هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🌐زنان در حکومت امام زمان
1⃣ حضور پنجاه زن در بین یاران حضرت مهدی: اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان می شتابند، آنهایند که در آن زمان می زیستند و همانند دیگر یاران امام، به هنگام ظهور در مکه به خدمت امام میرسند. امام باقر فرموده اند: به خدا سوگند، سیصد و سیزده نفر می آیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند...
📚بحارالانوار ج۵۲ ص۲۲۳
2⃣زنان آسمانی: گروه دوم چهارصد بانوی برگزیده هستند که خداوند برای حکومت امام عصر در آسمان ذخیره کرده است. پیامبر اکرم فرموده اند: عیسی بن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایسته ترین افراد روی زمین فرود خواهد آمد.
📚معجم الامام المهدی ج۱ ص۵۳۴
3⃣ رجعت زنان: گروه سوم زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور، آن ها را زنده میکند که دو دسته اند: ۱-برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده. ۲-برخی فقط از آمدنشان سخن به میان آمده. امام صادق فرمودند: همراه موعود سیزده زن خواهند بود.به مداوای مجروحان پرداخته سرپرستی بیماران را بر عهده می گیرند.
👉 @mtnsr2
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
4_373967578466353515.mp3
14.4M
🔰 از کشتی نوح تا کشتی حسین علیهالسلام
#آخرالزمان
🔸سخنرانی بسیار مهم و جذاب
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
1_61327640.mp3
2.73M
🎵 راز سقوط زبیر از زبان امیرالمونین(ع)
👈 چگونه آدم خوبها خراب میشوند؟
👉 @mtnsr2
هدایت شده از محجوبه
4_6039676053511734799.mp3
3.75M
#پرسش_و_پاسخ
بی علاقگی نسبت به کلاس قرآن😔
╲\╭┓
╭🌸 🍃 @ahkame_banovan
┗╯\╲
هدایت شده از ✍﷽ نکته های طلایی
7275-fa-rajat-dar-eteghadeh-shie.pdf
604.9K
👆👆
✅ #رجعت در اعتقاد #شیعه
✍مؤلف استاد مطهری
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
🗣آفات کلام
🌻چهار پادشاه #هند و خاقان #چین و کسرای عجم و قیصر #روم در محلی جمع شدند و رأی همه آن ها در مذمّت #سخن گفتن و مدح خاموشی بود.
1⃣یکی از ایشان گفت: من هرگز از #خاموشی پشیمان نشده ام؛ اما بسیار از سخنی که گفته ام پشیمان شده ام.
2⃣دیگری گفت: هرگاه من سخن می گویم، او #مالک من می شود و اختیارش در دست من نیست؛ اما تا زمانی که نگفته ام، مالک و صاحب #اختیار آن هستم.
3⃣سومی گفت: از فرد متکلم تعجب نمی کنم؛ زیرا اگر کلامی بر خود او برگردد، #ضرر می رساند و اگر بر نگردد، نفعی به او نمی رساند.
4⃣چهارمی گفت: به رد آن چه نگفته ام قادرترم از رد آن چه گفته ام.
🔰معراج السعادة، ص 452.
#همراه_با_علما #داستان_کوتاه #اعتقادی #کاربردی #تربیتی
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
5⃣ با انتشار #کتاب های #pdf #دینی و #اخلاقی این کانال به فرهنگ کتابخوانی کمک کنیم.
👇👇
🆔 @m_serat
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
685321441524152.mp3
3.11M
🔉 حتما گوش کنید | یه سنت خوب در روز جمعه
سوره مبارکه #جمعه
🌸 کوتاه با قرائت زیبای رهبر معظم انقلاب
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
هدایت شده از صحیفه انقلاب
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم کمتر دیده شده از سخنرانی امام خمینی(ره)
1️⃣
🔖در جمع فرمانداران سراسر کشور
🔖پیرامون شئون حکومت اسلامی
@sahifeh_entezar
هدایت شده از صحیفه انقلاب
45.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃یک قصهای را که برای من نقل کردهاند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ- حالا کی بوده است نمیدانم- رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشتهاند به ما هم بگویید، کتابها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشتهاند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما میبینیم که شما ما را دعوت میکنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم میشود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است- از قراری که گفتهاند- و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم.
‼️آن کلمهای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این تکان دهنده است.
🔖سخنرانی #مهم پیرامون شئون حوزوی
#لزوم_تهذیب_در_جوانی
#پرهیز_از_اختلاف
🔸امام خمینی (ره)؛ 28 تیر 1362
🔸جلد ۱۸ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۱۲ تا صفحه ۲۰
بيشتر بخوانيد: http://emam.com/posts/sahifehbydate/62/04/28/1
@sahifeh_entezar
هدایت شده از دوستی با خدا
✨﷽✨
✍شمش طلا و معجزه امام صادق (ع)!
✅گروهي از اصحاب امام صادق عليه السلام خدمت حضرت نشسته بودند كه ايشان فرمودند:
خزانه هاي زمين و كليدهايش در نزد ماست، اگر با يكي از دو پاي خود به زمين اشاره كنم، هر آينه زمين آنچه را از طلا و گنج ها در خود پنهان داشته، بيرون خواهد ريخت! بعد، با پايشان خطي بر زمين كشيدند. زمين شكافته شد، حضرت دست برده قطعه طلايي را كه يك وجب طول داشت، بيرون آوردند .
سپس فرمودند:خوب در شكاف زمين بنگريد!
اصحاب چون نگريستند، قطعاتي از طلا را ديدند كه روي هم انباشته شده و مانند خورشيد مي درخشيدند.
يكي از اصحاب ايشان عرض كرد: يابن رسول الله! خداوند تبارك و تعالي اين گونه به شما از مال دنيا عطا كرده، و حال آنكه شيعيان و دوستان شما اين چنين تهيدست و نيازمند باشن؟
⚘حضرت در جواب فرمودند:براي ما و شيعيان ما خداوند دنيا و آخرت را جمع نموده است(کنایه از بی ارزشی مال دنیا) ولايت ما خاندان اهلبيت بزرگترين سرمايه است، سرانجام ما و دوستانمان داخل بهشت خواهيم شد و دشمنانمان راهي دوزخ خواهند گشت!
📚بحار، ج ۱۰۴، ص۳۷
🌺الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج🌺
🌋 @doostibakhoda
هدایت شده از مفاخر
💠 آثار برخی از گناهان در کلام امام سجاد علیه السلام(8)
🌷گناهانی که عمر را کوتاه می کند:
و گناهانى كه به كشيده شدن انسان به سوى فنا و نيستى سرعت مىبخشد؛
1⃣ قطع رحم،
2⃣ سوگند دروغ،
3⃣ و دروغگوئى،
4⃣ زنا،
5⃣ و بستن راه مسلمانان،
6⃣ و ناروا ادّعاى امامت كردن است.
🌹وَ اَلذُّنُوبُ اَلَّتِي تُعَجِّلُ اَلْفَنَاءَ قَطِيعَةُ اَلرَّحِمِ وَ اَلْيَمِينُ اَلْفَاجِرَةُ وَ اَلْأَقْوَالُ اَلْكَاذِبَةُ وَ اَلزِّنَاءُ وَ سَدُّ طُرُقِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اِدِّعَاءُ اَلْإِمَامَةِ بِغَيْرِ حَقٍّ
📚اصول کافی، ج 2، ص 331، ح 5.
http://eitaa.com/joinchat/2697003010C86ca0b02c5
هدایت شده از سایت دینی هدانا
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...
😢💔🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
🔹شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.... 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم.... 🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir
هدایت شده از رسانه سخنرانی ایران صدا
13970630_23964_64k.mp3
21.18M
#جلسه_یازدهم #بلا #نگاه_زیبا_به_عالم
💠بیت_رهبری
#استاد_عالی
#شام_غریبان
#منبر_کامل
#محرم_97
📢تبلیغ چند رسانه ای 📢
👌👌رسانه دینی 👇👇💯
╭┅─────────┅╮
🌺 @mediamenbar
╰┅─────────┅╯