خیمه گاه امام زمان عجل الله تعالی
مدافع حرم=مدافع ناموس
مدافع حرم =مدافع کشور
مدافع حرم=مدافع امنیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ وقتی خاطرشان از یک کشور آسوده شد، به سراغ کشور دیگر میروند.
🎙رهبر انقلاب:
دشمنِ ملّت ایران همان دشمنِ ملّت فلسطین، لبنان، عراق، مصر، #سوریه و یمن است؛ دشمن یکی است.
امنیت مون رو مدیون مدافعان حرمی هستیم که هنوز پیکر خیلیاشون بر نگشته...
خطاب به هر حرامزاده ای که به ناموس ایران گستاخی کنه
زنان ایران این تعداد اندک فریب خورده در فتنه ززا نیستند
زنان ما در طول تاریخ ثابت کردن و نشان دادن
که بی دلیل به زنان ایرانی نمیگن شیر زن
در تمامی زمینه ها به خود متکی و زیر بار زور و ظلم نمیرن
شعار یا مرگ یا شهادت زمان امام خمینی رو زنان دادن اول بار
در بحث کمک های اخیر به لبنان زنان از علاقه بزرگ خود از پس انداز خود که طلا باشه گذشتن بخاطر خواهران مسلمان
زنانی که لباس برا رزمنده ها میدوختن
و در تاریخ حتی زنان بزرگی که علیه دشمن جنگیدن امثال بی بی مریم ها.
زنهای ایرانی شیر زن و مرد آفرینند
﷽
بدون شرح..
دلش میخواست گمنام باشد!
پس از او نمیگوییم؛ بلکه او برای ما از شهرهای عشق میگوید نه همان هفت شهر عطار...
چرا که برای ما به اندازه شهدایمان، راه به وادی عشق گشوده شده است...🕊️❣
#آرمان_ما
#شهید_میلاد_مصطفوی
﷽
|شهدا گاهی نگاهی🍃
~سید محمد مصطفوی ۹۳/۱/۹ شهرستان بهار ساعت۱۰:۲۰
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام شهید همت است؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد! گفت: توصیهام اخلاص بود! چه کردی..؟!
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یازهرا (سلام الله علیها) بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار مادر همین جا بود...💔
عبدالحسین آمد صدایم زد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا...چه کردی؟! جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم...
به سومین کوچه رسیدم! شهید محمدحسین علم الهدی...
نهج البلاغه در کجای زندگیات قرار دارد؟! چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد، سر به گریبان گذاشتم..
#اول
|شهدا گاهی نگاهی
~سید محمد مصطفوی ۹۳/۱/۹ شهرستان بهار ساعت۱۰:۲۰
به چهارمین کوچه رسیدم! شهید عبدالحمید دیالمه...برخلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار آرام و مهربان دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم مطالعه کردی؟! برای بصیرت خودت چه کردی؟! برای دفاع از ولایت؟!✨☝️ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از تو نیز مثل بقیه شهدا جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و مناجات شهید میآمد! صدای اسم و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم! شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار...؟! از حال معنویام...؟! گذشتم...❤️🔥
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با هوای نفس، نگهبانی دل... اینجا بیشتر از بقیه کم آوردم... زود هم گذشتم...🥺
هفتمین کوچه انگار کانال کمیل بود! بله ، شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دلها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! ایثارش را که دیدم...
از کم کاریام شرمنده شدم و گذشتم🥀
#دوم
|شهدا گاهی نگاهی
~سید محمد مصطفوی ۹۳/۱/۹ شهرستان بهار ساعت۱۰:۲۰
هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند شهید تفحص... انگار شهید پازوکی هم کنارش بود! آنجا نیز پروندههای دوستداران شهدا را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند...شهید محمودوند پروندهشان را به شهید پازوکی میسپرد! برای ارسال نزد ارباب( ارواحنافداه)... پرونده هایی روی زمین باقی ماند!💔
دیدم شهدای گمنام وساطت میکردند برایشان...
اسم من هم بود!! دیگر وساطت هم فایده نداشت...از حرف تا عمل! فاصله خیلی زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم... خودم دیدم که با حالم چه کردم! تمام شد...تمام... اما....اما این را فهمیدم که از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا ، نمیتوان گذشت...🩸🕊️
با فاصلهام از شهدا زیر لب زمزمه کردم...
شهدا گاهی، نگاهی...💚🍃
*از کتاب مهمان شام
#پایان