کانال شهید ابراهیم هادی
#شکستن_نفس
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع #ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!
راوی: جمعی از دوستان شهید
#سلام_بر_ابراهیم 🌹
@Alamdarkomeil
براى « #شهادت» 🌹
بايد كه « #نفس» را سَر بُريد.
يعنى كه؛ دنیا را نه از برای دنیا بلکه برای آخرت جدی گرفت.
#هم_اکنون
#یادبود
#به_نیابت_از_همسنگران🌷
@Alamdarkomeil
جسم و روحم با حَرَم گشته عَجین
حال و روزم با غَمَت گشته غَمین
این سه جمله ، خوابِ شبهای من است :
☜کربلا☞...☜پای پیاده
#اربعین_مرا_کربلا_بطلب
@alamdarkomeil
༻🌼༺
⚜وقتی ما میگوییم :
خدا ڪند ڪه بیایی
⚜شاید او میگوید :
"خدا ڪند ڪه #بخواهی"
#السلام_علیڪ_یا_صاحب_الزمان
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💚🍃
@Alamdarkomeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام سجّاد عليه السلام:
مؤمن از دعاى خود يكى از سه نتيجه را میگيرد :
يا برايش ذخيره میشود
يا در دنيا برآورده میشود
و يا بلايى كه میخواست به او برسد از او برگردانده میشود
تحف العقول
🏴🏴
@Alamdarkomeil
کانال شهید ابراهیم هادی
❇️ درخواست نصحیت عارفی از یک شهید :
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم ( #شهید_ابراهیم_هادی )عقب موتور نشسته بود.
از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون #حاج_میرزا_اسماعیل_دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
#سلام_بر_ابراهیم
💠 @Alamdarkomeil
بار اصلی جنـگ امـروز
به عهدهی #بسیج است
آذرماه ۱۳٦۵
استادیوم آزادی
سپاهیان محمدرسولاللهﷺ
#اعزام_به_جبهه
💠 @Alamdarkomeil
#شهید
می شود نگاهی
بر دل من ڪنی؟!!
زنگار گنـاه
وجودم رااحاطہ ڪرده
به نگاهت محتاجم
دستم را بگــیر...
#شبتون_شهدایی
💠 @Alamdarkomeil
﷽
❣ سلام امام زمانم
امیـد روزهای بیقـراری
قدم بر چشم ما کی میگذاری؟
بیا تا که در این هجران رویت
نمردیم از غم چشم انتظاری
أللَّھُمَ عـجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌤
@Alamdarkomeil
🌧🍂🌧🍂🌧🍂
عجب حالی دارند این شهدا
باران باشد
پاییز باشد
فقط در کنارشان خاطرات پاییزی بنویس
با تو مرور میکنند...
#باران
#پاییز_شهدایی
#شهید_گمنام
@Alamdarkomeil