eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
23.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آواز زیبا ودلنشین 🌹🌸                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
یه چیزایی تو زندگی ..‌ هیچوقت مثل اول نمیشه ....                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
کسی چون من ... اگر دیدی برای ماندنت جان داد ....                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگم کاش تنها گذاشتن همدیگه تو این دنیا یه مجازاتی داشت یا گناه بود ... اونوقت به همین راحتی یه نفرو که با همه ی وجود، دوستمون داشته رها نمیکردیم بریم                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح شد بازهم آهنگ خدا می‌ آید چه نسیم ِخنکی! دل به صفا می‌آید به نخستین نفسِ بانگِ خروس سحری زنگِ دروازه ی دنیا به صدا می‌آید سلام صبحتون بخیر🌺 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💖 خاک پایت توتیای چشم ما یابن الزهرا کی می آیی از سفر @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 🦋 🌿﷽🌿 سرهنگ خداداد بزرگ با اون همه دلاوری و شجاعتش رو همه میشناسن در ضمن اصلا از کجا معلوم محیط کاریی که بهت معرفی میکنه محیط سالمی باشه از کجا معلوم که قصد سویی نداشته باشه ؟( اره راست میگفت سرهنگ خداداد رو خیلی ها میشناختن ولی همون خیلی ها الان کجان ؟چرا سراغی از تنها یادگار سرهنگ نمیگیرن چرا اونوقت که بعد از مرگ بابا با حیله گری خونه و زندگیمون به باد رفت کسی نبود که دستمو بگیره و کمکم کنه ؟من شناختی رو این مرد نداشتم و نمیدونستم محیط کاریش چجوریه اما خب یکم تحقیق و فکر کردن ضرری نداره، داره ؟ با سوءظن به آقای پاکزاد نگاه کردم و گفتم :من باید راجب پیشنهادتون فکر بکنم آقای پاکزاد هم با لبخند مهربونی جواب داد :باشه دخترم کار درستی میکنی کارتی جلوم گرفت و ادامه داد:این شماره تماس منه و آدرس شرکت هم پایین کارت نوشته شده همینکه خواستم کارت رو از دستش بگ یرم دستش رو عقب کشید و گفت :یه هفته وقت داری که نتیجه رو اعلام کنی شرکت من متقاضی زیاد داره دیر بجنبی یکی دیگه شغلتو ازت میگیره با تشکری کارت رو از دستش گرفتم و قول دادم که نتیجه رو خیلی زود بهش اعلام کنم با انرژی مضاعف به سمت خونه ی فرنوش اینا راه افتادم و همینکه وارد خونه شدم با شادی گفتم :سلام به همگی عمو با لبخند گفت :سلام آیه خانوم چی شده عمو ?خیلی خوشحالی! فرنوش که هنوز سر تصمیم من برای رفتن دلگیر بود با اخم گفت :بله دیگه داره از پیشمون میره خوشحاله! خاله به فرنوش تشر زد :ببینم میتونی با این حرفات همه رو ناراحت کنی یا نه ؟ فرهود به ادامه یافتن بحث بین مادرش و فرنوش خاتمه داد و گفت :خوب آیه خانوم نگفتین چه اتفاقی افتاده ؟ با شادی خندیدم و گفتم:کار پیدا کردم عمو اخمی کرد و گفت :از کجا ؟چطوری ؟ روی مبل کنار فرنوش نشستم و بغلش کردم که سعی کرد خودش رو جدا کنه ولی مگه من میذاشتم دوستی که توی تمام این مدت پناهم بوده ازم دلگیر بشه ؟ همچنان که سعی در نگه داشتن فرنوش تو آغوشم داشتم جواب عمو رو با لبخند دادم :یکی از دوستای قدیمی پدرم منو دید و گفت بابا قبل از مرگش منو به اون سپرده و اونم یه دینی به پدرم داره که میخواد جبرانش کنه گفت شرکتش منشی نداره و میتونم براش کار کنم فرهود :این دوست پدرتون چرا الان پیداش شده ؟ دوستای بابا رو میشناختم ولی نمیدونم این آقا- نمیدونم راستش خودمم نمی شناسمش خودش رو دوست قدیمی بابا معرفی کرده من نمیدونم دقیقا کیه و چی دینی به بابا داره. خاله با ترس گفت :وااا خدا مرگم بده تو ام همینطوری قبول کردی دختر ؟ -نه خاله جون هنوز جوابی ندادم و گفتم باید فکر کنم فرهود :نیازی به فکر کردن نیست ما نسبت به شما مسئولیم آیه خانوم نمیتونیم اجازه بدیم شما به خاطر اینکه زودتر از شر ما خلاص بشین به آدمای تو خیابون اعتماد کنید و خدایی نکرده بلایی سرتون بیاد! عمو :درسته دخترم صبر کن با کمک هم برات دنبال یه کار بهتر میگردیم عجله ای هم که نیست آخه عمو میتونیم با یه تحقیق راجب محل کارش تصمیم بگیریم فرهود :خوب شاید کار بهتری هم نسبت به منشی بودن پیدا بشه هوووم؟؟؟؟؟؟؟ خاله :آره عزیزم فرهود درست میگه رو به فرنوش گفتم :حالا تو چرا اینقدر ساکتی ؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 فرنوش :من با تو هیچ حرفی ندارم مگه اصال حرف من برات مهمه ؟؟؟؟؟؟؟؟ من که نمیتونم تا ابد مزاحم شما باشم- فرنوش آخه حرفت عقلانی نیست مهمون یه روز دو روز خودت میفهمی داری از من چی میخوای ؟تا حالا این حس بهت دست داده که مزاحم و سربار باشی ? خاله پرید وسط حرفم و گفت :آیه جان خدا شاهده که تو از فرنوش برام کمتر نیستی اگه هم انتخاب رو گذاشتیم به عهده ی خودت به خاطر اینه که دختر بزرگ و عاقلی هستی و نمیخوایم این حس بهت دست بده که داریم بهت دستور میدیم وگرنه ما از خدامونه که تو همیشه اینجا باشی عمو :آره دخترم تو مزاحم بدون نقطه ی خونه ی مایی خندیدم و گفتم :ممنون عمو ولی بالاخره منم باید رو پای خودم وایسم فرهود :نمیتونی از همکارای پدرت کمک بگیری یا اصلا بری همون آگاهی کار کنی ؟ خودمم وقتی بچه بودم روش فکر کردم اما بابا همیشه مخالف بود میگفت پلیس بودن یعنی کلی- مشکل و دردسر کل زندگیت رو باید بذاری سرش و همیشه هم جونت در خطره منم که دست و پاچلفتی! بابام همیشه میگفت دو روزه سرمو به باد میدم با یاد آوری خاطرات شیرین بابا که به شوخی میگفت :آیه همیشه فکر میکردم اگه بچه ای داشته باشم اونم مثل خودم پلیس میشه ولی الان پشیمون شدم هرکاره ای که میشی بشو فقط پلیس نشو پامو به زمین کوبیدم و گفتم :عهه بابا برای چی ؟ بلند خندید و گفت :از بس دست و پاچلفتی هستی دختر جیغ زدم :بـــــــــــــــــــابــــــــــــــا و داشتم با عجله به سمت خونه میرفتم که نمیدونم چی شد که با کله افتادم زمین قهقهه ی بابا بلند شد خودمم خنده ام گرفت که بابا برگشت و گفت :اینا ...اینا بعد خانوم میخواد پلیس هم بشه برا من، بپا شصت پات نره تو چشت دخترم با حرص گفتم :خیلی بدی بابا بوسه ای رو موهام نشوند و گفت :به جاش تو خوبی بغلش کردم که دوباره گفت :حالا که اینقدر خوبی برو برای بابا یه چایی بیار خستگی اش در بیاد باصدای عمو از خاطراتم بیرون اومدم. عمو :من هنوز سر حرفم هستم آیه جان وقتی کسی رو نمیشناسی نباید بهش اعتماد کنی محیط کارش و حتی خود اون آقا منم اعتماد نکردم عمو جون فقط میخوام یه ذره- راجب شرکت و تحقیق کنم فرهود :دیگه چی ؟تا وقتی من اینجام شما بری تحقیق کنی ؟ خاله :آره دخترم آدرس و شماره ای از اون آقا بده فرهود بره دنبال تحقیق -آخه نمیخوام زحمت بشه فرنوش محکم کوبید تو پهلوم و گفت :یه کلمه دیگه حرف بزنی جوری میزنمت که دیگه نتونی یه کلمه هم حرف بزنی عمو بلند خندید و گفت :چه کردی آیه خانوم که دختر من اینقدر از دستت شکاره !? هرچقدر خواستم اون روز به خاله توی ناهار پختن کمک کنم قبول نکرد فکر کنم میترسید ظرفاش ناقص تر از اینی که شده بود بشه. دو سه روزی از اون ماجرا میگذشت که فرهود بالاخره نتیجه رو اعلام کرد اینقدر از امکانات شرکت و خوبی و آقایی آقای پاکزاد گفت که همه مشتاق شده بودن زودتر اونجا کار بگیرم تنها چیزی که یه ذره عمو رو دودل کرده بود این بود که فرهود گفت آقای پاکزاد یه پسری داره که پسر ناخلفیه و اصلا به پدرش نرفته اما از اونجایی که تو اون شرکت کار نمیکرد مشکلی نبود فردای اون روز با وسواس آماده شدم و به سمت شرکت راه افتادم. از نگهبانی پرسیدم شرکت پاکان کجاست و اون هم در جواب فقط گفت :طبقه ی دوازدهم وقتی وارد شرکت شدم از دیزاین فوق العاده اش نزدیک بود غش کنم پارکت های شکلاتی و میز و صندلی های کرمی و عکس های فوق العاده باشکوه از ساختمون ها و برج هایی که کار شرکت پاکزاد بود به سمت منشی رفتم که به سمتم برگشت اوخی حامله بود! پس بگو چرا به منشی نیاز داشتن منشی با مهربونی گفت :سلام عزیزم چیزی میخوای ؟ هول کردم و گفتم :اوم ..اوم راستی ...اوم آها آقای پاکزاد گفته بودن که بیام برای مصاحبه ی کاری لبخند دلنشینی زد و بعد از هماهنگ کردن با آقای پاکزاد منو فرستاد داخل اتاق اتاق پاکزاد خیلی قشنگ تر بود با دیزاین نسکافه ای و سه چهارتا گل و گیاه چهار گوشه ی اتاقش و یه میز کنفرانس بیضی شکل بزرگ سیاه رنگ وسط اتاق ،سمت چپ اتاق هم یه فضای کوچیک با مبل های کرمی رنگ و یه میز وسطشون گذاشته شده بود سلام کردم که اون هم مشتاقانه و با مهربانی جوابمو داد :سلام دخترم بفرما بشین بعد از صحبت هایی در مورد کار و امضای قرار داد قرار شد فردا کارمو شروع کنم و اون خانوم مهربون هم وظایفمو بهم توضیح بده 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
17.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لری دلنشین تقدیم به همراهان عزیز❤️                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگران را ببخش، حتی وقتی متاسف نیستند. بگذار حق با آنان باشد، اگر این چیزیست که به آن نیازمندند … . .                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 🍃 پاسخ امام رضا علیه السلام به شخصی که گفت، برای من و خانواده‌ام دعا کنید... 🎤 | حجت الاسلام فرحزاد در حرم مطهر رضوی @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊