دلم با ماندن بود . اما راه ، راهِ رفتن ؛ و تو ندانستی چه رنجیست ، کشاندن تنِ خسته ای که خواهان ماندن بود .

شب آخـر ِ نه؟ ، دیگه تموم شد این دو ماه غم . ولی من شبا چطوری بدون هیئت رفتن بخوابم ؟ چطوری بدون هر روز حسین حسین گفتن بخوابم ؟ چطوری بدون نذری هیئت بتونم بخوابم ؟ یا اباعبدالله من رو تا محرم سال بعد خودت سالم نگه دار : )))) ‌الحمدلله که محرم و صفر امسال رو دیدیم لحظات آخر عزاداریه ، ان‌شاءالله این عزاداری‌ها، خادمی‌ها، هیئت رفتن‌ها و .. از همه‌مون قبول باشه و ذخیره‌ی شب اول قبر ٫آخرت‌مون بشه ان‌شاءالله باشیم و سال‌های بعد رو هم ببینیم ؛ و اما اگر این محرم و صفر آخرمان باشد ، ما به اندازه ی کافی اشک نریخته ایم و نوکری نکرده ایم ما را به محرم سال بعد برسان حسین :)

میگویند : فصل نوکری تمام شد ؛ اما ما کارگر فصلی نیستیم ، که فصلی نوکری کنیم ؛ کار نوکر ، نوكريه . .

هیئت تمام شد ، همه رفتند و تو هنوز بالای تل نشسته‌ای و خون گریه می‌کنی .

دارم برمیگردم مشهد .

گره وا می‌کنه ننه ام‌البنین (: #شنبه‌های‌ام‌البنینی .

تو منو خوب بلدی ، دست ِرد نزدی . . الهی ام‌البنین برا یك‌بار صدام بزنه ولدی ❤️‍🩹 : ) .

کسی فتوشاپ بلده ؟ لطفا ًمن و از صفحه یِ روزگار پاک کنید .

به سوی مشهدد .

میزان لجبازیم :

‌ماگم‌شدگانیم‌که‌اندرخم‌دنیا ، تنهاهنرماست‌که‌مجنون‌ ِحسینیم .

ـ