🍃🍃🌷🍃🍃
دو حدیث از #امام_حسن_عسکری_ع
تحفالعقول، ص ۴۸۹
#امام_حسن_عسکری_ع فرمودند:
هرکس دوست و برادر خود را محرمانه موعظه کند، او را زینت بخشیده؛ و چنانچه علنی باشد، سبب ننگ و تضعیف او گشته است.
🍃🍃🌷🍃🍃
بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۷۲، ح ۱۱
#امام_حسن_عسکری_ع فرمودند:
یکی از مصائب و ناراحتیهای کمرشکن، همسایهای است که اگر به او احسان و خدمتی شود، آن را پنهان و مخفی دارد و اگر ناراحتی و اذیّتی متوجّهاش گردد، آن را علنی و آشکار سازد.
🍃🍃🌷🍃🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
4_5812221543362593678.mp3
6.91M
▪️موسیقی «دومین حسن» با صدای حسین حقیقی
💠بهمناسبت ولادت امام حسن عسکری(ع)
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
ولادت #امام_حسن_عسکری_ع مبارک
#آیت_الله_بهجت:
هر بلایی که به ما میرسد، در اثر دوری از اهلبیت علیهمالسلام و روایات مأثوره از ایشان است.
در محضر بهجت، ج ۱، ص ۲۷۴
🍃🍃🌷🍃🍃
#آیت_الله_بهجت:
وای بر ما، اگر مثل دشمنان اهلبیت علیهمالسلام باشیم و قدر آنها و قدر آثار آنها را ندانیم!
در محضر بهجت، ج۳، ص۲۳
🍃🍃🌷🍃🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️
💥قسمت دهم : پورياي ولي
✔️راوی : ايرج گرائي
🔸مسابقات #قهرماني باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم #جايزه نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي #حريف ابراهيم نيست.
🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با #امتياز بالا ميبُرد.
🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي #مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت.
حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود.
🔸قبل از شروع #فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي.
🔸مربي، آخرين توصيه ها را به #ابراهيم گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با #لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد!
🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش #دفاع ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد!
🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما #جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و #باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد!
وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند.
🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي #آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر #حرص نخور!
🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت.
از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي #خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!
🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، #مادر و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه #ازدواج کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم.
🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد!
🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم...
ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
#قرار_شبانه
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از
💚شهید ابراهیم هادی
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...
❤️شهادت زیباست...
👉 @Alamdarkomiel 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
🍀یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🍀
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت انبیاوحضرت زهرا س راکه هست گشایش امور دنیا را ...
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت شهدای گمنام را
برا امدن یوسف زهرا س را...
👉 @Alamdarkomeil 👈
السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
سلام بر شما ای وعده ی خدا که
تضمینش کرده
سلام آقا جان صبحت بخیر
👉 @Alamdarkomeil 👈
🔶یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🔶
🌸سلام بر مردان بی ادعا شهیدان راه خدا....
🌸سلام بر ابراهیم دلها فدائیان ثاره الله ......
👉 @Alamdarkomeil 👈
🍃🍃🌷🍃🍃
#امام_زمان_عج
🍃چگونه «محبتمان به امام زمان(ع)» را افزایش دهیم؟
🍃خواندن داستانها و جزئیات زندگی ائمه(ع)، محبت ما به آنها را افزایش میدهد.
اما، از امام زمان(ع) که همیشه غائب بودهاند، مطالب زیادی نقل نشده. در عوض، باید از قدرت «تفکر» بیشتر استفاده کنیم! مثلاً بیایید کمی در مورد میزان علاقۀ امام زمان(ع) به خودمان «فکر» کنیم.
چرا حضرت پروندۀ ما را بهصورت هفتگی مرور میکنند؟ از سرِ کنجکاوی؟ یا از سرِ علاقه، و مانند پدر و مادر مهربانی که وضعیت تحصیلی فرزندش برایش مهم است؟
از کنار این موضوع، به سادگی عبور نکنیم، در موردش تأمل کنیم. این تفکر _ اگر برایش وقت بگذاریم _ ما را متحول میکند و علاقۀ ما به آن حضرت را افزایش میدهد.
#علیرضا_پناهیان
🍃🍃🌷🍃🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
سلام
روزتون بخیر
من اوایل امسال یه مشکل خیلی بزرگی داشتم. چند وقت پیشش کاملا تصادفی ربات شهید هادی رو پیدا کرده بودم. تو اون روزها ازش کمک خواستم و یادمه که شعری اومد که آخرین مصرعش این بود که "نذر کن ۱۰ کتاب ابراهیم را"
و من کاری که گفته بودن انجام دادم و البته به حاجتم هم رسیدم
جالبه که چند ماه بعد از اون قضیه من به خاطر ادای نذر همون حاجت راهی پیادهروی اربعین شدم. تو یکی از موکبها کارت نائبالزیاره پخش میکردن. خیلی مردد بودم بین چند تا شهید که نایب الزیاره کدوم یکی بشم که کاملا تصادفی اولین کارتی که اومد تو دستم شهید هادی بودن
یه جورایی فهمیدم مشکلی که داشتم و حاجت روا شدم و به خاطر ادای دینم کربلا هم رفتم به واسطه ایشون حل شده. نمیدونین چه حس عجیبی بود😭😔
👉 @Alamdarkomeil 👈