eitaa logo
هیئت علمدارحسین دارالعباده یزد
805 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
262 ویدیو
11 فایل
صفحه رسمی انتشار برنامه ها و آثار هیئت علمدارحسین دارالعباده یزد جلسات هفتگی جمعه ها 1ساعت بعداز نمازمغرب وعشاء بلوارمدرس اکرمیه فاز۲مسکن مهر فاطمیه مسجد امام سجاد(علیه السلام) 📞روابط عمومی @ALABD142 موقعیت https://balad.ir/p/1WTpSH5hOVo0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
#زندگی_عاشورایی #دهه_دوم_محرم سخنرانی و عزاداری بلوار مدرس .اکرمیه . فاز ۲ مسکن مهر فاطمیه . مسجد و حسینیه امام سجاد ع از جمعه ۳۰ شهریور ساعت ۲۰ همراه با هیئت کودک #شهید_محمدحسین_محمدخانی #مسجدوحسینیه_امام_سجادع #پایگاه_مقاومت_شهیدمحمدخانی #هیئت_علمدارحسین_ع
#زندگی_عاشورایی #دهه_دوم_محرم سخنرانی و عزاداری بلوار مدرس .اکرمیه . فاز ۲ مسکن مهر فاطمیه . مسجد و حسینیه امام سجاد ع از جمعه ۳۰ شهریور ساعت ۲۰ همراه با هیئت کودک #شهید_محمدحسین_محمدخانی #مسجدوحسینیه_امام_سجادع #پایگاه_مقاومت_شهیدمحمدخانی #هیئت_علمدارحسین_ع
#زندگی_عاشورایی #دهه_دوم_محرم سخنرانی و عزاداری بلوار مدرس .اکرمیه . فاز ۲ مسکن مهر فاطمیه . مسجد و حسینیه امام سجاد ع از جمعه ۳۰ شهریور ساعت ۲۰ همراه با هیئت کودک #شهید_محمدحسین_محمدخانی #مسجدوحسینیه_امام_سجادع #پایگاه_مقاومت_شهیدمحمدخانی #هیئت_علمدارحسین_ع
هدایت شده از حاج عمار
امروز سالروز شهادت #شهید_محمدحسین_محمدخانی است ... و چه زیبا مصادف شده است با شهادت ارباب غریبش امام حسن مجتبی (ع) و رحلت نبی مکرم اسلام(ص) ... @shahidmohammadkhani
هدایت شده از حاج عمار
به مناسبت سالروز شهادت د‌لـداده‌ ی اربـاب بـود درِ تابـوت را بـاز ڪردند ایـن آخـرین فرصـت بـود ... بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر؛ بدنـم بی‌حـس شـده ‌بـود ، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده‌ بـود . بایـد وصیـت‌های محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام می‌دادم. پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم. همـان که محـرم ها می ‌پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم می‌لرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش ... جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« می‌خواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما می‌تونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمی‌توانست حـرف بـزند چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمی‌دانم اشـک بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمی‌آمد .... انگار یڪی چنـگ انداختـه‌ بود و گلـویم را فـشار می‌داد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم گفتــم : از حـرم تـا قـتلگـاه زینـب صـدا می‌زد حسـیـن دسـت و پـا می‌زد حسـیـن ؛ زینـب صـدا می‌زد حسـیـن ... سینـه می‌زد برای محمـدحسیـن شانـه هایـش تکـان می‌خورد ... برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند همـه را انجـام دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد ... پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده‌ بـود ... @shahidmohammadkhani
هدایت شده از حاج عمار
اهل کلاس گذاشتن نبود،ریاکاری نمیکرد،بهترین عامل جذب محمد حسین همین بود. برای هیچ کسی فیلم بازی نمیکرد. کسانی را ک به ظاهر با مذهبی ها سنخیتی نداشتند بیشتر تحویل می گرفت. نمود هیئت علمدار همین بود. بعد هیئت این طور بچه ها عموما‌‌ً می آمدند و می گفتند:«میدونید چرا ما میاییم اینجا؟ چون کسی با دید منفی به ما نگاه نمی کند.» @shahidmohammadkhani