eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️تاساعت۱۷ گذاشتن پست ممنوع ⛔️
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
رفتم اینجا دیدم کلی لباسهای شیک و‌پیک داره..❤️❤️❤️😍😍👇👇👇👇 گفتم اینو بگیرم ؟؟ اونو بگیرم؟؟ کدومو بگیرم؟؟ 😂😂 خب.... همشو بگیر همشو بگیر . https://eitaa.com/joinchat/1185480752C683bab8f5c
خوشبختی و روزهای خوب زندگی برای تو دیگه مرده بهراد.....می فهمی مرده... سوسوی نور کمـ ـرنگی که توی چشمم افتاد باعث شد چشمامو دوباره محکم ببندم... خنده دار بود مثل بچه ی تازه متولد شده از شکم مادر چشمام هنور به نور عادت نداشت.... صدای بوق ماشین باعث شد چشمامو باز کردم .... دستم را برای تاکسی زردی که از دور بهم نزدیک می شد تکان دادم.... نرسیده به جلوی پام توقف کرد.... دستگیره در را چرخاندم و خودم را روی صندلی عقب ماشین پرت کردم.... هوای داخل ماشین کمی مطبوع تر از بیرون بود.... سرم را به شیشه ی ماشین چسباندم و نگاهم را از پنجره به بیرون دوختم...... برعکس تصوری که از آزاد شدن داشتم ،حالا که آزاد شده بودم هیچ گونه هیجانی از دیدن محیط غم زده ی بیرو ن نداشتم.... نگاه سرد و خسته ام روی عابرین پیاده و ماشین های در حال عبور سر می خورد... حس می کردم دیگر آن بهراد سابق نیستم.... بهراد مرده بود و به جاش بهراد آریایی دیگر متولد شده بود.... مجسمه ای با قلبی از سنگ و عاری از احساسات و عاطفه.... از همه کس و همه چیز حالم بهم می خورد.... رفت و آمد ها و جنب و جوش مردم در کوچه پس کوچه های این شهر غم زده بیشتر از هرچیزی اعصابم را بهم می ریخت.... صدای راننده مرا از میان افکار در هم و برهمم بیرون کشید.... لباس هایم را مرتب کردم و روی صندلی صاف نشستم.... راننده که مردی هیکلی و تنومند با سبیل های کلفت بود از توی آینه ی ماشین نگاهم کرد و گفت: رسیدیم داداش... ببین درست اومدیم؟ نگاهم متعجبم از آینه ی ماشین به بیرون چرخید.... ماشین جلوی ساختمان قدیمی دو طبقه ای ایستاده بود.... خنده دار بود حتی یک بار هم پام رو اینجا نگذاشته بودم حالا چطور باید به راننده اطمینان خاطر می دادم که راه را درست اومدیم....؟ دست کردم توی جیبم و اسکناس ده تومنی رنگ و رو رفته ای را بیرون اوردم و کف دست راننده گذاشتم.... صدای راننده را شنیدم که گفت: مرسی داداش... خدا بده برکت.... 💟💟💟🌹🌹🌹💟💟💟 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
خود را ارزان نفروشیم درفروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند قیمت = خدا @Aksneveshteheitaa
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
مَعاشِرَالنّاسِ)، أَلا وَ إِنِّي مُنْذِرٌ وَ عَلِي هادٍ. مَعاشِرَ النّاس (أَلا) وَ إِنّي نَبي وَ عَلِي وَصِيّي. مَعاشِرَالنّاسِ، أَلاوَإِنِّي رَسولٌ وَ عَلِي الْإِمامُ وَالْوَصِي مِنْ بَعْدي، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. أَلاوَإِنّي والِدُهُمْ وَهُمْ يَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ). هان مردمان! بدانيد كه همانا من انذارگرم و علي مژده دهنده. هان! كه من بيم دهنده ام و علي راهنما. هان مردمان! بدانيد كه من پيامبرم و علي وصي من است. هان مردمان! بدانيد كه همانا من فرستاده و علي امام و وصي پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اويند. آگاه باشيد! من والد آنانم ولي ايشان از نسل علي خواهند بود. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 ♦️♦️♦️♦️ أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِي. أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَي الدِّينِ. أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ. أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها. أَلا إِنَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ وَهاديها آگاه باشيد! همانا آخرين امام، قائم مهدي از ماست. هان! او بر تمامي اديان چيره خواهد بود. هشدار! كه اوست انتقام گيرنده از ستمكاران. هشدار! كه اوست فاتح دژها و منهدم كننده ي آنها. هشدار! كه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنماي آنان منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🔰🔰🔰🌼🌼🔰🔰🔰 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🎁🎁🎁🎁 @hedye110
رفته ای از بر ما ... چشم به راهیم ... بیاااا .... @Aksneveshteheitaa
در ماشین را محکم بستم.... صدای دور شدن ماشین را شنیدم.... اشک توی چشمام لرزید... پاهام توان حرکتشون رو از دست داده بودند.... نگاهم روی ساختمان قدیمی چرخید.... دیوارهای آجری بلند خانه و بوته های یاس درختی که از تراس طبقه ی دوم خانه آویزان شده بود اشک را به چشمانم نشاند.... دلم از بی وفایی و بی معرفتی اعضای این خانه گرفته بود.... چقدر زود تک پسرشون رو فراموش کردند.... آهی از ته دل کشیدم... قدم های سنگین و خسته ام را به سمت ساختمان برداشتم.... دستم تا نزدیکی زنگ در رفت اما نرسیده بهش پایین اومد .... کلید را از جیبم بیرون آوردم و داخل قفل چرخاندم.... در با صدای جیر جیری باز شد.... وارد خانه شدم و در را پشت سرم بستم.... همه ی چراغ ها خاموش بودند و خانه در سکوتی مطلق فرو رفته بود...... دلم گرفت...انگار واقعا هیچ کس منتظر من نبود ... چه خوش خیال بودم که فکر می کردم بعد از این همه مدت دوری با چهره ی مهربان مامان روبه رو می شوم .... در آغـ ـوش می کشمش و تلافی این همه مدت دوری و بی خبری را در می یاورم اما زهی خیال باطل.... کفش هایم را با دمپایی های راحتی جلوی در عوض کردم... نگاهم دور تا دور خانه را می کاوید.... به نظر می رسید کسی خانه نیست.... دلم بدجوری به درد آمده بود..... حالا بیشتر از همیشه تنهایی و غم را حس می کردم.... حداقل اون خراب شده این بود که تنها نبودم اما حالا من مانده بودم با یک کوله بار غم و تنهایی.... درد همیشگی توی قفسه سیـ ـنه ام پیچید.... به لباسم چنگ زدم..... نگاه ساعت مچیم کردم... نیم ساعت از وقت داروهام گذشته بود.... کیسه ی داروهایم را از توی ساک بیرون آوردم و به سمت آشپزخانه رفتم.... در یخچال را باز کردم ... شیشه آب را برداشتم و در یخچال را بستم.... قرص را از پوشش بیرون آوردم و به همراه آب یک نفس فرو دادم.... دستم را روی قفسه سیـ ـنه ام گذاشتم هنوز کمی می سوخت.... تمام تنم به شدت کوبیده بود... احتیاج به یک دوش آب گرم داشتم اما قبل از آن باید کمی استراحت می کردم.... شیشه ی آب و پلاستیک داروها را همانجا روی میز گذاشتم و از آشپزخانه بیرون آمدم.... ♦️♦️♦️♦️🌹♦️♦️♦️♦️ 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
زن ها از عادی شدن از تکراری شدن از مثل روز اول نبودن می ترسند! گاهی زن ها را مثل روز اول دوست بدارید @Aksneveshteheitaa
بوی غربت می دهم اما غریبه نیستم گر چه می دانم که عمری در غریبی زیستم مثل رودی بستر این خاک را طی کرده ام تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم . . . @Aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لذت خیلی از اتفاقا فقط با افتادنشون با یه نفر خاصه اون ها رو بذارین واسه کسی که مطمئن هستید ارزشش رو داره! @Aksneveshteheitaa
خوش به حال اونای که با کسی که دوسش دارن هستن اینو با دنیا هم نمیشه عوض کرد @Aksneveshteheitaa
لذت دنیا داشتن کسی است که دوست داشتنش حواسی برای آدم نمی گذارد . . . @Aksneveshteheitaa
مردم اینجا چقدر مهربانم @Aksneveshteheitaa
آرامشی که اکنون دارم.......‌‌ @Aksneveshteheitaa
روزهای خوب به خاطرات خوب تبدیل می شود.....‌‌ @Aksneveshteheitaa
“عشق” یعنی که خیابان به خیابان همه را رد کنی و ، ناگهان بر سر یک کوچه کمی مکث کنی…! 💖💖💖💖💖💖 @Aksneveshteheitaa
چـقـد حــال میــده……یکــی اونقــد دوســـت داشــتـه بـاشــه…..کــه بـقـیـه بـهـت حـسـودی کــنـن… @mosbat_andishi 🍀🍀🍀💖💖💖🍀🍀🍀
یه مدل دوست دارم هست که گفته نمیشه، فقط فهمیده میشه بهش میگن دوست دارم واقعی @Aksneveshteheitaa
هرگز برای عاشق شدن. منتظرِ باران و بابونه نباش! گاهی در انتهای خار‌های یک کاکتوس. به غنچه‌ای می‌رسی که زندگی‌ات را روشن می‌کند. @Aksneveshteheitaa 🌹🌹🌹💜💜🌹🌹🌹
شبتون بخیر @Aksneveshteheitaa
سلام صبحتون بخیر @Aksneveshteheitaa