کانال شهید ابراهیم هادی
🌷ابراهیم جان پیش خدای مهربان دعا کن برایمان❗️
که از این انحرافاتی که در جامعه
خیلی ها مبتلاش شدنددور باشیم
و همیشه و همه حال
با اعمال و رفتار و کردارمان
باعث خشنودی خدا و امام زمانمان شویم
باشد تا رستگار شویم 💐
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
#قرار_شبانه
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از
💚شهید ابراهیم هادی
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...
❤️شهادت زیباست...
👉 @Alamdarkomiel 👈
ربات کانال شهید ابراهیم هادی:
انتظار سر نیامد آقا جان
همه دلها پر از غم وآه ودرد
همه آلاله ها پژمرده وزرد
نفس ها خسته ودر دل خموشند
الهم عجل لولیک الفرج
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام آقا جان صبحتان بخیر
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
🍁 #تفکر #فرهنگی #اجتماعی
🔸 کسی که در خواب است
نمی داند خواب است یا چقدر خوابیده است
⭕️ مگر
بله ! مگر بعد از بیدار شدنش متوجه ی خوابش و یا چقدر خوابیده است بشود
🔸 و کسی که از #آخرت غافل است نمی داند چه فرصتی را از دست داده
⭕️ مگر
بله ! مگر بعد از فرا رسیدن مرگش
متوجه ی فرصتهای از دست رفته اش بشود و آنوقت هست که از ته دل حسرت میخورد
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
فرازی زیبا از وصیتنامه شهیدی
که پیکرش بعد از 16 سال
سالم به میهن برگشت
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🌷سعی کنید که یکی از افرادی باشید که همیشه سعی در #زمینه_سازی برای #ظهور صاحب الامر دارند
🌷و بکوشید اول #خود
و بعد #جامعه را پاک سازی کنید
🌷و دعا کنید که این #انقلاب به #انقلاب_جهانی آقا امام زمان متصل شود.
🌷پس اگر می خواهید دعاهایتان #مستجاب شود به #جهاد_اکبر
که همان #خودسازی_درونی است بپردازید.
#شهید_محمدرضا_شفیعی🌷
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
❤️حضرت فاطــمه زهــرا(س) در مورد شیعیانی که رفتار و عملشان با مواردی که فرمودند مطابقت دارد فرمودند
اگر به آنچه تو را فرمان میدهیم
#عــــمل ڪُنی
و از آنچه بر حذرداریــــم دوری ڪنی از شــیعیان مایی و الّا هــرگز.
🍃 و برادرم ابراهیم هادی به خوبی این فرموده ی حضرت زهرا را در زندگیش پیاده کرد
و به سعادت و خوشبختی و آن عاقبت بخیری که در دنیا و آخرت از آن نام بردند دست پیدا کرد 🌺
👉 @Alamdarkomeil 👈
به یاد شهید هادی ذوالفقاری:
بسم الله الرحمن الرحیم
⚡️یه لطف داغ داغ از شهدا⚡️
این حقیر، ساکن قم هستم.
امروز صبح جلسه ای داشتیم با دوستان فرهنگی در خصوص برنامه ریزی یه اردوی شهدایی به یکی از استانها و دیدار با خانواده های شهدای شاخص اون شهر.
در انتهای جلسه یکی از دوستان صحبتی رو در خصوص موضوعی مطرح کرد و پرسید "که چرا از خدا تا حالا نخواستید....؟؟
از خدا بخواهید...این مسائل برای کمک به امام زمان (عج) و انجام تکلیف مهمه."
سکوت کردم و چیزی نگفتم...
خیلی دلم گرفت، بعد از جلسه به سمت منزل، از جلوی گلزار شهدای قم رد شدم.
پوستر ☘شهید محمدرضا شفیعی☘ رو خارج از گلزار شهدا جلوی درب ورودی گلزار شهدا زده بودند.
جلوی عکس شهید شفیعی توقف کردم. به عکس شهید خیره شدم.
یه بغض خاصی داشتم... دلم واقعا گرفته بود... چون هیچ کسی از مناجات های درونی آدم با خدا خیلی خبر نداره...
به شهید شفیعی گفتم: "شما شهدا خودتون شاهد هستید که ما برای این ماجرا چقدر دعا کردیم و از خدا خواستیم.....
شما شهدا شاهد بودید که چقدر برای برآورده شدن این حاجات دعا کردیم...
☘شما شاهد بودید☘"
بعد مجدد در درون خودم چندتا از اون حاجات رو مطرح کردم.
وقتی برگشتم، نزدیک اذان بود، گفتم برم مسجد، از صبح اینترنت گوشی رو روشن نکرده بودم.
هنوز چند دقیقه به اذان مونده بود...
اینترنت رو روشن کردم
ساعت 11:55 دقیقه بود.
کانال شهید ابراهیم هادی رو باز کردم.
تا عکس شهید شفیعی رو در کانال دیدم و وصیت نامه ی شهید رو حسابی شوکه شدم.
وقتی ساعت این مطلب رو که در کانال ارسال شده بود، دیدم بیشتر خشکم زد... اشک از چشمانم سرازیر شده بود.
ساعت ارسال وصیت شهید محمدرضا شفیعی دقیقا همون موقعی بود که این حقیر جلوی گلزار شهدای قم به پوستر شهید خیره شده بودم و داشتم باهاش درد و دل میکردم و سوال میپرسیدم...
قبلا یه دو سه باری وصیت شهید شفیعی رو خونده بودم.
اما این بار تا وصیت شهید رو در کانال خوندم، واقعا خشکم زد... اشک از چشمانم سرازیر شد...
از بین این همه شهید در کل کشور!!!
از بین این همه شهید دفاع مقدس و مدافع حرم... دقیقا در چنین لحظه ای توی کانال شهید ابراهیم هادی، عکس و وصیت شهید شفیعی رو گذاشته بودند...
شهید شفیعی جواب حرف من را داده بود...
خطاب شهید شفیعی با من بود و همه ی متحیرها و سرگردان ها...
🌷"اگر میخواهید که دعایتان مستجاب شود، به همان جهاد اکبر یعنی خودسازی درونی بپردازید".🌷
⚡️⚡️شهدا زنده اند.⚡️⚡️
خدایا تو را به خاطر نعمت وجود شهدا بسیار بسیار سپاسگزارم
👉 @Alamdarkomeil 👈
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت بیست و یک : معلم نمونه
✔️ راوی : عباس هادی
🔸ابراهيم ميگفت: اگر قرار است انقلاب پايدار بماند و نسلهاي بعدي هم #انقلابي باشند.
بايد در مدارس فعاليت کنيم، چرا كه آينده مملکت به كساني سپرده ميشود که شرايط دوران طاغوت را حس نكرده اند!
وقتي ميديد اشخاصي که اصلاً انقلابي نيستند، به عنوان #معلم به مدرسه ميروند خيلي ناراحت ميشد.
ميگفت: بهترين و زبده ترين نيروهاي انقلابي بايد در مدارس و خصوصاً دبيرستانها باشند!
🔸براي همين، کاري کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاري پر دردسر رفت، با حقوقي کمتر!
اما به تنها چيزي که فکر نميکرد ماديات بود. ميگفت: #روزي را خدا ميرساند. #برکت پول مهم است.کاري هم که براي خدا باشد برکت دارد.
به هر حال براي تدريس در دو مدرسه مشغول به کار شد. دبير #ورزش دبيرستان ابوريحان منطقه 14 ومعلم عربي در يکي از مدارس راهنمائي محروم منطقه 15 تهران. تدريس عربي #ابراهيم زياد طولاني نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائي نرفت! حتي نم يگفت که چرا به آن مدرسه نميرود! يک روز مدير مدرسه راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت:
تو رو خدا، شما که برادرآقاي هادي هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چي شده؟!
کمي مکث کرد و گفت: حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول ميداد به يکي از شاگردها تا هر روز زنگ اول براي کلاس نان و پنير بگيرد!
🔸آقاي #هادي نظرش اين بود که اينها بچه هاي منطقه محروم هستند. اکثراً سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس را نميفهمد.
مدير ادامه داد: من با آقاي هادي برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ريختي، در صورتي که هيچ مشکلي براي نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداري اينجا از اين کارها را بکني.
🔸آقاي هادي از پيش ما رفت. بقيه ساعتهايش را در مدرسه ديگري پرکرد.
حالا همه بچه ها و اوليا از من خواستند که ايشان را برگردانم.
همه از #اخلاق و تدريس ايشان تعريف ميکنند. ايشان در همين مدت كم،براي بسياري از دانش آموزان بيبضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتي من هم خبر نداشتم.
با ابراهيم صحبت کردم. حر ف هاي مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايده اي نداشت. وقتش را جاي ديگري پر کرده بود.
🔸ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمي براي اخلاق و رفتار بچه ها بود.
دانش آموزان هم که از پهلوانيها و قهرمانيهاي معلم خودشان شنيده بودند شيفته او بودند.
درآن زمان كه اكثر بچه هاي انقلابي به ظاهرشان اهميت نميدادند ابراهيم با ظاهري #آراسته وكت وشلوار به مدرسه مي آمد.
🔸چهره زيبا و نوراني، کلامي گيرا و رفتاري صحيح،از او معلمي کامل ساخته بود.در کلاسداري بسيار# قوي بود، به موقع ميخنديد. به موقع جَذَبه داشت.
زنگهاي #تفريح را به حياط مدرسه مي آمد.
اکثر بچه ها در كنارآقاي هادي جمع ميشدند. اولين نفر به مدرسه مي آمد و آخرين نفر خارج ميشد و هميشه در اطرافش پر از دانش آموز بود.
در آن زمان که جريانات سياسي فعال شده بودند، ابراهيم بهترين محل را براي خدمت به انقلاب انتخاب کرد.
🔸فراموش نميكنم، تعدادي از بچه ها تحت تاثير گروههاي #سياسي قرار گرفته بودند. يك شب آنها را به مسجد دعوت كرد.
با حضور چند تن از دوستان انقلابي و مسلط به مسائل، جلسه پرسش و پاسخ راه انداخت. آن شب همه سؤالات بچه ها جواب داده شد. وقتي جلسه آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود!
🔸سال تحصيلي 59 - 58 آقاي هادي به عنوان دبير #نمونه انتخاب شد.
هر چند که سال اول و آخر تدريس او بود.اول مهر 59 حكم استخدامي ابراهيم برای منطقه 12 آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود.
درآن سال مشغوليتهاي ابراهيم بسيار زياد بود؛ تدريس در مدرسه، فعاليت در کميته، ورزش باستاني وكشتي، مسجد و مداحي در هيئت و حضور در بسياري از برنامه هاي انقلابي و...که براي انجام هر كدام از آ نها به چند نفر احتياج است!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈