eitaa logo
مرکز مطالعات اسلامی علامه عسکری
557 دنبال‌کننده
562 عکس
76 ویدیو
2 فایل
اینجا حفظ و نشر آثار علامه عسکری است، برای احیاء مکتب اهل‌بیت حفظ و نشر یعنی فقط چاپ و نشر نیست بلکه استمرار راه علامه است حرکتی در راستای ظهور منجی (عج) ☘️نشر کتب ☘️کلاس‌های آموزشی ☘️پاسخ به شبهات ارتباط با ادمین @alaskari_org 🌍 www.alaskari.org
مشاهده در ایتا
دانلود
27.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فارغ از نگاه درون دینی، با مطالعه تاریخی به واقعه کربلاء می‌توان به حقایقی دست یافت. خصوصا مقایسه میانِ اهداف اصحاب امام حسین (ع) و پیروان یزید، خود گویای بسیای حقایق است که علامه عسکری در این کلیپ به این موضوع می‌پردازد. البته این سخنرانی در سال پنجاه و دو شمسی ارائه شده که گزیده‌ای از آن گلچین شده است. 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت اول 🔸مصاحبه‌کننده🔸 از این که لطف کردید و وقتی را به این گفتگو اختصاص دادید، تشکر می‌کنم. ما معمولاً گفتگوها را با پرسش از تاریخ تولد و محیط تربیت و زندگی علمی شروع می کنیم که به خصوص برای حدیث پژوهان جوان، جاذبه زیادی دارد. 🔸علامه عسکری🔸 بسم الله الرحمن الرحیم. زحمت کشیدید و تشریف آوردید. من هم متشکرم. من نمی‌دانم کجای زندگی‌ام ممکن است به درد مخاطبان علوم حدیث بخورد؛ اما به هر حال، پرسش‌های شما را بی پاسخ نمی گذارم. من در سامرا به دنیا آمدم. پدرم مرحوم سید محمد اسماعیل، از علماء و داماد آیت الله میزا محمد شریف عسکری تهرانی (خاتمة المحدثین) بود. خانواده پدری و مادری من ایرانی و اهل ساوه و تهران بودند که در سامراء ساکن شده بودند. با این که در طفولیت یتیم شدم، در ده سالگی که مرا به طلبگی سپردند، خواندن و نوشتن عربی و فارسی را خوب می‌دانستم. از همان آغاز کتابخوانی، به مطالعه کتاب‌های سیره و تاریخ پیامبر و اصحاب و فتنه‌های صدر اسلام و سفر نامه‌ها (مثل سفرنامه ابن جبیر و ابن بطوطه و سفرنامه‌های اروپاییان به مشرق) علاقه داشتم و داستان استعمار بلاد اسلامی را دنبال می‌کردم. مثلاً رساله دخانیه را که نوشته یکی از شاگردان میرزای شیرازی بود، در حالی که هنوز نسخه خطی بود، در کتاب خانه پدر بزرگم (جد مادری‌ام که وکیل میرزا بود) خواندم. کتاب خانه مرحوم جدم در دسترس من بود و هرچه کتاب می‌خواستم، می‌گرفتم و می‌بردم خانه و می‌خواندم و حتی شب‌ها روی پشت بام هم کتاب می خواندم و گاهی تا کتاب را تمام نمی‌کردم، نمی‌خوابیدم، در حالی که خانواده‌ام خیال می کردند من خوابم و بعد از طلوع فجر، برای بیدار کردنم می‌آمدند. اینها اولین مطالعات من بود و من تا جوان بودم، هیچ وقت این مطالعه را رها نکردم. دروس حوزوی را تا معالم در حوزه علمیه سامرا خواندم که از عصر مرحوم میرزای شیرازی هنوز حوزه گرمی بود و اساتید خوبی داشت. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت دوم 🔸مصاحبه کننده🔸 استاد! در حوزه سامرا چه کتاب‌هایی را درس گرفتید؟ 🔸علامه عسکری🔸 ده ساله بودم که جامع المقدمات را خواندم. بعد هم همان کتاب‌های رسمی حوزه عراق را: سیوطی، مختصر، مغنی، حاشیه، مطول، شرح جامی، شرح ابن عقیل، قوانین، معالم، شرح لمعه و بعضی کتاب‌های فقهی و اصولی متداول دیگر در این سطح. البته من غالباً دو سه درس را با هم می‌گرفتم و کتاب‌ها را زود طی می‌کردم. بعضی کتاب‌ها را تماماً نزد استاد نمی‌خواندم. بخشی را درس می‌گرفتم و یک جاهایی را مباحثه و سؤال و رفع اشکال می‌کردم. با این حال، من الآن خیلی از اشعار مطول را هنوز از حفظ دارم. در قم، من و هم بحثم مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری، هر کتابی را از دو جایش مباحثه می کردیم. خلاصه کم تر کتابی را تا آخر نزد استاد خواندم. من و حاج شیخ مرتضی، قبل از نشستن پیش استاد، حتماً آن درس را در همین فیضیه بحث می کردیم. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت سوم 🔸مصاحبه کننده🔸 چه شد به قم آمدید و چه شد که برگشتید. 🔸علامه عسکری🔸 زندگی من در عراق، از در آمد املاک پدری‌مان – که در ساوه داشتیم – می‌گذشت، نه از سهم امام. وقتی رضاخان اجازه نداد که این جور در آمدها به عراق برسد، در ۱۳۵۰ قمری [حدود ۱۳۱۰ش] راهی حوزه علمیه قم شدم. آن روزها دوره مرجعیت مرحوم آیت الله شیخ عبد الکریم حائری بود. حجره من در فیضیه، در طبقه اول، حجره دوم سمت چپ (از صحن) بود. در قم، دروس سطح عالی را در محضر مرحوم آقای مرعشی و حاج شیخ محمد حسین شریعتمدار ساوجی که – عموزاده‌ام بود – تلمذ کردم. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت چهارم 🔸مصاحبه کننده🔸 استاد! غیر از فقه و اصول، به درس دیگری هم می رفتید؟ 🔸علامه عسکری🔸 بله. در مباحث اخلاق و تهذیب حاج شیخ مهدی پایین شهری شرکت می‌کردم. در درس کلام امام خمینی هم حاضر می شدم. ایشان صبح‌های ماه رمضان، در حجره اول صحن کوچک، دست راست (از راهرو صحن بزرگ)، باب حادی عشر را درس می‌گفتند. تا قم بودم، این درس عقائد ایشان را شرکت کردم. در تفسیر هم از حاج میرزا خلیل کمره‌ای استفاده بردم. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت پنجم 🔸مصاحبه کننده🔸 از هم بحث‌های خودتان چیزی نفرمودید. شنیده‌ایم که با آقا سید محمود طالقانی، دوستی داشته‌اید. 🔸علامه عسکری🔸 بله. البته من هم بحث آیت الله طالقانی نبودم. ایشان به خاطر فعالیت‌هایی که داشت، در درس های رسمی حوزه کمی عقب تر از ما بود؛ اما من و ایشان، دوست و هم مرام و هم رأی بودیم. حجره ایشان، طبقه بالای فیضیه بود. ایشان دوست نزدیک من بود و من هم به ایشان علاقه خاصی داشتم و درقضیه طرحی که دو نفری ریختیم برای تحصیل و تعلیم «تفسیر و علوم قرآن » و «احادیث غیر فقهی » و «بحث‌های عقائد» در حوزه و رفتن به سمت شیوه‌های درست «تبلیغ دین»، خیلی صمیمی‌تر شدیم. چند نفر دیگر را هم همراه خودمان کردیم و نُه نفر شدیم و این حرف‌ها را در حوزه آن وقت قم مطرح کردیم و البته تازگی داشت و حوزه، تحمل این حرف‌ها و این فعالیت‌ها را نداشت و کار ما با مخالفت آقای حاج میرزا مهدی (پدر زن آیت الله گلپایگانی) که مدیر حوزه قم بود و انصافاً مدیر خوبی هم بود، مواجه شد و بر سر همین قضیه بود که من احساس شکست کردم و از حوزه قم قهر کردم و در سال ۱۳۵۳ قمری برگشتم سامرا و کفایه را آن جا پیش حاج شیخ حبیب الله اشتهاردی، معروف به مدرس عسکری، که از شاگردان حاج شیخ هادی تهرانی بود (و این‌ها مکتب خاصی در علم اصول داشتند)، تمام کردم و دروس خارج را دیگر در عراق بودم. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت ششم 🔸مصاحبه کننده🔸 از طرحی که داشتید، بیشتر بفرمایید… و انگیزه‌تان. 🔸علامه عسکری🔸 گفتم که مطالعات من در حوزه، محدود به فقه و اصول نبود. من پر مطالعه بودم و می‌دیدم که پهلوی، سعی دارد فرهنگ غرب را در ایران، ترجمه بکند. در عراق هم غربزدگی به صورت جدی شروع شده بود. هر کسی آن روز اهل مطالعه بود، می‌فهمید که وضع مسلمانان در دنیا بسیار رقت بار است. در چنین شرایطی، حوزه‌های علمیه شیعه به تعبیر امروز من:«تک بعدی» یا «تک علمی» شده بودند. وقتی حوزه را با حوزه‌های عصر صدوق و مفید و طوسی و علامه حلی مقایسه می‌کردم، به خاطر آن همه غفلتی که از اوضاع علمی و اجتماعی روزگارمان داشتیم، احساس وظیفه می‌کردم که یک کاری و یک حرکتی بکنم. تصورم این بودم که اگر علمای گذشته شیعه – که نام بردم – بودند، تفسیر و عقائد و تاریخ و حدیث غیر فقهی و علوم عقلی و استدلالی و زبان خارجی و این طور چیزها را قطعاً درس می‌گفتند. شیخ صدوق، قریب دویست تألیف در علوم مختلف اسلامی دارد. علامه حلی ۲۱ کتاب در امامت دارد. کتاب‌های أمالی را نگاه کنید که چه قدر احادیثشان متنوع و متناسب با آن عصرهاست. خوب، این بزرگواران، فقه هم تدریس می‌کرده‌اند. تا عصر مجلسی، علمای شیعه این طور بوده‌اند. نمونه‌هایی از این بررسی تاریخی را در آخر جلد سوم معالم المدرستین آورده‌ام که مثلاً چگونه اصول کافی را درس می‌گفته‌اند و به شاگردها اجازه روایت و تدریس می‌داده‌اند. من می‌دیدم که در حوزه آن روز قم، تفسیر خواندن، اصلاً تکلیف درسی نبود و یک کار ذوقی محسوب میشد. این بود که با یکی دو نفر همفکر، جمعی ۹ نفره درست کردیم و تصمیم گرفتیم در حوزه قم و در معرض دید طلبه‌ها، درس تفسیر بگذاریم و تفسیر بخوانیم. آن روزها حوزه اصلاً تنوع درسی امروز را نداشت. طلبه‌ها درس تفسیری را که برای حاج میرزا خلیل کمره‌ای در مسجد نو (پشت شیخان) گذاشته بودیم یا مباحثه تفسیری را که در ایوان مسجد امام حسن عسکری (ع) داشتیم، می دیدند و می خندیدند و رد میشدند و میگفتند: اینها در شبهای درس و تحصیل، تفسیر میخوانند! خوب، ما میخواستیم درس تفسیر و درس عقائد و درس حدیث، در حوزه رواج پیدا کند و خودمان هشت، نه نفری، همین درس ها را در جنب درسهای فقه و اصولمان میخواندیم و در مورد و ضعیت مسلمان‌های دنیا هم مطالعه و گفتگو میکردیم و من خودم هر نوبت که برای سر زدن به اقوامم به تهران میرفتم، کتاب‌های تازه‌ای می خریدم که ببینم در دنیا و جهان اسلام و در ایران و در قشر روشن فکر ما چه می گذرد. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت هفتم 🔸مصاحبه کننده🔸 استاد! شما این فکر اصلاحگری در حوزه را هم با خودتان به عراق بردید، یا سر خورده شدید و آن را کنار گذاشتید؟ 🔸علامه عسکری🔸 نه بحمدالله. من به درستی این فکر، یقین داشتم و یک رسالتی برای خودم احساس می‌کردم و این احساس تکلیف، یک روز هم مرا آرام نگذاشت. اتفاقاً وقتی درسهای فقه استدلالی و ادله مسائل عروه را آن جا میخواندم، به سه جهت، انگیزه قوی در من پیدا شد که به حدیث و شناخت صحیح از سنت، اهتمام جدی بورزم: یکی این که می‌دیدم استناد فقهای ما فقط به احادیث «قولی» است و به سیره پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) یا سنت عملی و گزارش افعال و تقریرها و امضاهای ایشان توجه نمی شود. جهت دیگر، این بود که در سامرا، شیعه و سنی در کنار هم زندگی میکردند و باهم رفت و آمد داشتند. مثلاً در اعیاد، به دیدن علمای یکدیگر میرفتیم و تبریک عید میگفتیم؛ ولی گاهی همه در صحن جمع بودیم و استهلال می کردیم و ماه را هم نمیدیدیم، اما قاضی آنها طبق فقهشان اعلام عید می کرد و طبل میزدند که یعنی عید، ثابت شده است و آن وقت، ما باید در خانه می‌ماندیم و جدم (مرحوم خاتمة المحدثین) هم برای تبریک نمی‌نشست و این، موجب ناراحتی می شد. یک مشکلاتی هم در عزاداری‌ها بین ما پیش می‌آمد. اینها سبب شد که من به فکر بیفتم که یک سیره‌ای بنویسم که بین ما و آن‌ها تقریبی ایجاد کند، سیره‌ای که سنی و شیعه را یک جا جمع کند. قصدم این نبود که تاریخ بدر و اُحد و خندق را دوباره بنویسم. می خواستم سیره‌ای بنویسم که مستدرکی باشد بر وسائل الشیعة و در عین حال، از روایات مکتب خلفا هم استفاده کنم. فکر می‌کردم در سیره پیامبر (ص) که اختلافی نداریم، پس می توانم سیره‌ای بنویسم که مورد اتفاق آدم‌های منصفِ هر دو طرف باشد. اسمش را هم می خواستم بگذارم «لواء الوحده». جهت سوم، این بود که وقتی [در ۱۳۶۳ق] اولین مدرسه جدید را در کاظمین برای بچه‌های شیعه راه انداختم، دیدم کتاب‌های درسی تعلیمات دینی و تاریخ اسلامی که دولتی‌ها نوشته‌اند، سیره صحیحی نیست. نامه‌ای به آقا سید محسن امین نوشتم و از او یک دوره سیره چهارده معصوم خواستم. ایشان هم کتابی برای من فرستاد. من دیدم این کتابی که ایشان نوشته، عبارت است از تاریخ ولادت، آغاز امامت، سفرها، تعداد فرزندان و نام شاگردان معصومان و این طور اطلاعات و ابداً نمایانگر مکتب فکری پیشوایان ما نیست. شما ببینید در قرآن، وقتی خداوند تعالی سیره پیامبران را یاد می کند، معرکه‌های فکری آنها را بیان می‌کند. اصحاب هر مکتبی هم باید سیره شان را همین طور بنویسند. این سه عامل، مرا وا داشتند که خودم دست به قلم ببرم و سیره‌ای را که در نظرم بود، به این روشی که می بینید، بنویسم. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت هشتم 🔸مصاحبه کننده🔸 اساتید شما در حوزه سامرا چه کسانی بودند و حضرت عالی چه موقع به بغداد هجرت کردند؟ 🔸علامه عسکری🔸 استاد اصلی من، مرحوم آیت الله آقا میرزا حبیب الله اشتهاردی بود که توجه خاصی به من داشت و حتی برای من و هم مباحثه‌ام (مرحوم شیخ غلامحسین )، درس اختصاصی می گذاشت که جلو بیفتیم و متوجه من بود که مباحث را تا آخر، درس بگیرم و به مطالعه و مباحثه اکتفا نکنم. از استادان دیگرم در سامرا، مرحوم میرزا علی را به خاطر دارم – که شاگرد میرزا حبیب الله بود – و مرحوم شوشتری مرعشی را. من در آن جا روزی سه کتاب را پیش سه استاد، درس می‌گرفتم و گاهی هم بیشتر. اما استاد مهم من که خیلی برای من زحمت کشید، مرحوم میزا حبیب الله بود. هجرت من به بغداد، بار اولش ظاهراً [در ۱۳۶۳ ق / ۱۳۲۳ ش] قبل از پایان جنگ جهانی دوم بود که تلاش کردم و در کاظمین (کاظمیه)، مدرسه جدید برای بچه‌های شیعه ایجاد کردم و می‌خواستم یک دانشکده اسلامی یا حوزه نوین هم راه بیندازم که افراد متنفذی مخالفت کردند و نشد. این بود که باز به سامرا پناه بردم و یک دوره دیگر هم در درس آقا میرزا حبیب الله که ادله مسائل عروه را درس می‌داد، شرکت کردم. این ایام، سال‌های اول مرجعیت آیت الله بروجردی بود و به نظر می‌رسید که اوضاع حوزه قم، مساعدتر از حوزه عراق است. این بود که آمدم قم و برنامه ایجاد یک مدرسه علوم دینی به سبک مورد نظرم را (یعنی با درس‌های حدیث شناسی، علوم قرآن، تاریخ اسلام و تبلیغ در کنار فقه و اصول) خدمت ایشان ارائه کردم که خودم هم اداره کنم و ایشان پذیرفتند، اما مقدمات کار، برخورد کرد با جریان ملی شدن صنعت نفت و من مجبور شدم برگردم عراق و این بار در بغداد ماندم و با حمایت مرحوم آیت الله حکیم – که وکالت و نمایندگی‌شان را در بغداد به من داده بودند – شروع کردم به ایجاد مؤسسات اسلامی، شامل مدارس دینی، مدارس جدید برای دختران و پسران (از ابتدایی تا پایان دبیرستان)، مراکز آموزش حرفه‌ای برای دختران و پسران، درمانگاه‌ها، صندوق‌های خیریه، کتابخانه‌ها و…. در شهرهای مختلف عراق برای جامعه شیعه، و یک بیمارستان در بغداد، و دانشکده اصول الدین که پس از سال‌ها پیگیری و رنج و خون دل خوردن، در ۱۳۸۴ ق، در بغداد تأسیس شد. در بغداد، من علاوه بر منبر و محرابی که در محله کراده شرقی داشتم، درس‌های هر روز حدیث و تفسیر و تاریخ اسلام و عقائد گذاشته بودم که دانشجوهای جوان و استادان و طلاب جوان، استقبال زیادی از آن‌ها می‌کردند. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت نهم 🔸مصاحبه کننده🔸 استاد! بغداد، چه ویژگی‌ای داشت که ایت الله حکیم، شما و شهید سید مهدی حکیم را به آن جا مأمور کرد؟ 🔸علامه عسکری🔸 بغداد، خط مقدم دفاع از کیان تشیع در جهان عرب بود. مرکز اصلی کادر سازی غربی‌ها در عراق، بغداد بود. پایگاه تشکل‌های: قومی، ملی‌گرا، سوسیالیست، کمونیست، روشن فکری سکولار و غربگرا، سنی، سلفی، صوفی و… بغداد بودند. مراکز مهم دانشگاهی و انتشاراتی عراق، در بغداد بود. حوزه نجف هم باید حرفش را در بغداد می زد. همچنان که حوزه قم هم آن روز باید پاسخ هایش را به شبهه ها در تهران مطرح می کرد و از امکانات تهران استفاده می کرد. بماند که شیعه و روحانیت شیعه، در بغداد، پایگاه داشتند و جامعه شیعه در کاظمین، باید رهبری می شد و نباید جوان و نوجوان شیعه در دامن این همه سرگردانی ها و شبهات، رها می شدند. درنجف و کربلا، کسانی بودند و کارهایی را شروع کرده بودند. در بغداد و کاظمیه کسی نبود که رهبری کند ولذا آیت الله حکیم به من همین مأموریت را دادند و مکرراً هم تأیید می کردند. شرایط، هر روز، سخت تر می شد: کودتای عبدالکریم قاسم و سقوط سلطنت در ۱۹۵۸ م، کودتای عبدالسلام عارف در ۱۹۶۳ م و نخست وزیری احمد حسن البکر، کودتای بعثی ها در ۱۹۶۸ م و حاکمیت مطلق حزب بعث بر عراق؛ لیکن ما هم مرتباً شکل فعالیت های فرهنگی و اجتماعی و مبارزاتمان را، متناسب با شرایط، تغییر می دادیم تا این که در ۱۳۸۹ قمری [۱۹۶۸ م] به خاطر مبارزه با حزب بعث، بعد از خروج سید مهدی از عراق، قصد دستگیری مرا داشتند و به خانه ام ریختند که به بیروت گریختم. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org
🍃 قسمت دهم 🔸مصاحبه کننده🔸 وقتی به تاریخ انتشار کتاب‌های شما یا مقدمه های آنها نگاه می کنم، می بینم عمدتاً مربوط به همین سال های سخت مبارزه‌اند؛ مبارزه‌ای که شما فقط اشاره کردید و ما بخش های دیگری از آن را در تاریخ معاصر عراق، خوانده‌ایم: در کنار شهیدان سید محمد باقر صدر و سید مهدی حکیم، «حزب الدعوة الاسلامیة» را تأسیس کردید. بعد از کناره گیری از فعالیت حزبی، «جماعة علماء بغداد» را ایجاد و رهبری کردید. وقتی آیت الله سید محسن حکیم – ره – مبارزه با احزاب چپگرای حاکم را آغاز کرد، شما در رأس سیاست شیعه در عراق بودید، یارانتان به حبس و شکنجه می‌رفتند و شما از فردایتان مطمئن نبودید… چه طور با این همه گرفتاری توفیق یافتید عبد الله بن سباء و اساطیر أخری و أحادیث أم المؤمنین عائشه و خمسون و مائة صاحبی مختلق را پدید آوردید؟ 🔸علامه عسکری🔸 روزی که من از عراق گریختم، از جانم نمی‌ترسیدم. از این بیم داشتم که دستگیرم کنند و بعد، یک مصاحبه ساختگی ترتیب بدهند و اعلام کنند سید مرتضی عسکری، جاسوس امریکا بوده و اعتراف کرده و این طوری، حیثیت من و روحانیت شیعه را لکه دار کنند. بعثی ها از این کارها زیاد می کردند. هر کسی با أگاهی و انصاف و عشق به سراغ سنت و سیره پیامبر (ص) و اصحاب و ائمه (ع) برود، در وجودش احساس قدرت می‌کند… احساس می‌کند روح ابوذر و سلمان و بلال و میثم تمار با اوست… آگاهی از رنج‌هایی که پیامبر اکرم و امیر المؤمنین (ع) کشیدند، خیلی تلخی‌ها و سختی‌ها را آسان می‌کند. هرچه بصیرت یک مؤمن بر گفتار و رفتار اسوه و مقتدایش بیشتر شود، ایمانش عمیق‌تر و پایداری‌اش بیشتر می‌شود. انس با تفسیر و سیره، قوی‌ترین عاملی بود که مرا وا می‌داشت به دنبال «جامعه سازی» بر اساس قرآن و مکتب اهل بیت باشم. از اول هم می‌دانستم که راه مشکلی است. خانه من تحت نظر بود و تفتیش می‌شد. وقتی در معارضه با بعثی ها شکست خوردم و رفتم بیروت، ارتش عراق، خانواده‌ام را در مرز اردن، بازداشت کردند. در بیروت هم عمال بعث، دنبال ربودن من بودند. این طوری بود که من به ایران آمدم. و گرنه ما از مبارزه با طاعوت، خسته نشده بودیم و جور دیگری ادامه دادیم؛ امّا این‌ها تکالیف عمومی من بودند. تکلیف اختصاصی من به عنوان «مبلغ دینی»، همان درس‌ها و کتاب نوشتن‌ها و تربیت مؤمن و مبلغ بود و هست. 📚 منبع: مجله علوم حدیث 🔶 @alaskari_farsi 🌍 www.alaskari.org