┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
مـا همـانیـم ڪہ از
#عشـق تـو غفلـت ڪردیـم
بـا همہ آدمیـان غیـر
#تـو خلـوت ڪردیـم
سـال هـا مے گـذرد،
#منتظـرے بـرگـردیـم
و مشخـص شـده مـاییـم ڪہ
#غیبـت ڪردیـم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
۶۶.mp3
9.67M
[تلاوت صفحه شصت و ششم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدسیسوم🦋
🌿﷽🌿
فرهود اما جوابی نداد و فقط نگاهی توام باحرص و نفرت
به سمت من انداخت و تنه ای زد و سریع
رفت...
میخواستم دست آیه رو بگیرم و دنبال خودم بکشونمش و
وقتی به ماشین رسیدیم پرتش کنم داخل
ماشین و صدام رو ول کنم و توبیخ کنم به خاطر ارتباط
داشتن با خواهر خواستگار قبلیش و منعش
کنم از دیدار دوبارش اما دوتا مشکل بزرگ سد راهم بود
یک اینکه آیه هر کسی نبود که اجازه ی
گرفتن دستشو داشته باشم و دوم اینکه این مسائل اصلا
به من ربطی نداشت و وای خدا که من چقدر
دلم میخواست تو این یه موضوع ربطی به قضیه داشته
باشم تا جلوگیری کنم از این دیدار های
همیشه مایه ی عذاب من.....
با عجز به آیه ای که همچنان در حال گریه کرده بودن بود
گفتم :بس کن دیگه چقدر گریه میکنی
با هق هق گفت :ا...او...اون ...ا..اج...اجازه ..ن..ند...نداشت
...ب..به من ...د..دست...ب..بز...بزنه
با حرص مشتی به فرمون کوبیدم و گفتم :میدونم میدونم
اما فعلا بس کن آیه با گریه کردن چیزی
درست نمیشه
مدتی گذشت وقتی کاملا آروم شد من متوجه شدم آروم
شدنش از فراموش کردن اتفاقات افتاده
نیست بلکه خواب بود که خرگوش کوچولوی منو که
صورت غرق در اشکش مظلوم تر از همیشه
بود رو در آغوش کشیده....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدسیچهارم🦋
🌿﷽🌿
ساعت :1 01:بود که آماده از خونه خارج شدم و به
سمت آدرسی که آرمان برام فرستاده بود
رفتم شانس خوب من زد و دختر مورد نظر یه ربع بعد از
رسیدن من به محل مورد نظر از خونشون
زد بیرون سریع ماشین رو حرکت دادم و جلوی پای
دخترک پگاه نام ترمز زدم با دیدن ماشین برق
طمع توی چشمهاش درخشید و من پوزخندی به جنس
کثیف دیگه ای زدم که دنیا رو سیاه کرده
بودن و باعث شده بودن جلوه ی آیه ی پاک و مهربون
کمتر دیده بشه با پوزخندی بر لب و ژستی
نفس گیر عینک آفتابی ری بنم رو روی موهام فیکس
کردم و با لحنی نفس گیرتر گفتم :سلام خانم
ببخشید کافی شاپ آلاچیق کجاست ؟
دستپاچه و گیج از ناتوانی برای تصمیم گیری چگونه
عشوه و ناز اومدن گفت :این خیابون رو
مستقیم بگیرین سمت چپ اولین کوچه
عینکم رو بلند کردم به علامت تشکر سری تکون دادم که
سریع گزینه ی عشوه رو انتخاب کرد و با
صدایی نازک شده از عشوه ای تهوع آور گفت :قرار دارین
؟
لبخند یه وری زدم و گفتم :خیر امیدوار بودم همراهی پیدا
کنم
و با نگاهی به ظاهر مشتاق گفتم :شما وقتتون آزاده ؟
دستاش رو جلوی دهنش گرفت و خنده ای پر ناز کرد و
گفت :اوووم راستش رو بخواین نمیدونم
باید برنامم رو چک کنم
حرصی نگاهش کردم و تو دل غریدم که دختره ی احمق
باخودش چی فکر کرده نکنه خودش رو
وزیر خارجه میدونه که باید برنامه اش رو چک کنه
اما فقط لبخندی زدم و گفتم :پس چه حیف فعلا
خدانگهدار
هنوز عینکم رو روی چشمام تنظیم نکرده بودم تا بعدش
ماشین رو راه بندازم که در صندلی بغلم باز
شد و دخترک کنارم جا گرفت و با لحن شادی گفت :حالا
که فکر میکنم وقتم کاملا آزاده
پوزخندی زدم و به سمت کافی شاپ راه افتادم سفارش
قهوه ی ترک دادم و دخترک لوسی رو به
حد اعلا رسوند و فقط لیوان آبی خواست همزمان با ویز
ویز کردن های دخترک به آرمان پیامی
دادم که بیاد و پگاه جونش رو ببینه
یه ربعی گذشت که آرمان در حالی که همزمان با کسی
سلام و احوال پرسی میکرد وارد کافی شاپ
شد با تموم شدن حرفهاشون آرمان به سمت ما چرخید
که من تونستم آیه و فرنوش رو تشخیص
بدم با بهت به آیه نگاه میکردم و نگاه آیه هم مابین بهت و
دلخوری بود انگار...
آیه سریع برگشت و از کافی شاپ خارج شد من هم خیز
برداشتم تا فرصتی رو که به زور ازش
گرفته بودم رو از دست ندم و آرمان رو با پگاه جان تنها
بذارم تا آرمان تصمیم بگیره که میتونه با
دختری زندگی کنه که هر بار با دیدن یه ماشین مدل بالا
تر و یه مرد خوش پوش تر دست و دلش
بلرزه یا نه..
توی خیابون به دنبال آیه ای می دوئیدم و من فقط
میخواستم که توضیح بدم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🏴🏴🏴
#سلام_امام_زمانم
✍اللهم کن لولیک...
نجوایی است،بر زبان ما!
اما قلبمان،
به ستون های دنیا،زنجیر شده است!
دعایمان،بوی بی دردی می دهد؛
که به اجابت نمی رسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سلام_امام_زمانم
نذر کردم تا بیایی هرچه دارم مال تو
چشم های خسته پر انتظارم مال تو
یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو
آرزویم هیچ، قلب بی قرارم مال تو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•––––––☆––––––•
@delneveshte_hadis110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110