آلاوال.
-
+ آق ا؟
- بله ؟
+ شما بابایِ من را ندیدی ؟
او یک رَدایِ سبز دارد ، هميشه برای ما غذا میآورد و یک کوله روی پشتش است .
- اسمش چیست ؟
+ نمیدانم. هربار پرسيدم ، نگفت !
- چه كارش داری ؟
+ میخواهم خبرِ خوشی به او بدهم . خبرِ كشته شدنِ علی را
- از اين خبر خوشحال میشود ؟
+ آری. مطمئنم او از خوشحالیِ من ، خوشحال میشود .
- مرگ ِعلی را جلویِ او آرزو میکردی؟
+ آری . هميشه غذا كه میآورد ، جلويش علی را نفرين میکردم ، او هم دستهایش را بالا میبُرد و میگفت : خدایا مرگِ علی را برسان ! 💔 .
رنگِ رخسار ، خبر میدهد از سر درون
ماندنی نیست علی (ع)
اِنّالله و اِنّا الیهِ راجعون ! .
میدونید
امشب اگه اشک ریختید ..
دعا کنید همه بتونن اشک بریزن
شاید خنده دار ب نظر بیاد ولی به صورت
عجیبی زجر آوره این موضوع ک تو شرایط و
جَو روضه و دعا باشی اشکت نیاد و صرفا بغض بشه تو گلوت ..
این بحث تموم بشه .
یکبار برای همیشه ، ما با قاتلین ِمادرمون حضرت زهرا ، با قاتلین مولامون ..
به هیچ عنوان ، تکرار میکنم به هیچ عنوان وحدت ُدوستی نداریم .
شیعهِ علی بودن لیاقت میخواد ، که نصیب حرومزاده ها نمیشه : )
بر دشمن ِمرتضی علی ، لعنت .
بابای ِ خوبم
می روی با فرق ِ خونین پیش پهلوی ِ کبود ؟!
دنیای ِ بی شما تلخ تر از زهر است ..
شنیدم جبرئیل وقتی برخواست از خانه ات ،
فریاد زد این شما و این وحشت ِ دنیای بی علی (((: