eitaa logo
آلبوم خاطرات دفاع مقدس
118 دنبال‌کننده
2هزار عکس
941 ویدیو
6 فایل
کانال جهت جمع آوری خاطرات بازگو نشده و عکسهای رزمندگان و شهدای عزیز که در آلبوم شخصی شما بزرگواران بایگانی شده است میباشد. 🌐ارسال نظر : @kosaronnabi135 @Ya_hossein99
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها وصیت شهید لبنانی از زبان همسرش: یکبار حضرت آقا من رو در نمازشون یاد کنند! به معرفت این مردم نسب به رهبری غبطه میخورم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم پدرم می‌گفت : وقتی یکی بهت سنگ پرت کرد تو بهش سنگ پرت نکن !گل پرت کن... منتها روی قبرش!!! یه سه مون نشه؟؟؟
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ [داستان] مردم آن شهرى را كه رسولان بدانجا آمدند براى آنان مثل زن give to them a parable; to the people of the village there came messengers, سوره یس آیه 13 إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ آنگاه كه دو تن سوى آنان فرستاديم و[لى] آن دو را دروغزن پنداشتند تا با [فرستاده] سومين [آنان را] تاييد كرديم پس [رسولان] گفتند ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم we sent to them two, but they belied them so we reinforced them with a third. they said:
we have surely been sent as messengers to you. 
سوره یس آیه 14 قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ [ناباوران آن ديار] گفتند شما جز بشرى مانند ما نيستيد و [خداى] رحمان چيزى نفرستاده و شما جز دروغ نمی پردازيد but they said:
you are only humans like ourselves. the merciful has not sent down anything, your speech is but lies! 
سوره یس آیه 15 قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ گفتند پروردگار ما می داند كه ما واقعا به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم they said:
our lord knows that we are messengers to you.

سوره یس آیه 16


وَمَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ

و بر ما [وظيفه اى] جز رسانيدن آشكار [پيام] نيست

and it is only for us to deliver a clear message. 
سوره یس آیه 17 قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ پاسخ دادند ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته ايم اگر دست برنداريد سنگسارتان می كنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد they answered:
we predict evil of you. if you do not desist, we will stone you and a painful punishment from us will befall you. 
سوره یس آیه 18 قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ [رسولان] گفتند شومى شما با خود شماست آيا اگر شما را پند دهند [باز كفر می ورزيد] نه بلكه شما قومى اسرافكاريد they said:
your prediction is with you, if you are reminded. surely, you are but a wayward nation. 
سوره یس آیه 19 وَجَاء مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ و [در اين ميان] مردى از دورترين جاى شهر دوان دوان آمد [و] گفت اى مردم از اين فرستادگان پيروى كنيد then, a man came running from the furthest part of the village
my nation, 
he said,
follow the messengers,

سوره یس آیه 20


اتَّبِعُوا مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ

از كسانى كه پاداشى از شما نمی خواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروى كنيد

follow those who ask no wage of you and are rightly guided.

سوره یس آیه 21


وَمَا لِي لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوى او بازگشت می يابيد

why should i not worship him who has originated me and to whom you shall all be returned?

سوره یس آیه 22


أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَن بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا وَلاَ يُنقِذُونِ

آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر [خداى] رحمان بخواهد به من گزندى برساند نه شفاعتشان به حالم سود می دهد و نه می توانند مرا برهانند

what, shall i take, other than him, gods whose intercession, if the merciful desires to afflict me, cannot help me at all, and they will never save me?

سوره یس آیه 23


إِنِّي إِذًا لَّفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ

در آن صورت من قطعا در گمراهى آشكارى خواهم بود

surely, i should then be in clear error.

سوره یس آیه 24


إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ

من به پروردگارتان ايمان آوردم [اقرار] مرا بشنويد

i believe in your lord, so hear me. 
سوره یس آیه 25 قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ [سرانجام به جرم ايمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآى گفت اى كاش قوم من می دانستند it was said (to him):
enter paradise, 
and he said:
would that my people knew

سوره یس آیه 26


بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ

كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزانم قرار داد

that my lord has forgiven me, and caused me to be amongst the receivers of generosity. 
سوره یس آیه 27 ✨ـ﷽ـ✨ 💠روزے یڪ صفحہ از قرآڹ ڪریم💠 🌹🍃سوره یس ✨جزء ۲۲ 📖 صفحه ۴۴۰ 💫آیات ۱۳ الی ۲۷ 🌷هرروز به نیت یک شهید ✨شهید امروز شهیداحمد خاندایی https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🥀پویش بزرگ قهرمان محله 🥀 🌹بسیجی شهید احمد خاندایی قمصری 🌹نام پدر: میرزا آقا 🌹تاریخ تولد : ۱۳ 🌹تاریخ شهادت :۱۳۶۵/۱۰/۲۶ 🌹عروج شهید: والفجر ۱۰ 🌹مزار شهید: مفقودالاثر قسمتی از وصیتنامه شهید : خواهرم با حجابت با نماز و روزه ات و با قران خواندن و دعای کمیل رفتنهایت به دنیا ثابت کنی که ما رهروان راه زینب هستیم و به آن دسته از خواهرانی که اندک هستند ولی مثل زمان گذشته عمل میکنند درس زینب گونه ات را بیاموزی انشالله. https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
حاج میرزا آقا خان‏دایى قمصرى، پدر معظم شهیدان؛ »محمد«، »محمود«، »احمد«( هشتادوسه سال قبل در »قمصر« به دنیا آمد. پدرش »حسین« از کشاورزان بنام بود که گاه با گوسفندچرانى و معامله گندم، امورات خود را مى‏گذراند. دایى‏اش »احمدخان« از خوانین معروف کاشان بود. - به خاطر وجود دایى‏ام، ما را به اسم خان‏دایى مى‏شناختند و از همین رو نام خانوادگى ما خان‏دایى قمصرى شد. معصومه مادر میرزاآقا زنى پرکار و فعال بود که هر سه فرزندش را به خوبى تربیت کرده بود. میرزاآقا خواندن قرآن را از برادر بزرگترش آموخت و شش ساله بود که در مکتبخانه »ملا فرج« مشغول درس خواندن شد. پدرش به جاى شهریه، به ملا، ماش و لوبیا مى‏داد. - به جاى زیرانداز، با خودمان پوست گوسفند مى‏بردیم. ملافرج گاه درس مى‏داد، گاه روضه هم مى‏خواند. مرد بداخلاقى بود. قبل از شروع درس، قلیان مى‏کشید و سرفه مى‏کرد. سؤال که مى‏پرسید، حضور ذهنى خوبى داشتم. زود جواب مى‏دادم و او عصبى مى‏شد و هر چه جلو دستش بود، پرت مى‏کرد سمت من. بچه‏ها را زیر عبایش مى‏گرفت و با مشت به سر و تنشان مى‏زد. یک بار که من را مى‏زد، زنش سر رسید و داد و بیداد کرد. - خجالت نمى‏کشى؛ بچه مردم را زیر دست و پا له مى‏کنى! سال بعد، ملا مریض شد و به رحمت خدا رفت. پس از او، »استادعبدالکریم« در مکتبخانه درس مى‏داد که روزها تدریس مى‏کرد و شب‏ها کفه گیوه درست مى‏کرد. میرزا آقا به گذشته‏ها و کودکى‏هایش مى‏اندیشد. - دوازده ساله بودم که پدرم بر اثر بیمارى از دنیا رفت. من براى تأمین مخارج زندگى افتادم به کار نجارى، بنایى، بریدن درخت و درست کردن الوار و فروش آن. چهار سر عائله بودیم و باید زندگى را اداره مى‏کردیم. وقت سربازى رفتن برادرم که شد، مادرم دوست نداشت او برود. افتاده بود تهران،. رفت و چند روز بعد فرار کرده و به خانه برگشت. مادرم از خوشحالى، گوسفند قربانى کرد. میرزا آقا در سال 1332 عازم خدمت سربازى شد که همزمان با کودتاى بیست و هشتم مرداد بود. میرزاآقا و دوستانش به منزل مصدق (واقع در خیابان شاه سابق بود) رفتند. دکتر فاطمى و دکتر بقایى و داماد مصدق که اسلحه به دست روى بام ایستاده بودند و هر که نزدیک مى‏شد به او تیراندازى مى‏کردند، اتومبیل را از دور دیدند. گفته بودند که مصدق را فرارى داده‏اند. بیست و یکم آذر همان سال، به مناسبت پیروزى شاه در کودتا، لباس‏هاى ارتشى امریکایى براى سربازها آوردند. سرگرد که در محوطه پادگان مى‏گشت و به سر و وضع سربازها نگاه مى‏کرد، با دیدن محاسن سیاه »میرزاآقا« دست رو شانه او زد. - قرار است اعلى حضرت از شماها سان ببینند. این ریش‏هاى تو به سان دیدن آخوندها بیشتر شباهت دارد، نه سان شاه. او را از دسته بیرون آوردند. او خوشحال بود که در مراسم شرکت نمى‏کند. - بعد از خدمت، به کاشان برگشتم و با یکى از دوستان مشغول کار گلاب‏گیرى شدیم. مادرم مى‏خواست برایم زن بگیرد که سر و سامان پیدا کنم. یاد حرف پدرم افتادم که مى‏گفت: زن خانه‏دار چرخ زندگى را مى‏چرخاند و اگر زن پولدار بگیرى، باید نوکرش باشى. این حرف پدرم همیشه در ذهنم بود. مى‏خواستم با زن خانه‏دار ازدواج کنم. با مادرم رفتیم خواستگارى »طاهره«، دختر استاد »نعمت الله سلمانى«. خیلى زود عقد کردیم. نمى‏گذاشتند ایشان را ببینم. آن وقت‏ها، تا روز عروسى نمى‏شد عروس را دید. او قالى مى‏بافت و هنوز قالى‏اش تمام نشده بود که عروسى کردیم. سال سى و نه و سه سال بعد از عروسیمان فرزند اولم به دنیا آمد. میرزاآقا غیر از گلاب‏گیرى که در سه ماه تابستان انجام مى‏داد، بنایى هم مى‏کرد. او صاحب پنج پسر و چهار دختر شد. یک رادیو نسیه خریده بود که هر ماه قدرى از پول آن را از پس‏اندازش مى‏پرداخت. هر شب رادیو بى‏بى‏سى را گوش مى‏داد. در جلسات مذهبى شرکت مى‏کرد. روحانى جوان مسجد روى منبر شعر مى‏خواند. افسوس که این مزرعه را آب گرفته دهقان مصیبت‏زده را خواب گرفته مأموران ساواک، زمینه ذهنى او را مى‏شناختند و پى بهانه بودند تا آزارش بدهند. او که از منبر پایین آمد، با مشت و لگد به جانش افتادند. همین سنگدلى‏ها، میرزاآقا را بیشتر به فعالیت ترغیب مى‏کرد. اتاق بزرگى در طبقه دوم کارگاه گلاب‏گیرى‏اش ساخته بود که اغلب میهمانانش را براى استراحت به آن جا مى‏برد. آقاى »شفیعى« معلم آگاه و مبارز مدرسه بود که آثار شهید مطهرى و على شریعتى را براى محمد مى‏آورد و خانه و کارگاه، پر از کتاب‏هاى مذهبى بود. آن شب چند نفر که براى کار آمده بودند و شب را در کارگاه ماندند، کتاب‏ها را دیدند. یکى‏شان گفت: »این‏ها غیر قانونى‏اند. اگر مأموران بفهمند که این چیزها را در خانه یا کارگاه نگهدارى مى‏کنید، شما را مى‏برند. ما چون نان و نمک شما را خورده‏ایم، چشم‏پوشى مى‏کنیم و چیزى نمى‏گوییم.« محمد که براى کمک به پدر آمده بود، نگاهش را از او دزدید. میرزاآقا اخم‏هایش را در هم کشید.
اکنون من مانده ام ودوفرزند ذکور بنامها مسعود ومهدی واین رسالت عظیم .واقعا پاسداری از خون شهدا مشکل است. مسعود کارشناس ارشد در فرمانداری مشغول به کار است ومهدی در بانک تجارت این خانواده مجموعا دارای هشت شهید بنامهای محمد -احمد -محمود خاندایی -سید جلال ناصری ومحسن ومحمد علی -محمد واصغر خاندایی تقدیم نموده اند.
- پسرجان براى چه این کتاب‏ها را به این جا آورده‏اى؟ الان همه را آتش مى‏زنم. براى رفع و رجوع کردن مشکل باید این گونه سخن مى‏گفت. محمد که از تظاهر به خشم پدر خنده‏اش گرفته بود، خوددارى کرد. - اینها را امانت گرفته‏ام. همه را پس مى‏دهم. محمد و دوستانش کتاب‏هاى دیگرى را نیز مى‏خریدند و بین دوستان و همکلاسى‏ها پخش مى‏کردند. »سید مصطفى محقق داماد« که به سفارش آیت‏الله بروجردى به قمصر آمده بود، از این کار او ایده خوبى براى ترویج مبارزه یافت. - بعد از این، روى من هم حساب کنید. پول کتاب‏ها را من مى‏پردازم. گل از گل محمد شکفت و برق شادى در نگاهش درخشید. مبارزان تک تک و گروهى به قمصر مى‏آمدند. محمد با گلاب قمصر به پیشواز آنها مى‏رفت. همگى شب را در طبقه دوم کارگاه مى‏ماندند و از هر درى سخن مى‏گفتند. میرزاآقا که خود مشوق و راهنماى پسرانش بود، در جلسات آنها حضور داشت. اندک اندک مأموران ساواک او را شناختند و پى بهانه بودند تا او را دستگیر کنند. - براى خرید مى‏رفتم کاشان که مأمورها همه مسافران مینى‏بوس را پیاده کردند. یکى از مأمورها به من نگاه کرد و گفت: بگو جاوید شاه. سرم را پایین انداختم. دوباره تکرار کرد. گفتم: نمى‏گویم. همراهانش که عصبانى شده بودند، با مشت و لگد افتادند به جانم. میرزاآقا را براى بازجویى به پاسگاه بردند. نام تمام دوستانش و افرادى که با آنها معاشرت داشت، پرسیدند. دم نزد. خود را به گنگى و سکوت زد. کم‏کم شک مأموران به یقین تبدیل شد که او نمى‏تواند سخن بگوید. آزادش کردند و او به خانه برگشت. انقلاب شد. سال پنجاه و نه در سفر حج بود که خبر آغاز جنگ تحمیلى را شنید. »حاج ابراهیم استحقاقى« کاروان‏دار دستور داد تا بازوبند مشکى ببندند. وقتى از سفر برگشت، محمودکه در بسیج مسجد محله عضو شده بود، قصد عزیمت به جبهه داشت. تو کارگاه جوشکارى دل به کار نمى‏داد و اوستا مدام به جانش نق مى‏زد. - محمود چرا کارها را خراب کردى! پسر چرا دل به کار نمى‏دهى، حواست کجاست؟ در خانه گفته بود که مى‏خواهد برود جبهه و مادر رو ترشانده بود. - چه حرف‏ها! پسر کار و زندگى‏ات چه مى‏شود؟ محمود هر چه تقلا کرده بود، نتوانسته بود مادر را راضى کند. بى‏رضایت او، از سوى جهاد به جبهه رفت. پس از او محمود هفده ساله آهنگ رفتن کرد. طاهره رضایت نمى‏داد. شب همه خواب بودند که محمود استامپ در دست به طرف مادر رفت که زیر کرسى خوابیده بود. دستش را گرفت سبابه او را در استامپ زد و آرام روى برگه رضایتنامه فشرد. طاهره از جا پرید. محمود روی پنجه پا از او دور شد. مادر گفت: »چى شده؟« خندید. - هیج! کار خودم را کردم. طاهره دوباره سر به بالش فشرد. صبح، انگشتش را دید. محمود را صدا زد. پاسخى نشنید و دانست که پرنده‏اش پر کشیده است. گفته بود که کار خودش را کرده است. لبش به خنده نشست. از این که محمود به آرزویش رسیده بود، از ته دل خندید. میرزاآقا به یاد آن روزها غمى بر دلش مى‏نشیند. "ودقیقا همان زمانی بود که برادرش محمد در ستاد جذب وهدایت کاشان جهت کمک به محرومین ورزمندگان مشغول بود." - از دورى محمود خیلى بى‏تابى مى‏کردم، اما مادرش آرام بود. محمود بیست و سومین روز از سال 1362 در عملیات والفجر مقدماتى مفقود الاثر شد وهنوز از اوخبری بدست نیامده شاید به شهادت رسیده باشد ولی جسدش را نیاورده اند.طاهره صبورانه به ما دلدارى مى‏داد و مى‏گفت: »پسرم به آرزویش رسید. براى چه بى‏تابى مى‏کنى! احمد از مدرسه که مى‏آمد، مى‏رفت روى بام. با صداى خوش، اذان مى‏گفت. بعد از محمود، او هم رفت. طلبه بود و در قم درس مى‏خواند. در منطقه شیمیایى شد. محمد پشت تلفن به او گفت: »برگرد استراحت کن تا بهتر شوى.« قبول نکرد. گفت: »فقط زنگ زده‏ام که خداحافظى کنم.« - میرزاآقا قطره اشکى را که رو گونه‏اش نشسته، پاک مى‏کند. - همسر و پسردوساله‏ى محمد بى‏تاب دیدن او بودند و هر روز به کارگاه مى‏آمدند. بهشان دلدارى مى‏دادم و مى‏گفتم: ان شاءالله به زودى برمى‏گردد. محمد نیامد تا این که در دهم فروردین سال 1366 در عملیات کربلاى ده به شهادت رسید.محمد یکی از پر افتخارترین شهدای این خانواده است او هفت سال در جبهه ها فعالیت کرد وسرانجام به همراه شش تن از سرداران شهرستان کاشان از جمله فرمانده شهیدش شهید حاج جواد یزدانی به شهادت رسید.از محمد دو یادگار بنام سعید وحمید باقی مانده است. افتخار دیگر این خانواده داماد شهید - همسر زهرا - است. شهید سید جلال ناصری بعنوان بسیجی با تمام دارایی خود که یکدستگاه اتوبوس بود برای خدمت به رزمندگان عازم شده بود ودقیقا هفت روز پس از شهادت احمد به لقاء الله شتافت وبه شهادت رسید.از شهید ناصری یک دختر ویک پسر به یادگار مانده است.بنامهای سید مجتبی وفاطمه سادات ناصری . طاهره هفدهم در تیرماه سال 1385 بر اثر بیمارى قلبى از دنیا رفت.
وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِنْ جُندٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ پس از [شهادت] وى هيچ سپاهى از آسمان بر قومش فرود نياورديم و [پيش از اين هم] فروفرستنده نبوديم and we did not send down to his nation after him any army from heaven, neither would we send any down. سوره یس آیه 28 إِن كَانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ تنها يك فرياد بود و بس و بناگاه [همه] آنها سرد بر جاى فسردند it was only one shout and they were silent, still. سوره یس آیه 29 يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون دريغا بر اين بندگان هيچ فرستاده اى بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند می كردند woe, for those (unbelieving) worshipers! they mocked every messenger that came to them. سوره یس آیه 30 أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنْ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لاَ يَرْجِعُونَ مگر نديده اند كه چه بسيار نسلها را پيش از آنان هلاك گردانيديم كه ديگر آنها به سويشان بازنمی گردند have they not seen how many generations we destroyed before them? they shall never return to them, سوره یس آیه 31 وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ و قطعا همه آنان در پيشگاه ما احضار خواهند شد all shall be arraigned before us. سوره یس آیه 32 وَآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ و زمين مرده برهانى است براى ايشان كه آن را زنده گردانيديم و دانه از آن برآورديم كه از آن می خورند the dead land is a sign for them. we revive it, and from it produce grain from which they eat. سوره یس آیه 33 وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنْ الْعُيُونِ و در آن [زمين] باغهايى از درختان خرما و تاك قرار داديم و چشمه ها در آن روان كرديم and there we made gardens of palms and vines, and in it we caused fountains to gush forth, سوره یس آیه 34 لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ تا از ميوه آن و [از] كاركرد دستهاى خودشان بخورند آيا باز [هم] سپاس نمی گزارند so that they might eat of its fruit and the labor of their hands. will they not give thanks? سوره یس آیه 35 سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ پاك [خدايى] كه از آنچه زمين می روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمی دانند همه را نر و ماده گردانيده است exaltations to him who created pairs of all the things the earth produces and of themselves, and that of which they have no knowledge. سوره یس آیه 36 وَآيَةٌ لَّهُمْ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ و نشانه اى [ديگر] براى آنها شب است كه روز را [مانند پوست] از آن برمی كنيم و بناگاه آنان در تاريكى فرو می روند a sign for them is the night. from it we withdraw the day and they are in darkness. سوره یس آیه 37 وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ و خورشيد به [سوى] قرارگاه ويژه خود روان است تقدير آن عزيز دانا اين است the sun runs to its fixed restingplace; that is the decree of the almighty, the knower. سوره یس آیه 38 وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ و براى ماه منزلهايى معين كرده ايم تا چون شاخك خشك خوشه خرما برگردد and the moon, we have determined it in phases till it returns like an old palmbranch. سوره یس آیه 39 لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند the sun shall not outstrip the moon, nor shall the night outstrip the day. each is floating in an orbit. سوره یس آیه 40 ✨ـ﷽ـ✨ 💠روزے یڪ صفحہ از قرآڹ ڪریم💠 🌹🍃سوره یس ✨جزء ۲۲ 📖 صفحه ۴۴۱ 💫آیات ۲۸ الی ۴۰ 🌷هرروز به نیت یک شهید ✨شهید امروز شهیدمحمود تقی زاده ونی https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🥀پویش بزرگ قهرمان محله 🥀 🌹بسیجی شهید محمود تقی زاده ونی 🌹نام پدر: علی 🌹تاریخ تولد : ۱۳۳۸/۵/۱ 🌹تاریخ شهادت :۱۳۶۰/۶/۱۳ 🌹عروج شهید: کرخه نور 🌹مزار شهید: گلزار شهدای دارالسلام قسمتی از زندگینامه شهید : شهید «محمود تقی زاده ونی» یکم مرداد 1338 در روستای ون از توابع شهرستان کاشان به دنیا آمد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سیزدهم شهریور 1360 در کرخه نور به شهادت رسید و در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌱‌-میگفت: گاهی‌ اوقات‌ با خدا‌ خلوت‌ کنید نگویید‌ که‌ ما‌ قابل‌ نیستیم.. هر چه‌ ناقابل‌ تر باشیم خدا‌ بیشتر‌ اهمیت میدهد. خدا کسی‌ نیست‌ که‌ فقط‌ خوب‌ها را انتخاب‌ کند🌱 ( معلم شهید ابراهیم هادی) ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
از ابراهیم پرسیدم : آروزیِ شما شھادته درسته؟ خندید و گفت: شهادت ذره‌ای از آرزویِ من است من میخواهم چیزی از من نماند مثلِ ارباب بی‌کفن قطعه‌ قطعه شوم اصلا دوست ندارم جنازه‌ام برگردد دلم میخواهد گمنام بمانم چون مادر سادات قبر ندارد نمیخواهم مزار داشته باشیم ...💔🕊 شهید ابراهیم هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ🌹 وسط شعله‌ی کینه‌ی حسودا ....😭 🎥 برشی از نمایش فاخر "" انتشار به مناسبت شهادت حضرت مادر🏴 🇮🇷 از‌ سری برنامه های کنگره ملی شهدای کاشان ┄═❁๑🍃๑🌺🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🏷 💢 @shohadakashan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 توسل شهدا به حضرت زهرا سلام الله علیها 🔹 این بار روضه حضرت مادر رو از زبان یک مداح شهید بشنوید؛ ◇ به روایت حاج محمد بذری و صدای هنوز زنده‌ی شهید تورجی‌زاده🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله النور 🔹شیخ حسین انصاریان در خاطره ای از  رحمت الله علیه اینگونه نقل می کند: یک‌ روز بعدازظهر تلفن زنگ زد، برداشتم و دیدم استاد باکرامت، عالم کم‌نظیر، فیلسوف الهی، علامهٔ جعفری است.  به من گفت: حسین، کاری نداری؟ گفتم: نه، امرتان؟ گفت: بلند شو به خانهٔ ما بیا! خب از این‌ طرف تهران، شرق به غرب، حدود بلوار آیت‌الله کاشانی رفتم. تنها بود، گفت: چه خوب شد آمدی! امشب دوازده شب دارند من را به‌خاطر بیماری به بیمارستان می‌برند، احتمال می‌دهم برنگردم؛ تو را خواستم تا یک چیزی به تو بدهم و یک چیزی بگویم. یک پولی را درآورد و به من داد و گفت: این را چهار قسمت کن و بعد از رفتن من، هر جا خودت صلاح دیدی که هزینه شود، هزینه کن. گفتم: چشم! گفت: پس آنچه که می‌خواستم به تو بدهم، دادم؛ اما یک چیزی می‌خواهم به تو بگویم. تو من را می‌شناسی و از سال پنجاه با هم رفیق بوده‌ایم، درست است؟ گفتم: بله! گفت: رفت‌وآمد هم با هم زیاد داشته‌ایم؛ جای این را من غیر از تو نداشتم که بگویم، وگرنه می‌گفتم. خیلی استاد دانشگاه با من و خانواده‌ام رفیق هستند، ولی جای‌ آن تو هستی. فرمود: من تا الآن نماز قضا ندارم، روزهٔ قضا ندارم، حج را رفته‌ام و در عبادتم بدهی ندارم؛ اما همهٔ عباداتم را که دارم می‌روم، اینها را کنار گذاشته‌ام و گفته‌ام بروید، نمی‌خواهم پیش من باشید؛ هیچ امیدی به شما ندارم! این یک مسئله بود. چند سال در قم درس خوانده‌ام، بعد به نجف رفته‌ام و بزرگ‌ترین استادها مثل آقا‌ شیخ‌ مرتضی طالقانی، آیت‌الله‌العظمی خوئی، این آدم کم‌نظیرِ در علم را دیده‌ام. الآن که می‌خواهم به خارج بروم، به عمر تحصیلم هم گفته‌ام کنار بروید که هیچ امیدی به شما ندارم؛ اما خیلی طلبه و دانشگاهی را درس داده‌ام و بالاخره آنها با زبان من با اسلام، با حکمت و با قرآن آشنا شده‌اند. حالا که 73-74 ساله هستم، به آنها هم گفته‌ام دارم می‌روم، شما هم من را رها کنید و کنار بروید که ابداً به شما امیدی ندارم. بعد به من گفت: حسین، می‌دانی امیدِ صد درصد من به قیامتم که هیچ نگرانی‌ای ندارم، به چیست؟ گفتم: نه استاد! گفت: فقط به  است. 🌹صلی الله علیک یا اباعبدالله ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همرزم شهید : استراحت حاجی، خوابیدن روی صندلی خودرو بود. من بارها و بارها با حاجی ماموریت رفتم اما حتی یک بار ندیدم که با این همه خستگی و کار و ...، نماز شب او ترک شود. من شاهدم که هر شب نماز شب می‌خواند، آن هم با گریه و نجوا. گاهی که خیلی خسته بود و دیروقت به مقصد می‌رسیدیم، فقط یک ساعت می‌خوابید و بعدش بیدار می شد و شروع می‌کرد به خواندن نماز. باور کنید که این همه محبوبیت حاجی، بی‌دلیل نیست. در ضمن، حاج قاسم، ارادت زیادی هم به حضرت زهرا(س) داشت. خیلی از جاها در دوران دفاع مقدس و بعدش، با توسل به حضرت زهرا(س) مشکلات را حل می‌کرد.
وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ و نشانه اى [ديگر] براى آنان اينكه ما نياكانشان را در كشتى انباشته سوار كرديم and a sign for them is that we carried their offspring in the laden ark (of noah). سوره یس آیه 41 وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ و مانند آن براى ايشان مركوبها[ى ديگرى] خلق كرديم and we have created for them the like of it in which they board. سوره یس آیه 42 وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنقَذُونَ و اگر بخواهيم غرقشان می كنيم و هيچ فريادرسى نمی يابند و روى نجات نمی بينند we drown them if we will, then they have none to cry to, nor can they be saved, سوره یس آیه 43 إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ مگر رحمتى از جانب ما [شامل آنها گردد] و تا چندى [آنها را] برخوردار سازيم except through our mercy and as enjoyment for awhile. سوره یس آیه 44 وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ و چون به ايشان گفته شود از آنچه در پيش رو و پشت سر داريد بترسيد اميد كه مورد رحمت قرار گيريد [نمی شنوند] when it is said to them:
have fear of that which is before you and behind you in order that you find mercy. 
سوره یس آیه 45 وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ و هيچ نشانه اى از نشانه هاى پروردگارشان بر آنان نيامد جز اينكه از آن رويگردان شدند yet there never comes to them any sign of their lord
s signs, but they turn away from it.

سوره یس آیه 46


وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ

و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزى داده انفاق كنيد كسانى كه كافر شده اند به آنان كه ايمان آورده اند می گويند آيا كسى را بخورانيم كه اگر خدا می خواست [خودش] وى را می خورانيد شما جز در گمراهى آشكارى [بيش] نيستيد

and when it is said to them: 
spend of that which allah has given you,
 the unbelievers say to the believers: 
are we to feed those whom allah can feed if he chooses? surely, you are only in clear error.

سوره یس آیه 47


وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ

و می گويند اگر راست می گوييد پس اين وعده [عذاب] كى خواهد بود

they also say: 
when will this promise be, if what you say is true?

سوره یس آیه 48


مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ

جز يك فرياد [مرگبار] را انتظار نخواهند كشيد كه هنگامى كه سرگرم جدالند غافلگيرشان كند

they await but one shout, which will seize them while they dispute.

سوره یس آیه 49


فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ

آنگاه نه توانايى وصيتى دارند و نه می توانند به سوى كسان خود برگردند

then they will be unable to make a will, nor shall they return to their kinsmen.

سوره یس آیه 50


وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ

و در صور دميده خواهد شد پس بناگاه از گورهاى خود شتابان به سوى پروردگار خويش می آيند

and the horn is blown, and, from the graves they rush forth to their lord.

سوره یس آیه 51


قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ

می گويند اى واى بر ما چه كسى ما را از آرامگاهمان برانگيخت اين است همان وعده خداى رحمان و پيامبران راست می گفتند

woe for us!
 they will say. 
who has roused us from our sleepingplace? this is what the merciful promised; the messengers have spoken the truth! ` سوره یس آیه 52 إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ [باز هم] يك فرياد است و بس و بناگاه همه در پيشگاه ما حاضر آيند
and it is but one shout and they are all arraigned before us. سوره یس آیه 53 فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ امروز بر كسى هيچ ستم نمی رود جز در برابر آنچه كرده ايد پاداشى نخواهيد يافت today, no soul shall be wronged a thing. you shall not be recompensed except according to your deeds. سوره یس آیه 54 ✨ـ﷽ـ✨ 💠روزے یڪ صفحہ از قرآڹ ڪریم💠 🌹🍃سوره یس ✨جزء ۲۳ 📖 صفحه ۴۴۳ 💫آیات ۴۱ الی ۵۴ 🌷هرروز به نیت یک شهید ✨شهید امروز شهید مجید عبدلی https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🥀پویش بزرگ قهرمان محله 🥀 🌹بسیجی شهید مجید عبدلی 🌹تاریخ تولد : ۱۳۴۶/۷/۱۷ 🌹تاریخ شهادت :۱۴۰۳/۸/۱۴ 🌹عملیات : فاو 🌹مزار شهید: گلزار شهدای دارالسلام قسمتی از زندگینامه شهید : شهید « مجید عبدلی» هفدهم مهر ۱۳۴۶ در کاشان به دنیا آمد. از طرف جهاد در جبهه حضور داشت.اول اردیبهشت ۱۳۶۵ در منطقه فاو بر اثر بمباران شیمیایی از نواحی چشم ، ریه و پوست مجروح و جانباز ۷۰ درصد شد.پس از تحمل ۳۸ سال درد مجروحیت و عوارض شیمیایی، نوزدهم آبان ۱۴۰۳ در بیمارستان ساسان تهران در ۵۷ سالگی به همرزمان شهیدش پیوست. https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🦋 : «دنیا وارونه است، و این طوفان انقلاب است که باید جهان را بالا و پایین و زیر و رو کند و آنگاه دولت پایدار عدالت برقرار شود. دنیا وارونه است و دیوانه‌ها و قداره بندها بر آن حاکمیت دارند اما چه غم، که صالحین و مستضعفین وارث زمین خواهند بود و طلیعه آن از هم اکنون در انقلاب اسلامی ایران ظهور یافته است.» به یادشان صلوات🌱