❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_شصتوپنجمـ #مدافعانوطن مدتے از ماجرای بيما
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_شصتوششمـ
#توفيق_شهادت
وقتے با آن شهيد صحبتــ مےڪردم، توصيفات جالبي از آن سوی هستے داشتــ. او اشاره مےڪرد كه بسياری از مشڪلات شما با توڪل به خدا و درخواست از شهدا برطرف مےگردد.✨🍃
مقامــ شهادت آنقدر در پيشگاه خداوند با عظمتــ استــ ڪه تا وارد برزخ نشويد متوجه نمےشويد. در اين مدتــ عمر، با اخلاص بندگے ڪنيد و به بندگان خداوند خدمتــ ڪنيد و دعا ڪنيد مرگ شما هم شهادت باشد.🕊🕊
بعد گفتــ: "اينجا بهشتيان همچون پروانه به گرد شمع وجودی اهلبيت حلقه مےزنند و از وجود نورانے آنها استفاده مےڪنند."
من از نعمتهای بهشتــ ڪه برای شهداستــ سؤال كردم. از قصرها و حوريهها و...گفت: "تمام نعمتها زيباستــ، اما اگر لذت حضور در جمع اهلبيت را درك كني، لحظهای حاضر به ترڪ محضر آنها نخواهے بود. من ديدهامــ ڪه برخے از شهدا، تاكنون سراغ حوريههای بهشتے نرفتهاند، از بس ڪه مجذوب جمال نوراني محمد (ص) و آل محمد(ص) شدهاند."🌹🌹
صحبتهای من با ايشان تمامــ شد. اما اين نڪته ڪه زيبايے جمال نورانے اهل بيتــ(ع) حتے با حوريهها قابل مقايسه نيست را در ماجرای عجيبی درڪ ڪردمــ.🍃🌹
در دوران نوجوانے و زمانے ڪه در بسيج مسجد فعال بودم، شبها در قبرستان محل، ڪه پشت مسجد قرار داشت، رفت وآمد داشتيم. ما طبق عادت نوجوانے، برخے شبــها به داخل قبرهای خالے
مےرفتيمــ و رفقا را مےترسانديمــ! اما يڪ شبــ ماجرای عجيبے پيش آمد. 🍃🌹
من داخل يڪ قبر رفتمــ، يڪباره متوجه شدمــ ديواره قبر ڪناری فروريخته و سنگ لحدهای قبر پيداستــ! من در تاريڪے، از حفره ايجاد شده به درون آن قبر نگاه کردم. اسکلت يک انسان پيدا بود!😥🙁
از نشانههاے روی قبر فهميدمـ ڪه آنجا قبر يڪ خانم است.
همان لحظه يڪے از دوستانمــ رسيد و وارد قبر شد.😑😑
او مےخواستــ اسڪلتهاے مرده را بردارد! هرچه با او صحبت کردم که اين ڪار را نڪن، قبول نڪرد. من از آنجا رفتمــ. لحظاتے بعد صدای جيغ اين
دوستمــ را شنيدمــ! نفميدمــ چه ديده بود ڪه از ترس اينگونه فرياد زد! 😰😰
من او را بيرون آوردمــ و بلافاصله وارد قبر شدمــ، به هر طريقے بود، قسمتــ سوراخ قبر را پوشاندمــ و با گذاشتن چند خشتــ و ريختن خاڪ، قبر آن مرحومه را ڪامل درستــ ڪردمــ.😞😞
در آن سوے هستے و درست زمانے ڪه اين ماجرا را به من نشان دادند، گفته شد: آن قبرے ڪه پوشاندی، مربوط به يڪ زن مؤمن و باتقوا بود. به خاطر اين عمل و دعای آن زن، چندين حوريه بهشتی در بهشتــ منتظر شما هستند. 🍃✨
همان لحظه وجود نورانے اهل بيتــ (ع) در مقابل من قرار گرفتند و من مدهوش ديدار اين چهرههای نورانی شدم. از طرفے چهرهی زيبای آن حوريه ها را نيز به من نشان دادند.🍃✨
اما زيبايے جمال نورانی اهل بيت(ع) ڪجا و چهرهی حوريههای بهشتے؟! من در آنجا هيچ چيزي به زيبايي جمال اهل بيت(ع) نديدمــ.
#ادامه_دارد
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『@alahassanenajmeh』
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
story!"
یا این دل شکستهی ما را صبور کن
یا از برای زینب کبری ظهور کن • •🌿-!
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی
این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی "!):💔
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
💔 و قصه عشق و عاشقی ما و جنابتان از همان لحظه که گفتید: انا مدینه العلم و علی بابها! شروع شد ...
💔
شنبه ها هوای مدینه میکنم
اخر شنبه ها به نام تو هست
ای جان من! یا رسول الله!
صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#شنبه_های_نبوی
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
‹💙🖇› تبِفراقتو.. بیچــارهکردهدنیارا،بدونتو بہدلماقرار،بۍمعناست🥀 #یاایهاالعزیز🥀✨ #السلام_
•♥️🍃•
#آرزوۍ رسیدنَتدر #دل آسمـــاݩ ؛
و #زمیـــن مانده ، ڪِی #حاجت این ؛
#اهـــل رابرآوردهبه #خیر میڪنی مــــولا ♥️✨...
«أینَصاحِبُناأینَإمامُنایَاصاحبَالزَّمان...»
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قطرهاےدردلیکتُنگمودلتنگتوام...
عاقبتمےکُشدمحسرتدریاشدنم!💔🍃
#شهید_علاء_حسن_نجمه🌸🥀
#رفیقانہ💫
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
«♥️🦋 »
«مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم»
کاش آنقدری که تو دلت برای من تنگ میشود،
دل من هم برای تو تنگ میشد:)
♥️¦⇠#خداجونم
❥•@alahassanenajmeh
•🌸✨•
<<إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ>>سورهحجراتآیه۱۳
-بافضیلتترینشمانزدخداوند،باتقواترینِشماست
+بهترینمانزدخداباتقواترینماست
نکندبهنعمتهاییکهخودخدابهماارزانیداشتهمغرورشویم
وخودرابزرگببینیمپرتگاهایمانغروراست
وهماناغرورشیطانراازبهشتبهقعرجهنمکشاند
مراقبافکارواعمالمانباشیم🚶🏻♂️✋🏻
#آیهگرافی 🌱
❥•@alahassanenajmeh
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_شصتوششمـ #توفيق_شهادت وقتے با آن شهيد صحبت
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_شصتوهفتمـ
#توفيق_شهادت
اما نكته مهمے ڪه در آنجا فهميدمــ و بسيار با ارزش بود اينكه؛ توفيق
شهادت نصيب هر كسے نمےشود.✋✋
انسان بااخلاصے ڪه بتواند از تمام تعلقات دنيايي دل بكند، لياقت شهادت مےيابد. شهادت يك اتفاق نيست، يك انتخاب است. يڪ انتخاب آگاهانه كه برای آن بايد تمام تعلقات را از خود دور كرد.👌👌
مثالي بزنم تا بهتر متوجه شديد. همان شبي كه با دوستانم در سوريه دور هم جمع بوديم وگفتم چه كساني شهيد ميشوند، به يكي از رفقا هم تأكيد كردم كه فردا با ديگر رفقا شهيد مےشوی.🕊🕊
روز بعد، در حين عمليات، تانك نيروهای ما مورد هدف قرار گرفت. سيديحيي و سجاد، در همان زمان به شهادت رسيدند. درست در كنار همين تانك، آن دوست ما قرار داشت كه من شهادت او را ديده بودم. اما اين دوست ما زنده ماند و در زير بارش سنگين رگبار نيروهاي داعش، توانست به عقب بيايد!😳😳
من خيلي تعجب كردم. يعني اشتباه ديده بودم؟! دو سه سال از اين ماجرا گذشت. يك روز در محل كار بودم كه اين بنده خدا به ديدنم آمد. پس از كمے حال و احوال، شروع به صحبت كرد و گفت: خيلي پشيمانم. خيلي... باتعجب گفتم: از چي پشيماني؟
گفت: "يادته تو سوريه به من وعده شهادت دادي؟ آن روز، وقتی ڪه تانڪ مورد هدف قرار گرفت، به داخل يك چاله كوچك پرت شدم. ما وسط دشت و درست در تيررس دشمن بوديم.
يقين داشتم كه الان شهيد مےشوم. باور كن من ديدم كه رفقايم به آسمان رفتند!🕊🕊
اما همان لحظه، فرزندان خردسالم در مقابل چشمانم آمدند. ديدم نميتوانم از آنها دل بكنم! در درونم به حضرت زينب (س) عرض كردم: خانم جان، من لياقت دفاع از حرم شما را ندارم. من مےخواهم پيش فرزندانم برگردم.☹️☹️
خواهش مےڪنم... هنوز اين حرفهاي من تمام نشده بود كه حس ڪردم يك نيروی غيبي به ياري من آمد! دستی زير سرم قرار گرفت و مرا از چاله بيرون آورد. آنجا رگبار تيربار دشمن قطع نمےشد.😣😣
من به سمت عقب ميرفتم و صداي گلولهها كه از كنار گوشم رد ميشد را مےشنيدم، بدون اينكه حتي يك گلوله يا تركش به من اصابت كند! گويي آن نيروي غيبي مرا حفاظت كرد تا به عقب آمدم.🙁🙁
اما حاال خيلي پشيمانم. نميدانم چرا در آن لحظه اين حرفها را زدم! توفيق شهادت هميشه به سراغ انسان نميآيد."
او مےگفت و همينطور اشك مےريخت...
درست همين توصيفات را يڪے ديگر از جانبازان مدافع حرم داشت. او مےگفت: وقتي تير خوردم و به زمين افتادم، روح از بدنم خارج شد و به آسمان رفتم.
يك دلم ميگفت برو، اما با خودم گفتم خانم من خيلي تنهاست. حيفه در جواني بيوه شود. من خيلي او را دوست دارم...
همين كه تعلل كردم و جواب ندادم،😔😔 يكباره ديدم به سمت پايين پرت شدم و با سرعت وارد بدنم شدم. درست در همان لحظه، پيكرهاي شهدا را كه من، همراه آنها بودم، از ماشين به داخل
بيمارستان بردند كه متوجه زنده بودن من شدند و... شبيه اين روايت را يکي از جانبازان حادثه انفجار اتوبوس سپاه
داشت. او مےگفت: همين كه انفجار صورت گرفت، همراه دهها پاسدار شهيد به آسمان رفتم! در آنجا ديدم كه رفقاي من، از جمع ما جدا شده و با استقبال ملائڪ، بدون حساب وارد بهشت ميشدند، نوبت به من رسيد. گفتند: آيا دوست داري همراه آنها بروي؟🤔🤔
گفتم: بله، اما يکباره ياد زن و فرزندانم افتادم. محبت آنها يکباره در دلم نشست. همان لحظه مرا از جمع شهدا بيرون کردند. من بلافاصله به درون بدنم منتقل شدم. حاال چقدر افسوس ميخورم. چرا من غفلت كردم!؟ مگر خداوند خودش ياور بازماندگان شهدا نيست؟ من خيلي اشتباه كردم. ولي يقين پيدا کردم که شهادت توفيقے است که نصيب همه نمےشود.
#ادامه_دارد
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『@alahassanenajmeh』