دلتنگی سهم ماست
از خاطراتی
که یک روز خاطره نبودند
زندگی بودند!💞
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
#خورشیدایران
#صفحهسیام
#هفتمینمسابقه
خبر دادن حضرت رضا(ع) از براندازی برمکیان
رو در رویی حضرت رضا(ع) با برمکیان، به گونهای بود که آن حضرت همواره در انتظار سرنگونی آنها بود، سرانجام حدود یک ماه قبل از همان سال (189 هـ.ق) حضرت رضا(ع) به آن خبر داد.
یکی از اصحاب حضرت رضا(ع) میگوید: در آن سالی که هارون به مکه رفت، حضرت رضا(ع) نیز به قصد حج از مدینه خارج شد، در مسیر راه در جانب چپ جاده، به کوهی رسید، که نام آن کوه «فارِع» بود، حضرت رضا(ع) فرمود: «بنا کنندهی ساختمان در این کوه، و ویران کنندهی آن کشته میشود و قطعهقطعه میگردد.»
ما نفهمیدیم که منظور حضرت رضا(ع) چیست، هنگامیکه حضرت رضا از آنجا به سوی مکّه رفت، کاروان هارون به آنجا رسید، و در آنجا بار انداخت، «جعفر برمکی» (شخصیّت برجسته دربار هارون) که در آن کاروان بود، بالای آن کوه رفت و دستور داد در آنجا ساختمانی بنا کنند.
سپس کاروان به سوی مکّه رهسپار شدند، پس از مراسم حج، هنگام مراجعت، وقتی که کاروان هارون به پای آن کوه (فارع) رسیدند، جعفر برمکی بالای آن کوه رفت و دید طبق دستور قبلی، ساختمان ساخته شده است، دستور داد آن را ویران نمودند.
هنگامی که کاروان هارون به بغداد بازگشتند (بر اثر خشم هارون بر برمکیان، زندگی برمکیان تار و مار شد، عدهای از آنها کشته و عدهای دربدر شدند) جعفر برمکی کشته شد و بدنش را قطعهقطعه نمودند. و خبر امام رضا(ع) از حوادث آینده، تحقق یافت.
آری نفرین امام رضا(ع) در مورد برمکیان هوسباز و حیلهگر آنچنان آنها را ـ آن هم به دست ظالمی دیگر ـ واژگون کرد، و فوّاره اقبال آنها سرنگون نمود که محمدبن عبدالرحمن هاشمی میگوید: روز عید قربان بود، به خانهام رفتم، دیدم زنی فرتوت با لباسهای مندرس نزد مادرم نشسته، و از گذشتهها سخن میگوید، مادرم به من گفت: آیا این زن را میشناسی؟ گفتم: نه، گفت: این زن «عباده» مادر جعفر برمکی است.»
من اندکی با او صحبت کردم، در ضمن گفتارش گفت: «روز عید قربان بود، نزد پسرم جعفر رفتم، چهارصد کنیز در خدمت من ایستاده بودند، در عین حال با خودم میگفتم: پسرم جعفر در ادای حقّ من کوتاهی کرده، ولی امروز که روز عید قربان است، یگانه آرزویم این است که دو پوست گوسفند داشته باشم که یکی را زیرانداز و دیگری را روانداز خود قرار دهم!!»
محمد میگوید: من پانصد درهم به او صدقه دادم، او فوقالعاده خوشحال شد.
💖💖💖💖💖💖💖💖
#خورشیدایران
#مسابقهویژهدههیکرامت
#هفتمینمسابقه
#شناختامامرضاعلیهالسلام
#شناختحضرتمعصومهسلامالله
#انتخابات
#نشر_حداکثری
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#کانال_کمال_بندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
نیازمندی که کلیه خود را فروخت😔😭
یکی از دوستان عاشقان شهید سلیمانی به مشکل خورده
سوژه ما در این اطلاعیه مرد مومنی است که به سختی خورده و همسرش با ۳ فرزند طلاق گرفته و مهریه اش را به اجرا گذاشته و فرزندان نزد پدر هستن و چند وقتی است این مرد روز خوش ندیده و حالا جلب آن گرفته شده و چنانچه یک سکه را نپردازد ب زندان میرود لذا چهار میلیون دارد و نیازمند پنج میلیون تومان است
نکته غم این سوژه این است که ایشان یک کلیه خود را نیز فروخته😔😔
مستندات کلیه مشکلاتش موجود است میتوانید تماس بگیرید ۰۹۳۵۸۳۱۹۵۰۶
پیام داده و منتظر یاری من و شماست😔
دوست شهید یک ویژگی خاص دارد یاری اش کنیم❤️
پیام نیازمند👇👇
حاجی سلام شرمنده مزاحم شمامیشم بابت مهریه محکوم شدم به پرداخت مهریه اعسار زدم شده چهارماهی یک سکه ۲۰فروردین میبایست یک سکه پرداخت کنم نتونستم فراهم بکنم سه تافرزند دارم که پیش خودم هستن زندگیم داره خیلی به سختی می گذره ازشماخواهش می کنم کمکم کنید از دوستان سردار هستم باتشکر
6037997377244539
بنام بنیامین صالحی
صلوات
ان شالله در این ثواب عظیم شریک باشید و با یک یا علی ع مشارکت نمایید🙏
🥀عکس نوشته ایتا🥀
🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهروان راه شهدا هستید به همر
🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا
با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهروان راه شهدا هستید
آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم............ و همسرشان شربت بیاورید من به همسرم نگاه کردم و به او گفتم این ها اسمم را از کجا می دانند همسرم اشاره کرد که هیچ صحبتی نکن و فقط سکوت کن و گوش کن. علی اصغر به داخل نور رفت تا شربت بیاورد. مدتی طول کشید تا علی اصغر برگردد و در این مدت من به رفتارها و فعالیت رزمندگان به دقت نگاه میکردم . بسیار برایم عجیب بود آنها مرتباً پرونده ها را بررسی میکردند و بیسیم میزدند و از احوال مردم می پرسیدند مثلاً آقای یاسینی در همان زمان که کنار ما ایستاده بود به بی سیم چی گفت بیسیم بزن بپرس که مشکل پیرمرد در روستای فلان جا بر طرف شده یا خیر یا در یک پیام دیگری گفت بپرسید فلان بچه در بیمارستان مشکلش برطرف شده یا خیر و وقتی متوجه شدند که مشکل آن بچه برطرف شده، همه با هم صلوات قرائت کردند. حتی در جایی هم آقای یاسینی به رزمندگانی که مشغول بررسی پروندهها بودند گفتند ببینید چرا مشکل فلان فرد در فلان جا برطرف نشده بررسی کنید ببینید ایراد کار کجاست؟؟؟؟ جملات برایم بسیار عجیب بود و من متحیر و شگفتزده فقط به مکالمات، نوع رفتار و گفتار آنان نگاه می کردم و حتی توان صحبت کردن هم نداشتم تا علی اصغر قلعه ای از داخل نور با یک سینی بسیار زیبا که دو لیوان شربت در داخل آن بود به سمت ما آمد آقای یاسینی گفتن اول به خانم.......... شربت را بدهید شربت را که به سمت من گرفت دیدم شربت آلبالویی رنگ است یک لحظه به همسرم گفتم نکند این شربت شهادت باشد؟ ولی همسرم اشاره کرد که سکوت کنم من هم شربت رو برداشتم و وقتی آن را میل کردم بسیار خوش عطر و خوش طعم بود و با شربت هایی که تا به حال خورده بودم بسیار متفاوت بود آقای یاسینی از من پرسیدند خانم ............ شربت به جانتان نشست؟؟؟؟؟ گفتم بله بسیار خوشمزه بود ایشان گفتند این شربت شفاست، نوش جانتان. تمایل دارید لیوان دیگری شربت برایتان بیاوریم با اشتیاق زیاد گفتم بله محبت می کنید آقای یاسینی به علی اصغر گفتند آقای قلعه ای سریع برای خانم ......... شربت دیگری بیاورید علیاصغر قلعه ای مانند فرفره رفت داخل نور و بعد از مدتی با سینی دیگری از شربت که دو لیوان در داخل آن بود به سمت ما آمد این بار شربت پرتقالی رنگ بود که آن را نیز تا ته میل کردم و بسیار گوارا بود در این موقع آقای یاسینی از ما عذرخواهی کرد و گفت کاری برایم پیش آمده الان خدمت میرسم و ما را ترک کرد و داخل دروازه پر از نور شد و به علی اصغر گفت در خدمت خانم ...........و همسرشان باشید تا من برگردم
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
🌸شب بخیر یعنی
💫سپردن خود به خدا
🌸و آرامش در نگاه خدا
🌸یعنی سیراب شدن در
💫دستان و آغـوش پُرمهر خُـدا
🌸شب بخیر یعنی
💫شڪوفایی روزت سرشار
🌸از عشـق به خُـدا
🌸با آرزوی شبی آرام و
💫دوست داشتنی برای شما خوبان
🌸 #شبتون_پر_از_عطر_خدا
💖🌹🌟🌙✨🌹💖
یا صاحب الزمان دل عشاق شما بس نگرانست بیا
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖