🍃 ادامه قسمت بیستم
یک مثال دیگر در مورد واژه های قرآن بزنم. در سوره «تَبَّت » می خوانیم: «في جیدها حَبل من مسد ». در عرب، برای گردن، سه لفظ هست: جید، عنق، رقبه. هر کدام از این ها غیر از معنای عامّی که دارند، یک معنای خاص هم دارند ولذا نمی شود یکی را به جای دیگری به کار برد؛ یعنی فُصحا به کار نمی برند. در «عنق » گردن طبیعی که دراز و کوتاه دارد، مطرح است. در «رقبه »، نفس انسانی مطرح است و در «جید »، زیبایی خوابیده است. امام حسین (ع) در خطبه مکه اش می فرماید: «خط الموت علی ابن آدم مخطّ القلادة علی جید الفتاة… مرگ در سر نوشت بنی آدم، چون گردنبند بر گردن دختران جوان، رقم خورده است ». پس به جای «جید » نمی شود هیچ یک از آن دو را گذاشت؛ چون هنگ آیه یا نظم معنایی اش به هم می خورد. درک این نظم هم تخصص می خواهد و شاید من اگر در محیط عربی و ادبی بزرگ نمی شدم و این قدر برای فهم زبان عرب عصر پیامبر (ص) زحمت نمی کشیدم، چنین ادعایی نمیکردم. من بر اساس همین درک، تحقیق کردم و دیدم مثلاً سیاری، صاحب کتاب القرائات، ایرانی و کاتب آل طاهر بوده است. یا مثلاً دیدم بین سوره «ق» و حرف قاف و سوره «ص» و حرف صاد، رابطه هست. امیر المؤمنین (ع) در باره قرآن می فرماید: «لا تنقضی عجائبه».
📚 منبع: مجله علوم حدیث
🔶 @alaskari_farsi
🌍 www.alaskari.org
#مصاحبه_مجله_علوم_حدیث_با_علامه_عسکری
🍃 قسمت بیست و یکم
🔸مصاحبه کننده🔸
استاد! از امام راحل یاد کردید. اگر امکان دارد، از سابقه آشنایی تان با حضرت امام تعریف کنید.
🔸علامه عسکری🔸
حضرت امام در قم یک جمع دوستانه داشتند: آقا سید احمد لواسانی (برادر بزرگ تر آقا سید صادق) بود، حاج سید علی تهجدی (برادربزرگ تر من) بود، حاج شیخ محمد علی ادیب تهرانی بود و… که بقیه شان را یادم نیست. اخوی بزرگ تر من شاگرد میرزا حسین نایینی و هم بحث آیة الله خویی بود که از نجف آمد به قم و بعد رفت در ساوه ساکن شد. روی این حساب، من با حضرت امام از همان آغاز جوانی آشنا بودم. بعد هم که گفتم درس کلام و عقاید ایشان را شرکت میکردم تا رفتم عراق. در عراق، بعد از تبعید امام، به محض ورود ایشان به بغداد، با دو نفر از دوستان به پیشواز ایشان رفتیم و در کاظمین، عرض خدمات کردیم.آن روز، اتفاقاً هیچ کس دیگری نیامده بود. من آمده بودم با شیهد حاج عبد الصاحب دخیل – که بعثی ها او را در حوض اسید نیتریک انداختند – و شهید محمد هادی السبیتی. عرض کردیم: چه دستوری می فرمایید؟ چه کمکی از ما بر می آید؟ فرمودند: نه، کاری نداریم. البته من آن روزها – همانطور که شما اشاره کردید – در رأس سیاست شیعه در عراق بودم و «جماعة علماء بغداد و الکاظمیة » را اداره میکردم که شبیه «جامعه روحانیت مبارز تهران » بود ولذا نمی توانستم هیچ رابطه ظاهری با ایشان برقرار کنم، چون برای هر دو طرف، گرفتاری درست می شد. دیگر اعضای جماعت، آقای سید اسماعیل صدر، شیخ علی الصغیر، سید مهدی حکیم و سید هادی حکیم بودند. من آن روزها با رؤسای جمهور عراق در معارضه بودم و حضرت امام را فقط در مجامع و مجالس عمومی می توانستم ببینم.
البته غیر از آن نوبت، سه بار دیگر هم در نجف به دیدنشان رفتم که شبانه رفتم و بحث سیاسی نکردیم. یک بار درباه اوضاع یکی از شهر های ایران گفتگو کردیم و من از عالم آن شهر (که حالامرحوم شده و اسم نمی برم )، شکایت کردم. امام هم فرمودند بدی اوضاع آن شهر، از همان عالم است. ان شب با شیخ نصره الله خلخالی بودم. بعد از خداحافظی از امام، دیدم فقط یک لامپ صد شمع در بیرونی ایشان روشن است. به شیخ نصر الله گفتم: چرا به اوضاع این بیت نمی رسید؟ گفت: ایشان خودش قبول نمی کند.
📚 منبع: مجله علوم حدیث
🔶 @alaskari_farsi
🌍 www.alaskari.org
إنّا لله و إنّا إلیه راجعون
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله):
َ إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة
🔶 @alaskari_farsi
🌍 www.alaskari.org
#خاطرات_علامه_عسکری
🔶 برخیز تا بپا داریم ولایت امیرالمؤمنین را🔶
🔸 راوی: سید احمد عسکری (فرزند علامه عسکری)
✒ در سفری که همراه علامه به شهرستان دزفول رفتیم، مسؤولین سازمان تبلیغات وقت شهرستان دزفول از علامه خواستند در مراسمی با عنوان ولایت امیر المؤمنین علی (ع) سخنرانی کند، مراسم قرار بود روز شنبه برگزار شود ولی مرحوم علامه بدلیل عارضه قلبی و منع پزشکی این سخنرانی را نپذیرفتند. شب جمعه من در کنار ایشان در اتاق خوابیده بودم. ساعت حدوداً ۱:۳۰ بامداد بود که متوجه شدم حضرت علامه در خواب پریشان و گریان است و حالت عادی ندارد من بالای سر علامه آمدم و به ایشان گفتم که اگر کسالت شدید است به بیمارستان مراجعه کنیم ولی ایشان فرمودند مشکلی نیست. تا نماز صبح بیدار بودم وقتی مرحوم علامه برای نماز بیدار شدند به بنده فرمودند به آقای قارم (مدیر دفتر امام جمعه شهرستان دزفول) بگو برای سخرانی با موضوع ولایت امیرالمؤمنین میآیم. صبح شنبه به همراه علامه به محل سخنرانی رفتیم علامه عسکری در سخرانی خود واقعه همان خواب شب جمعه را بازگو کردند که شب جمعه در خواب امام حسین (ع) را دیدم و به پای امام افتادم و پایشان را بوسیدم امام حسین (ع) دست بنده را گرفتند و فرمودند برخیز برویم تا بپاداریم ولایت امیرالمؤمنین را و من فهمیدم که باید در این مجلس شرکت و سخرانی کنم.
🔶 @alaskari_farsi
🌍 https://alaskari.org/fa/سخنرانی-برای-ولایت/
#مصاحبه_مجله_علوم_حدیث_با_علامه_عسکری
🍃 قسمت بیست و دوم
🔸مصاحبه کننده🔸
استاد! آیا شما از حضرت امام به عنوان «محدث » به معنی اصطلاحی اش شناختی دارید؟
🔸علامه عسکری🔸
امام، هم به معنای خاص کلمه استاد حدیث و علوم حدیث بود و هم به معنای عامش از مصادیق «فارجعوا فیها الی روات أحادیثنا ». اصولاً فقهای بزرگ شیعه بر حدیث هم تسلط دارند. این طور نیست که یک سر بروند سراغ فقه و اصول.
مسیری طولانی طی می شود. فقیه شیعه در واقع، چند تا دکتری می گیرد تا گواهی اجتهاد به او می دهند. به همین خاطر است که من به اسلام شناسی استادانی که از پاریس و لندن می آیند، اعتماد ندارم و کار آنها را سطحی و التقاطی و ویرانگر می دانم. امام، علاوه بر آن تبحر عمومی فقها، یک محدث موفق هم بود؛ چون جامعیت کم نظیری داشت. من در میان علمای شیعه به جامعیت ایشان، کسی را در ذهن ندارم. این طور جامعیتی مسلماً در فهم از حدیث، تأثیر می گذارد. چهل حدیث ایشان را نگاه کنید، یا شرح حدیث جنود عقل و جهل و یا شرح دعای سحر را. اینها آینه مهارت او در فهم حدیث اند. امام، در رجال و نقد رجال هم خیلی دقیق است. مثلاً احمد بن محمد سیاری، صاحب کتاب القرائات را «در نهایت ضعف » معرفی می کند [۴] و کتب روایی حاجی نوری را «غالباً فاقد اعتبار » می داند و می گوید: و العجب من معاصریه کیف ذهلوا و غفلوا حتی وقع ما وقع مما بکت علیه السماوات و کادت تدکدک علی الأرض.
فقهای ما غالباً تکلیفی بیشتر از بحث ها و آثار فقهی برای خودشان قائل نبودند؛ اما امام، وقتی دید حکمی زاده در تعالیم پیامبر اهل بیت (ع) تردید افکند، درس و بحثش را گذاشت کنار و کشف اسرار را تألیف کرد که در روزگار خودش حرف آخر بود و جامع ترین پاسخ بود. همین وظیفه شناسی بود که انقلاب را به ثمر رساند و الآن من و شما داریم در باره حدیث وعلوم حدیث بحث می کنیم و دانشکده اصول الدین داریم [۶] آن همه آرامش روحی، آن همه قوت در مقابله با طاغوت، آن استقامت در برابر مشکلات ومصائب،… محصول تهذیب عمیق و جدیت در کسب علم و معرفت بود. این را من از همان روز اول شروع نهضت امام، درک کردم ولذا هیچ گاه، نه در انقلاب و نه در فتنه های بعدش و نه درجنگ، در درستی راه ایشان و سلامت نفس ایشان، تردید نکردم. یک خاطره برایتان تعریف کنم…
پس از واقعه ضرب و شتم طلاب در مدرسه فیضیه، در حسینیه ام در بغداد، برای شهدا ختم گذاشتم و بچه های ما بغداد را پر کردند از شعارها و دیوار نوشته های «ولاتحسبن الذین قتلوا في سبیل الله أمواتاً… ». بعدش من به حج رفتم و آنجا سعودی ها داشتند «الجامعة الاسلامیه » را تأسیس می کردند. بن باز، مرا دعوت کرد. من رفتم آن جا و در سخنرانی ام به وضع مسلمان ها در الجزایر و فلسطین اشاره کردم و ادامه دادم که در ایران هم دانشگاهی شبیه «الأزهر » هست به نام «فیضیه » و شاید خبر ندارید که چندی پیش، طلابش را زدند و کشتند و… در همان سفر حج، بعد از عرفات، ابوالأعلی مودودی در مسجد بزرگی سخنرانی داشت. من و شهید عبد المنعم الشوکی هم رفته بودیم. ابو الأعلی آن روز در جهان اسلام، خیلی مطرح بود و دنبال نظریه خلافت اسلامی را گرفته بود. او در سخنانش گفت که مسلمان ها هشت چیز نیاز دارند تا به شوکت عصر نبوی باز گردند. مجری جلسه، امام همان مسجد بود. من دوست همراهم را فرستادم که بگو یکی از علمای بغداد، مطالبی در تأیید سخنان مودودی دارد. او رفت و گفت «کبیر علماء بغداد » و انها فکر کردند که علی القاعده آن عالم باید سنی باشد (چون عبد المنعم هم چپیه داشت و نه عمامه ). من رفتم پشت تریبون و در کنار او که پیرمردی بود و نشسته بود، ایستادم و از او تعریف مختصری کردم و گفتم که کتابهای او را خوانده ام و اضافه کردم که به نظر من، مسلمان ها فقط سه چیز لازم دارند:
یکی شناخت و بررسی سنت پیامبر اکرم به معنای عامش (نه فقط صحیحین ). دومی وحدت مسلمان ها و حمایت جدی از یکدیگر است. این جا بود که دوباره روضه مدرسه فیضیه را خواند و گفتم: شاید شما خبر ندارید که چنین شده است و چنان شده است…
سوم، ایمان است، ایمانی مثلاً بلال و خباب و عمار و سیمه، و داستان شکنجه ها و مقاومت های آنها را در همین سرزمین حجاز گفتم و آن قدر جدی وعمیق گفتم که خودم گریه ام گرفت و سنی ها هم که اصلاً گریه نمی کنند، ایستاده و نشسته به هق هق افتادند و اشکشان در آمد و بعد از صحبت، سر وصورت مرا می بوسیدند.
وقبل از آن، من به بیت المقدس رفتم و در مسجد اقصی نماز خواندم و آن جا هم دوباره روضه شهدا مدرسه فیضیه را خواندم.
📚 منبع: مجله علوم حدیث
🔶 @alaskari_farsi
🌍 www.alaskari.org
#خاطرات_علامه_عسکری
🔶 ماجرای اجتهاد شهید صدر🔶
🔸 راوی: حجة الاسلام و المسلمین سلیمی (خواهر زاده علامه عسکری)
✒مرحوم علامه عسکری عنایت خاص و توجه زیاد به شهید بزرگوار آیة الله العظمیٰ سید محمد باقر صدر (أعلىٰ الله مقامه الشريف) داشت و خیلی به ایشان ابراز علاقه میکرد. حتی در برههای هم شهید صدر از اساتید دانشکده علامه عسکری در عراق بود و در واقع مرحوم علامه عسکری خیلی به ایشان اهمیت میداد.
معروف است که شهید صدر در سنین جوانی (قبل از سنّ ۲۰ سالگی) به درجهی اجتهاد رسیده بود. اما به علّت سنّ پایینی که داشت آیة الله العظمیٰ خویی (رحمة الله عليه) حاضر نبود برای ایشان اجازهی اجتهاد بنویسد. مرحوم علامهی عسکری میگفت: «در جلسهای که با حضور علماء در نجف برگزار شده بود، من بودم، شهید صدر هم حضور داشت، مرحوم آیة الله خویی نیز حاضر بود.» علامه عسکری میگفت: من مقابل همگان رو کردم به آیة الله خویی و گفتم که: «آیا [شما قبول دارید که] سید محمد باقر صدر مجتهد است یا نه؟» آقای خویی گفت: «مجتهد است» بعد علامه گفت: همان جا به آقای خویی گفتم: «پس اجازهی اجتهاد [ایشان را] به من بدهید» در کل آیة الله خویی به این راحتیها برای کسی اجازهی اجتهاد نمینوشت. علامه عسکری با این اقدام، مقابل همگان از آیة الله خویی برای اجتهاد شهید صدر استشهاد گرفت و ایشان مجبور شد که اجازهی اجتهاد شهید صدر را بنویسد.
🔶 @alaskari_farsi
🌍 https://alaskari.org/fa/ماجرای-اجازه-اجتهاد-شهید-صدر/
🔶 ماجرای اجتهاد شهید صدر به روایتی دیگر🔶
مطالعه این ماجریٰ به روایتی دیگر، هم زوایای دیگری را روشن میکند و هم سند نقلمان را تقویت. کتابی که تصویرش را بالا مشاهده میکنید شرححال شهید صدر بر اساس مدارک و مستندات تألیف شده و همین ماجریٰ در آن روایت شده است.
✒ ترجمه متن عربی:
🔸 اجازهی اجتهاد آیة الله خویی (ره) به سید صدر (ره)🔸
در اوائل تکلیف سید صدر، علامه عسکری، از آیة الله خوئی شنید که میگوید: «سید محمد باقر مجتهد است». وقتی سید صدر آن را شنید، به سید مرتضی عسکری اصرار کرد که در این باره اجازهی مکتوبی از آیة الله خویی بگیرد در حالی که سید خویی به سبب کمی سنّ سید صدر، به ایشان نمیداد.
در یکی از مجالسی که مجموعهای از علماء در آن حاضر بودند، علامه عسکری از روی قصد، سعی کرد آیة الله خویی را در رودربایستی بیاندازد. از ایشان پرسید: «آیا سید محمد باقر صدر مجتهد است یا نه؟» پاسخ داد: «مجتهد است»، سپس علامه به ایشان گفت: «پس اجازهی اجتهاد به من بدهید» و همینطور شد.
📚 منبع: کتاب «محمد باقر الصدر، السيرة و المسيرة في حقائق و وثائق»، تألیف أحمد عبد الله ابو زید العاملي، مؤسسة العارف للمطبوعات: ۱۴۲۷هـ - ۲۰۰۶م، بيروت-لبنان، ج۱، ص۲۸۳ و آن هم به نقل از گفتوگوی شبکهی المنار با سید مرتضی عسکری؛ کلام سید مرتضی عسکری در تاریخ ۱۶ / محرّم / ۱۴۲۲ هـ در یادکرد شهید صدر؛ مؤلف میافزاید، این مطلب را حاج ابو احسان نعمانی نیز برایش در تاریخ ۴ / ۱۲ / ۲۰۰۴ م نقل کرده است.
🔶 @alaskari_farsi
🌍 https://alaskari.org/fa/ماجرای-اجازه-اجتهاد-شهید-صدر/
🔶 متن اجازهی اجتهاد شهید صدر🔶
«مرکز تألیف، اسناد و انتشارات نجف اشرف» در صفحات مجازی خود [اینستاگرام و تلگرام]، تصویر اجازهی اجتهاد شهید صدر به قلم آیة الله خویی را منتشر کرده است.
✒ ترجمه متن:
«بسم الله الرحمن الرحیم
علامهی فاضل، نورِ چشم عزیزِ من محمد باقر صدر (سربلندیاش مستدام) در حوزهی علمیهی ما در نجف اشرف پرورش یافت و در مباحث اصولی و فقهی ما حاضر شد در نتیجه جدیت و اجتهاد کرد تا آن که به ملکهی استنباط و اجتهاد رسید. میتوانید پیرامون نظر او سخن بگویید که سخن او اجتهاد شرعی است. و از خداوند متعال امیدوارم که بوسیلهی او اعلام دین برافراشته شود و او را عَلَمی برای مسلمین قرار دهد. و سلام بر همه برادران مؤمنمان و نیز رحمت خدا و برکات او. ابو القاسم الموسوی الخوئی (مُهر)»
📚 منبع: مرکز تألیف، اسناد و انتشارات نجف اشرف
https://www.instagram.com/p/CFNsbNEFuL7/
🔶 @alaskari_farsi
🌍 https://alaskari.org/fa/ماجرای-اجازه-اجتهاد-شهید-صدر/
#مصاحبه_مجله_علوم_حدیث_با_علامه_عسکری
🍃 قسمت بیست و سوم
🔸مصاحبه کننده🔸
استاد! به عنوان آخرین سوال، بفرمایید که این دانشکده (دانشکده اصول الدین)، چگونه شکل گرفت؟
🔸علامه عسکری🔸
آن دانشکده ای که من در بغداد تأسیس کردم، با کودتای حزب بعث [در ۱۹۶۸ م] و خروج من از عراق، تعطیل شد. در ایران، من برای فعالیتهای تبلیغی و علمی و آموزشی به فکر ایجاد مؤسسهای افتادم و این طوری بود که پیش از انقلاب، با همکاری جمعی از دوستان، «مجمع علمی اسلامی» را در تهران تأسیس کردم. این مجمع، شورای علمی و فعالیتهای فرهنگی و آموزشی داشت و تعدادی کتاب درسی علوم اسلامی تألیف و تحقیق و منتشر کرد که لابد دیدهاید. فعالیت این مجمع، به تدریج، محدود شد به انتشارات و نشر همان کتابهای درسی حوزوی.
وقتی شورای عالی انقلاب فرهنگی مقررات تأسیس مراکز آموزش عالی غیر دولتی – غیر انتفاعی را تصویب کرد، بنده به همراه چهار نفر از دوستان، درخواستی برای تأسیس «دانشکده اصول الدین» دادیم که در دی ماه ۱۳۷۴ با آن موافقت شد و دانشکده در مهر ماه ۱۳۷۵ در قم و سال بعد هم در قم و تهران، برای کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشجو گرفت. سال ۷۷ هم شعبه دزفول، شروع به کار کرد که فقط مقطع کارشناسی را دارد.
🔸مصاحبه کننده🔸
باز هم از لطف شما و فرصتی که به این گفتگو اختصاص دادید، سپاسگزارم.
🔸علامه عسکری🔸
من هم از شما تشکر می کنم. خداوند به شما و همکارانتان در دارالحدیث، توفیق بدهد.
📚 منبع: مجله علوم حدیث
🔶 @alaskari_farsi
🌍 www.alaskari.org
السّلام علیک یا فاطمة الزهراء
🔶 @alaskari_farsi
🌍 www.alaskari.org