13.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باسلام و عرض ادب واحترام.
از محضر دوستان و محبین اهلبیت علیهم السلام تقاضای عاجزانه و ملتمسانه میشود که چند مرتبه این کلیپ را ببینید و برای هرکس که میشناسید از قوم و خویش و دوست آشنا گرفته تا افرادی که به هر جهتی نام اونها را در دفترچه تلفنتان دارید ارسال کنید و همین متن را هم کپی کرده و بفرستید.
ان شاء الله امید است فردای ظهور شرمنده امام زمان علیه السلام نشویم.
♨️ #زنده_از_حرم
🎊نصب کتیبه ویژه ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام در صحن آزادی حرم رضوی
💌 حال و هوای دوستانتان را امام رضایی کنید...
@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
به نام خداوند
لــــوح و قلم
حقیقت نگـــار
وجود و عـــدم
خـــــدایی که
داننده رازهاست
نخســــــتین
سرآغاز آغازهاست
باتوکل به اسم اعظمت
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
تمام پنجره ها رو به آسمان باز است
ببار حضرت باران که فصل اعجاز است
کجا قدم زده ای تا ببوسم آنجا را
که بوسه بر اثر پایت عین پرواز است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
خورشید دلآرای حسین، ثانی احمد
باشد علیاکبر، گل فرخنده سرمد
هم نام علی باشد و بر فاطمه دلبر
این مظهر حق باشد و گل بانگ محمد...
#تبریک_امام_زمانم😊💐
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع_مبارک
@hedye110
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتچهلچهارم♻️
🌿﷽🌿
-کجایی تو فرھاد کوه کن؟!. بیا دیگه از صبح منتظریم بابا!. خیر سرش رھبر گروھه. بیا یه
چیزی به این حسین بگو. مخ منو خورد.
نگاھم کشیده می شود به طرف صدا. دختر به طرف ما می آید. تو پر است با دامنی
چھارخانه قرمزو مشکی و بلوز قرمز. موھای صافش بلندش را روی شانه رھا کرده. دور
چشمھایش خط سیاه پررنگی کشیده و رژ زرشکی تیره روی لب ھایش مالیده. صورت نازی
دارد. بینی کوچک و دھان قلوه ای. چشمھایش وحشی به نظر می رسد. ھر چه به ما نزدیک
تر می شود تعجبش را بیشتر می شود از چھره اش خواند. روبروی مان که قرار می گیرد
نگاھش را پاندولی بین من و فرھاد می چرخاند.
فرھاد بین ما قرار می گیرد و می گوید:
-ایشون...
دختر دستش را به معنای "صبر کن" بالا می آورد.
دستش سفید و کمی تپلش را جلو می آورد. لاک ھایش سیاه رنگند.
-روژینم.
دستش را با لبخندی فشار می دھم.
-لیلی. خوشوقتم.
جوری نگاه می کند که یعنی" خوب باقیش را بگو" به ھمان لبخند رضایت می دھم. فرھاد به
من می گوید:
-میای دیگه؟!.
شرمنده سرم را پایین می اندازم. راه که می افتد ما ھم به دنبالش روانه می شویم. خانه
قدیمی است. سه در دارد. یکی روبروی باغ کوچک حیاط و دو در کناری. فرھاد در سمت
راستی را باز می کند و کنار می ایستد. روژین دست به سینه اول می رود داخل. فرھاد با
لبخند به من نگاه می کند. داخل می شوم و پشت سرم می آید تو. از چیزی که می بینم
شگفت زده می شوم. سه پسر به ھمراه روژین به من زل زده اند. طرف راست اتاق یک
استودیو بزرگ وجود دارد. با پنجره ای گنده که می شود داخل را به راحتی دید. از ھمان
ھایی که در فیلم ھا دیده ام. رو به جمع می گویم:
-سلام.
یکی دوتا سر تکان می دھند و باقی جواب. فرھاد یک دستش را با فاصله پشت کتفم می
گذارد و می گوید:
-ایشون اسمشون لیلیه. آوردم با گروه آشنا بشه اگه تایید شد باھامون کار کنه.
به طرفش برمی گردم با چشم ھای درشت شده. قسمت دوم حرفش را به من نگفته بود. در
جواب نگاھم می گوید:
-گفتم شاید از سوپرایز خوشت بیاد!.
معلوم است که خوشم می آید. از خوشحالی کیفم را به شکمم فشار می دھم.
اعضا گروه اول به ھم نگاه می کنند بعد نگاه متعجبشان را بین من و فرھاد می گردانند.
پسری که روی تخت کوچکی در گوشه اتاق نشسته و کتابی دستش گرفته می گوید:
-لیلی. ایزدبانوی عشق.
حرفش به دلم می نشیند. روژین دست به کمر می زند و به پسر تشر می رود:
-نخیر. میترا ایزدبانو مھره نه لیلی.
پسر به من نگاه می کند. خیلی قیافه عجیبی دارد. شمرده شمرده حرف می زند. انگار کلمه
ھا در دھانش می ماسند.
-تو ایران وقتی صحبت از عشق میشه اولین زنی که به ذھنشون میاد لیلیه.
روژین بینی اش را چین می دھد و رو به من می گوید:
-بذار گروه رو بھت معرفی کنم.
به ھمان پسر اشاره می کند:
-اسمش شروینه. داداش بزرگ منه. ما بھش میگیم "کافکا". تو ھم کافکا صداش کن.
بعد انگشت روی شقیقه اش می گذارد.
-به خاطر اینجاش . زیاد کتاب می خونه.
صدایش را یواش می کند و سرش را جلو می آورد. حتما چیزی می خواھد بگوید که کافکا
نشنود.
-به نموره تعطیله.
فرھاد اعتراض می کند.
-روژین!.
کافکا سرش را با تیغ تراشیده و ریش بلندی دارد که داخل آن مھره قھوه ای انداخته. چند
حلقه کوچک ھم به گوشش وصل کرده. لاغر است و دراز. مردمک ھایش انگار یک تکه یخند.
ھیچ حسی در چشمانش دیده نمی شود. انگار آدم آھنی است.
روژین به پسر پشت سری اش اشاره می کند که شانه اش را به دیوار تکیه داده و نگاه خیره
اش را از روژین نمی گیرد. در نگاھش حسرت است. انگار روژین یک شی قیمتی است که او
نمی تواند به آن دست بزند.
-این دیوونه که می بینی اسمش حسینه. اخلاق نداره. زیاد دھن به دھنش نذار. تازه بدبینم
ھست.
حسین شانه اش را از دیوار جدا می کند. کنار روژین می ایستد و می توپد بھش.
-باز تو شروع کردی. بذار برسه. کی آدم میشی؟!.
روژین دست به کمر برمی گردد طرفش:
-مگه دروغ میگم. اخلاقت سگیه دیگه.
-تو آدم باش. ببین کاری به کارت دارم.
روژین دست را تکان می دھد.
-تو آدمی بسه.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
«جوانِ رعنایِ حسین ، علی اکبر»
امیرالمؤمنین جدّ و علی شـد نـام نیکـویش
صدای «یا علی» آید به گوش از تـار هر مویش
علی خصلت،علی هیبت،علی خلقش،علی خویش
عجـب نبْـوَد که بابـا بوسـه آرد بـر دو بازویش...
میلاد با سعادت شبه پیمبر(ص) علی بن الحسین الاکبر علیه السلام و روز جوان مبارک باد 💐🌺
@hedye110
AUD-20220311-WA0018.mp3
2.5M
🌺 #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
💐تولد، تولد تولدت مبارک
💐ای تولد دوباره پیمبر
🎙 #سید_رضا_نریمانی
👏
@hedye110
2_1152921504619450140.mp3
3.73M
🌺 #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
💐صدای ترانه ی مهتاب می شنوم
💐صدای ملک شرف یاب می شنوم
🎙 #حسین_طاهری
👏 #سرود
@hedye110