eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
28.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماز استغفار... خواص عجیب این نماز... ☆مارو به دوستانتون معرفی کنید☆ eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 ☆☆☆☆☆☆
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
یـوسُـفِ گُـم‌گَشتــه بـاز آيَـد اگَـر ثابِـت شَــوَد دَر فِراقَش مِثلِ يَعقوبيم و حَسرَت مي‌خوريم 🔸شاعر: حامد فروغی 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🍀 💜 🌺 -اینجا چه خبره؟ آیاز عصبی ضربه ای دیگه به صورت پسر کوبید و رو به عمو که این سوال رو پرسیده بود گفت: -چیزی نیست خان عمو فقط انگار این مردیکه از جونش سیر شده! عمو نزدیک شد و آیاز رو عقب کشید و یقه پسر رو گرفت و از زمین بلندش کرد:-چی میخوای؟ پسر دستی به دهنش کشید و آب دهنش رو که با خون مخلوط شده بود تف کرد سمت آیاز و با خشم گفت: -با اورهان خان کار داریم،واجبه یه چیزایی رو برای رعیتش توضیح بده! -بازی در نیار یالا بگو ببینم از چی حرف میزنی؟ -از بی آبرویی که دخترش راه انداخته،ما همچین خانی برای دهمون نمیخوایم! عمو یقه پسر رو توی مشتش گرفت و گفت:-اصلا میفهمی داری چه غلط اضافه ای میکنی؟هان؟ -معلومه که میفهمم همه ما خوب میدونیم دختر بزرگ اورهان خان آبستنه از این مرد یعنی برادر خودش،اومدیم اون لکه ننگ رو پاک کنیم! اخمای عمو هر لحظه بیشتر و بیشتر در هم گره میخورد و دو دستی یقه پسر رو گرفت و انداخت سمت جمعیت:-چی میگی مرتیکه؟شب عروسی این پسر تموم مدت بالا سر آقاش بود و هنوز رنگ چهره خواهرشم ندیده،یالا همتون از اینجا گمشین بیرون تا به خاطر بهتونی که زدین ندادم خون تک تکتون رو بریزن. جمعیت ترسیده قدمی عقب برداشتن که دوباره پسر گفت:-پس جمیله ماما اینجا چی میخواد؟خودم دیدمش که مخفیانه داشت میومد سمت عمارت! همینکه عمو دوباره به سمت پسر حمله برد که همون لحظه مردی از پشت سر در حالیکه بازوی جمیله رو گرفته بود نزدیک شد و هلش داد جلوی پای عمو آتاش،سری سمت اتاق لیلا چرخوندم اون چطوری جمیله رو گرفته بود؟ هنوز این سوال از ذهنم نگذشته بود که مرد گفت: -بفرما اینم مدرک داشتن فراریش میدادن! عمو گیج نگاهی به جمیله که ترسیده جلوی پاهاش افتاده بود نگاهی انداخت و رو بهش گفت:-اینجا چیکار میکردی؟ مرد لگدی به پاهاش زد و گفت:-حرف بزن،به نفعته راستش رو بگی وگرنه با کل این جمعیت طرفی! -نشنیدی چی پرسیدم؟اینجا چه غلطی میکنی؟دروغ بهم ببافی به همین در آویزونت میکنم! -آقا تورو خدا رحم کنید من ندونسته اومدم،اصلا هنوز نمیدونستم چه خبره که اوضاع آشوب شد! -کجا بودی؟برای چی اومدی؟ -نمیدونم آقا به من گفتن یکی از کلفتا آبستنه میخوان دور از چشم ارباب سقطش کنن،گفتن میترسن اگه ارباب بفهمه بارداره بیرونش کنه اما...وقتی اومدم بردنم‌اتاق لیلا خاتون،به خدا من از هیچ چیز خبر ندارم! با این حرف عمو چرخید سمت آیاز و یقه لباسش رو گرفت:-این چی میگه؟ آیاز نگاهی به آرات انداخت و شرمنده سر به زیر ایستاد و سکوت کرد آرات نزدیک عمو شد و در گوشش چیزی گفت،عمو عصبی به سمتش چرخید و دستش رو فرو برد توی موهاش،حتما نمیدونست جواب این همه آدم رو چی باید بده! مرد مسنی جلو اومد و گفت:-باید طبق شرع رفتار کنی آتاش خان دختر رو تحویل ما بدین باید این لکه ننگ پاک بشه! -هیچ میفهمی چی میگی مردیکه؟داری راجع به ناموس خان حرف میزنی! -برای همین میگم خان ده که ناموسش همچین باشه وای به حال بقیه،باید از بین بره تا آبروی خان دوباره برگرده وگرنه حرف دهن آبادایای دیگه میشیم! -به هیچ وجه همچین اتفاقی نمی افته باید تا خوب شدن خان صبر کنین ما هنوز مطمئن نیستیم از کجا معلوم این پیرزن هفت خط راستش رو بگه؟! پسر جوون که با این حرف حسابی عصبی شده بود قدم برداشت سمت اتاق لیلا: -با این حرفا نمیتونین سر مارو شیره بمالین همین الان دختر رو به ما تحویل میدین یالا همه این عمارت رو بگردین خانی که نتونه از ناموس خودش مراقبت کنه چطور توقع دارین از شما در مقابل بقیه محافظت کنه،یالا هر کس اول پیداش کنه میتونه افتخار پاک کردن ننگ از آبادی رو نصیب خودش کنه! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🍀 💜 🌺 با این حرف شورش به پا شد تموم مردایی که جلو در ایستاده بودن حمله ور به داخل عمارت وارد شدن،ترسیده به سمت اتاقم دویدم،صدای جیغ آنام و بقیه از جای جای عمارت شنیده میشد و هیچ کس جلو دارشون نبود،وسطای راه بود که بازوم کشیده شد و همراه آرات به سمت طویله دویدیم درو باز کرد و هلم داد داخل:-همینجا بمون،این مردم به هیچ چیز رحم ندارن! میخواست بره که با ترس نگاهی به مردی که آقامو زخمی کرده بود انداختم درسته دست و پاش بسته بود و تقریبا جونی توی بدنش نمونده بود اما بازم از موندن کنارش وحشت میکردم،با ترس لباس آرات رو کشیدم و گفتم:-میشه نری من میترسم! مستاصل نگاهی به من و حیاطی که توش آشوب به پا شده بود انداخت و در طویله رو بست و بهم اشاره کرد که همون گوشه روی انبار یونجه بشینم و خودش عصبی تکیه اشو به در داد و پلک روی هم گذاشت،نگران بودم تموم بدنم از ترس میلرزید تا به حال توی همچین موقعیتی قرار نگرفته بودیم،از شانس بد حال و روز آقامم خراب بود و همه اینا تقصیر این مردک بی شرف بود،که اینجوری با پررویی رو به روم نشسته بود و پوزخند میزد: -هان؟میبینم که بلاخره طبل رسوایی اربابتون هم کوبیده شد،این بار چه خطایی کرده که اینجوری رو سیاه شده؟ آرات عصبی تکیشو از در گرفت و به سمتش حمله برد: -خفه شو حرومزاده همه اینا از گور تو بلند میشه،بهت قول میدم به همین آسونی نذارم بمیری همچین زجر بکشی که خودت التماس کنی راحتت کنم! -تو اول بذار ببینم خودت زنده میمونی بعد منو تهدید کن جوون،هر چند دوست داشتم افتخار بدبخت کردن آقات نصیب من میشد اما این یکی کار من نبوده! آرات عصبی یقه پاره پوره مرد رو رها کرد و ازش رو گرفت و قدم برداشت سمت در طویله:-بهتره خفه بشی تا همینجا نکشتمت! نگاهمو از سوراخای در انداختم بیرون هنوزم حیاط پر از آدم های عصبانی بود که گوشه گوشه عمارت رو پی لیلا میگشتن:-باید بریم بیرون میترسم بلایی سر آنام یا آقام بیارن؟ -نترس اونا دنبال آقات و آنات نیستن هنوز انقدرام نترس نشدن بخوان به اونا آسیبی بزنن فقط اومدن پی لیلا! بینیمو بالا کشیدمو پرسیدم:-چه بلایی به سرش میارن؟ آهی کشید و در جوابم گفت:-نمیدونم،خواستم جمیله رو فراری بدم که گرفتنم،فکر همه جا رو کردن حتی بیرون عمارت هم آدم گذاشته بودن،هیچ چیز از این جماعت بعید نیست،شانس بیاریم فقط بچه توی شکمش رو از بین ببرن و خودش رو رها کنن! -گمون نکنم ولش کنن،احتمالا از طرف فرهان اومده باشن،تا انتقامشو نگیره ول کنش نیست! چشمان مرد با شنیدن اسم لیلا درشت شد،سر جاش نیم خیز شد و با ترس پرسید: -لی...لیلا؟از چی حرف میزنین؟کی میخواد بلا سرش بیاره؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح بخیر، امیدوارم روز خود را با لبخند و ذهنی پر از اندیشه های زیبا شروع کنید 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
اذان✨ چہ‌ضࢪب‌آهنگ 🎶ِ قشنگے‌است مے‌گوید خدا‌همین‌نزدیڪیست ♥️ گوش👂🏻کن «الله‌اکبر»🍃 :) 😉 @hedye110