🌸
🌱
بسم الله الرحمن الرحیم
دهسال پیش توی یک روستای دورافتاده، لب یک جادهی مرزی که دست ایران را توی دست افغانستان میگذاشت، رفتهبودیم برای تبلیغ. آنجا وقتی برای زنها احکام میگفتم، طلبهی تازهنفسی بودم که مدل میرزا جوادآقای تهرانی، مسائل را از روی رساله میخواندم.
میرزا جوادآقا از روی شکستهنفسی این کار را میکرد، من از سر نابلدی.
جوراب توی روستا مد نبود ولی آنروزها وقتی زنها میآمدند مسجد، جوراب میپوشیدند، حکماش را فهمیدهبودند، قبحاش را میدانستند دیگر.
حالا که دهسال از آن روزگار میگذرد نمیدانم هنوز هم به پوشاندن پا مقید هستند یا نه؟
ولی زهراخانم که آرایشگر روستا بود، میگفت به خانمها بعد اصلاح، بعد تتو، احکام پوشاندن ابروی زینتشده را یاد میدهد.
خبرش را دارم؛
هنوز هم بعد دهسال مسالهگوی خوبی هست این زهراخانم (:
پ.ن: امروز صحبتهای روز گذشتهی حضرت آقا را گوش میکردم، یاد این خاطره افتادم ⛅️🤍
13.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
توی صفحهای خواندم؛
《این شب و روزها هرجا روضهای بود، مجلسی بود، برویم شرکت کنیم، رونق بدهیم، نور بگیریم.
یک محرمهایی بیاید که ما نباشیم...》
یاد آقابزرگام افتادم.
هرسال مسجد نقلی فاطمهالزهرای کوچهی سیدها، دههی اول مراسم روضه برقرار بود؛ قند و چایاش را آقابزرگ میبرد که حالا نیست...
🏴
همهی آقابزرگها و مادربزرگهای امامحسینی همنشین سیدالشهدا باشند این شبها 🌱
#ما_خونواده_مون_نمک_گیره
#غم_خرم
بسم الله الرحمن الرحیم
🏴
توی نور کم خانه نشستهام
وسط -دورترهایی که میخواهند جلوتر بیایند-
میان آدمهای معمولی؛
داستان مواجههی نقطههای پراکنده با روضهها را میخوانم
که توی کشتی نجات
مثل یک خط ممتد و بههم پیوسته کنار هم جاگیر شدهاند🌱
#جمعیت_ارباب_وفا_نگسلد_از_هم
بسم الله الرحمن الرحیم
🏴
بستنی زائر دور فلکهبرق
(مشهدیها و شاید شمای زائر هم بلد باشید)
یک فرنیپز ماهر دارد.
زنگزدیم دستور فرنیاش را برای
صبحانهی فردا بپرسیم.
فهمید برای روضهاست
دستور را که داد، گفت:
اصلا خودم میپزم، خودم میارم...
#عاشقانت_میفروشند_عیش_را_غم_میخرند