🍃⚜🍃⚜🍃⚜
⚜🍃⚜
🍃
⚜
سفیان بن سمط می گوید از امام صادق(ع) پرسیدم:
💫امید میرود چه شبهایی از ماه رمضان لیله القدر باشد؟
🌷 امام پاسخ دادند: نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم.
پرسيدم : اگر كسى معذور باشد، به كدام شب بيشتر اهميت بدهد؟
فرمودند:✅شب بیست و سوم.
📗من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص160
✨امشب شب بیست و سوم است که بیشترین احتمال شب قدر امشب است و فضیلت آن از دو شب قبلی بسیار بیشتر است.
⚡️حتی یک دقیقه اش را با غفلت و بیهودگی نگذرانیم
🍃
⚜
🍃⚜🍃
⚜🍃⚜🍃⚜🍃
@alamdar13
#حکایت
روزی لقمان به پسرش گفت:
امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی!
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!
پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری،
هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی، در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای گیری، آن گاه بهترین خانه های جهان مال توست ...
@alamdar13
آورده اند که خلیفه زمان،بهلول را
احضار کرد و گفت :
خوابی دیدهام..
میخواهم تعبیرش کنی.
بهلول گفت چیست ؟
خلیفه گفت : خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شدهام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خُرد و کلان در سر راه خود می بینم در هم میشکنم و میبلعم
بگو تعبیرش چیست؟ !
بهلول گفت : من تعبیر واقعیت ندانم،
فقط خواب تعبیر می کنم!!
🍃
@alamdar13
هو الشهید🌷
به یاد مراسم شب #وداع
ای زنده ادن قرآنی
اولدون ره حق قربانی
سن اوج هیمتده هُماسن
گنجینه ی عشق و صفاسن
مهمان شاه کربلاسان
عاشیقلرین ورد زبانی
گوزل آدین #حامد_جوانی
**************
ای عزت اهل مذهب
سرباز سپاه زینب
عزت تاپیبسان حق یولوندا
سقا کیمین گشدین گولونان
هم گوزلرین هم ساق سولونان
عاشیقلرین ورد زبانی
گوزل آدین #حامدجوانی
کانال #شهید_ابوالفضلی، حامد جوانی
@alamdar14
حامد فدایی زینب (س)
هو الشهید 🌷 روایتی از روزهای پایانی و روز شهادت #شهید_جوانی از زبان مادر شهید کانال #شهید_ابوالفضل
بسم رب الشهدا...🌷
تقریبا نزدیک چهل روز شده بود که حامد تو کما بود. بعضی اوقات پرستارها اجازه میدادن بریم بالاسر حامد...
یکی دو روز مونده به شهادت، بالاسرش با حاج آقا ایستاده بودیم انگار که حواسمون به خودمون نبود یه لحظه دستگاه ایستاد...کلا ضربان قلب قطع شد ولی نمی دونم چرا...فقط من و حاجی بدون هیچ واکنشی به هم نگاه کردیم، شاید یک دقیقه یا شایدم دو دقیقه طول کشید تا ضربان قلب برگشت... دستمو گذاشتم روی سینه حامد دیدم سفت و محکم شده...
تو دلم گفتم دیگه یکی دو روز بیشتر نمی مونه...
برگشتیم منزلی که اسکان داشتیم کنارش مسجدی بود و همیشه افطاری میدادن. حاجی هم میگفتن که افطار رو نمونیم خونه بریم مسجد و اونجا کنار جمع باشیم.
شبِ روزی که قرار بود حامد شهید بشه تو خواب دیدم.
کمی آرد دارم و به نیت افطاری دادن به مردم روزه دار مسجد می خوام نان بپزم. صبح که بیدار شدم تعبیر خواب رو نگاه کردم و دیدم نوشته عزیزی رو از دست میدی... دیگه یقینم کامل شده بود...خودمو دیگه آماده کرده بودم....
شب بعد افطار رفتیم بیمارستان دیدیم هرچی از حال حامد میپرسیم پرستارها پاسخی نمیدن!
یه لحظه حاجی گفتن اینا که همیشه تحویلمون میگرفتن چی شده یعنی؟!
نشستم گفتم انگار خبراییه....
همون لحظه یکی از فرماندهان سپاه وارد بیمارستان شد. مارو که دید اومد جلو، گفتم نمیدونم چرا پرستارا جوابمون رو نمیدن، گفت شما اینجا باشید من برمیگردم... گفتم آقای.... میدونم حامد شهید شده، نیازی به پنهون کاری نیست.
بغض فرمانده شکست، گفت: خانم جوانی خداروشکر کنید که حامد جلوی چشمانتونه...یه مدتی کنارش بودید...سه تا از بچه ها شهید شدن نمیدونم به خانواده هاشون چطور بگم که اصلا پیکری ندارن....
همون شب حامدم بردن معراج شهدا کنار سه شهید که فقط دو سه تا از اعضای بدنشون اومده بود....
#شهید_علی_امرایی
#شهید_حسن_غفاری
#شهید_محمد_حمیدی
#شهید_حامد_جوانی
#شهدای_رمضان
کانال #شهید_ابوالفضلی، حامد جوانی
@alamdar13