2
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ 🔶قسمت هفتاد ونهم 🔶 متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است بسمه تعالی وصیت می‌کنم مقدار دارایی ناچیزی که دارم غیر از ثلث آن مابقی به همسرم سیده فاطمه موسوی برسد و از ایشان تقاضا دارم نهایت توان خود را برای بهتر تربیت کردن تنها بازمانده‌ام، یعنی دختر عزیزم سیده زهرا علمدار به کار بگیرند و از خداوند منان برای ایشان و دخترم طلب توفیقات وافر الهی را دارم. از همسر عزیزم تقاضا دارم این بنده‌ی حقیر سراپا گناه را در کوتاهی و قصور و تقصیرات مورد عفو و بخشش خود قرار دهد؛ چرا اینکه خداوند عفو کنندگان را دوست دارد. همین‌طور از یادگارم می‌خواهم از اینکه برای او پدر خوبی نبودم مرا ببخشد، خداوند به ایشان مقامات عالی و دنیوی و اخروی عنایت فرماید، از پدر و مادرم نیز طلب عفو و بخشش می‌نمایم. همینطور از کلیه کسانی که به نحوی حقی گردن حقیر دارند بخاطر خداوند بخشنده‌ی مهربان از این بنده‌ی آلوده درگذرند. وصیت می‌کنم مرا در گلزار شهدا ساری دفن کنند و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بروی صورتم بگذارند و قبل از آن که مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم فاطمه‌ زهرا (س) و جد غریبم حسین (ع) را بخواند و از مستمعین گرامی می‌خواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم می‌گویم من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی می‌ترسم. شما را به حق پنج تن آل عبا تا می‌توانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر برایم بخوانید و زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و بسوی آرامگاه می‌‌برید تا می‌توانید مهدی (عج) فاطمه (س) را صدا بزنید. کی واهمه دارد ز مکافات قیامت آنکس که بود در صف محشر به پناهت 👉 @mtnsr2 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
1_16407809.mp3
3.3M
چقدر سخت است حال عاشقی که نمیداند محبوبش هوای او را دارد یا نه شهید 👉 @mtnsr2
Shab3Fatemieh2-1392[07].mp3
4.17M
⭕️ 🌷باز امشب در هوای بارانم 🌷دلتنگ خاطرات یارانم 🌷می آید از جبهه ها عطر ناب کربلا 🌷ماییم و یاد شما … آه ای شهیدان 🌷یا لیتنا کنا معک، ذکر لبهاتان، خونتان جاری در ره جانان 👉 @mtnsr2
🌷باز امشب در هوای بارانم ☘دلتنگ خاطرات یارانم 🌷می آید از جبهه ها عطر ناب کربلا ☘ماییم و یاد شما … آه ای شهیدان 🌿یا لیتنا کنا معک، ذکر لبهاتان، خونتان جاری در ره جانان 🌷دلگیر از کینه ها بی مهری ها ☘دلگیر از این همه قهر و غوغا 🌷ماییم و یاد شما یاد آن مهر و وفا ☘یاد آن شور و نوا … آه ای شهیدان 🌿یا لیتنا کنا معک، ذکر لبهاتان، خونتان جاری در ره جانان 🌷ما بر عهد شهیدان می مانیم ☘مست جانان و مرد میدانیم 🌷ذلت بر ما شد حرام ماییم و شور مدام ☘ماییم و راه امام … هم چون شهیدان 🌿یا لیتنا کنا معک، ذکر لبهاتان، خونتان جاری در ره جانان 👉 @mtnsr2
ازعزراییل پرسیدند: تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم و یک بارترسیدم. ."خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم.. "گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم،او را دربیابانی گرم وبی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود..منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم..دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.. "ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم..دراین هنگام خداوند فرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود... •✾📚 @Dastan 📚✾•
haghighat asar gonah.ali.mp3
3.18M
📲 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا #عالی 🔖 حقیقت آثار گناه 🔖 داستان #محدث_قمی •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷خاطره ای از سردار شهید محمد ابراهیم همت🌹 ✍️ این توصیه ی شهید کاظمی به شهید همت را ، همه ی نیروهای انقلابی باید بخوانند : مأموریتم که تموم شد ، رفتم با حاج همت درباره‌ی برگشتم صحبت کردم. شهید همت بهم گفت: یه خاطره برات بگم؟ گفتم بگو؟ حاجی ‌گفت: وقتی‌توی پاوه مأموریتم تموم شد ، به شهید ناصر کاظمی گفتم: مأموریتم تموم شده و می خوام برم. ناصر پرسید: بریده ای؟ از سوالش تعجب کردم وگفتم: منظورت رو نمی فهمم، حکمم سه ماهه بوده و حالا تموم شده... ناصر کاظمی گفت: مأموریت و مدت مأموریت زیاد مهم نیست! اگه بریدی بیا تسویه حساب کن و برو ، اگر هم نبریدی بمان و کار کن، اینجا کار زیاده و بهت احتیاج داریم... منصرف شدم و دیگه باهاش درباره برگشتن حرف نزدم... 📚سالنامه یاران ناب ۱۳۹۳ 🌹 🌹 🆔 @ebrahimhemmat_ir