✨ندبه های انتظار✨
🔴 پاداش بزرگ دست دادن مومنین با یکدیگر!!
✅ابوعبيده مي گويد: در سفري، هم كجاوه امام باقر (علیه السلام) بودم، در يك طرف مركب، من بودم و در طرف ديگر مركب، آن حضرت قرار داشت.
🔰هنگام سوار شدن، نخست من سوار شدم، بعد آن حضرت سوار شد، وقتي هر دو ما در جاي خود قرار گرفتيم، آن حضرت به من سلام كرد و مانند مردي كه دوست خود را ديده، مصافحه مي كرد و احوال پرسي مي نمود .
💠هنگام پياده شدن، آن حضرت زودتر از من پياده مي شد،
✳️وقتي كه در زمين قرار مي گرفتيم، آن حضرت به من سلام مي كرد و مانند كسي كه دوستش را تازه ديده، احوال پرسي مي نمود.
🔆من به آن حضرت عرض كردم: اي پسر رسول خدا! شما به گونه اي مي كني، كه هيچ كس از مردم در نزد ما چنين نمي كند، كه اگر يك بار هم آن گونه رفتار كنند، زياد است؟
🌸امام باقر (علیه السلام) فرمود:
آيا نمي داني كه پاداش دست دادن چقدر است؟
🌴 همانا مؤمنان با همديگر ملاقات مي كنند و يكي به ديگري دست مي دهد،
⚘ پس همواره گناهان آن دو مي ريزد، چنانكه برگ از درخت مي ريزد و خداوند به آنها (با نظر رحمت) مي نگرد، تا هنگامي كه از يكديگر جدا شوند.
✳️در روايت ديگر آمده که فرمود:
هر مسلماني كه با برادر مسلمانش ملاقات نموده و با او مصافحه كند و انگشتان خود را داخل انگشتان او نمايد، گناهان آنها مانند برگ درختان هنگام سرماي شديد زمستان، مي ريزند...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
📒اصول کافی،باب المصافحة، حديث 1، ص 179 - ج 2.
🌷ندبه های انتظار🌷
⚫️گریه های شدید آیت الله بهجت ره در طول نماز...
🔅آقا بعد از تجدید وضو، مثل همیشه در بین راهرفتن، مشغول خواندن نماز نافله شدند.
احساس کردم در صدایشان لرزشی هست.
سرم را به سمتشان چرخاندم.
■همانطورکه سرشان پایین بود و نماز میخواندند، مثل ابر بهار از چشمهایشان اشک میبارید.
▪️ترسیدم.
نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است؟
تا نمازشان تمام بشود، دلم هزار راه رفت.
■بعد از نماز، آقا زیر لب گفتند: «اینها چه کردند با دختر پیغمبر…»
■و باز اشک بود که از محاسن سفید روی زمین فرو میریخت…
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
📗در خانه اگر کسی است، ص۵٩
💠ندبه های انتظار💠
🌺سینی مخصوص غذای اهل بیت،نزد حضرت مهدی عج
✳️روزي پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: برخيز و آن سيني را به اينجا بياور.
🌹حضرت فاطمه برخاست و آن سيني را كه در جایي پنهان بود بيرون آورد، كه در ميان آن نان تريد شده و گوشت پخته شده بود، و ظاهرا از غذاي بهشتي بود.
🌸پيامبر و علي علیه السلام و حسن و حسين و فاطمه سلام الله علیها، سيزده روز از آن غذا خوردند.
♻️ سپس ام ايمن روزي چيزي از آن نان و گوشت را در دست حسين علیه السلام ديد، به او گفت: اين غذا را از كجا آوردي؟
🌟حسين علیه السلام فرمود: چند روز است كه ما از اين غذا مي خوريم.
🔰ام ايمن كه از بانوان مخلص و ارادتمند اهلبيت نبوت بود به حضور فاطمه سلام الله آمد و عرض كرد:
🍃هر چه ام ايمن دارد، به فاطمه و فرزندانش تعلق دارد، اما آيا فاطمه هر چه دارد، قدري از آن به ام يمن نمي رسد؟
💠حضرت فاطمه مقداري از آن غذا را براي ام ايمن آورد، ام ايمن از آن خورد، از آن پس غذاي آن سيني دیگر تمام شد...
🌹پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر از آن غذا به ام ايمن نمي خوراندي، تا روز قيامت تو و ذريه تو از آن غذا مي خوردند.
✅امام باقر علیه السلام پس از نقل ماجراي عجيب فوق فرمود: آن سيني در نزد ما است و قائم ما در زمان ظهور خود، آن را بيرون مي آورد...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌿🌿🌿🌿🌺🌷🌺🌿🌿🌿🌿
📕اصول کافی، باب مولد الزهرا (س)، حديث 7، ص 460 - ج 1
💠ندبه های انتظار💠
🔴هر عملی،نتیجه و عکس العملی دارد
✅یکی از شاگردان بزرگوار شیخ رجبعلی خیاط گفت: فرزند دو سالهام - که اکنون حدود چهل سال دارد - در منزل کار بدی کرده بود و مادرش چنان او را زد که نزدیک بود نفس بچه بند بیاید.
🔰خانم پس از یک ساعت تب کرد، تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز شصت تومان پول نسخه و دارو شد، ولی تب قطع نشد، بلکه شدیدتر شد.
❄️ مجدداً به پزشک مراجعه کردیم و این بار چهل تومان بابت هزینه درمان پرداخت کردیم که در آن روزگار برایم سنگین بود.
🔵باری، شب هنگام جناب شیخ را در ماشین سوار کردم تا به جلسه برویم همسرم نیز در ماشین بود، جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم: والده بچههاست، تب کرده.
⚡️دکتر هم بردیم ولی هرکاری میکنیم تب او قطع نمیشود.
🌸شیخ نگاهی کرد و خطاب به همسرم فرمود:
« بچه را که آن طور نمیزنند! استغفار کن، از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر، خوب میشود. »
✳️پس چنین کردیم و تب او قطع شد!
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
💠♻️💠♻️💠♻️💠♻️💠♻️💠♻️
🍃ندبه های انتظار🍃
🔴کاغذهای برات از آتش برای اموات!
✅آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت: جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آن جا بود.
🔆در ابتدای ورود، شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذهایی از آسمان میریزد و مردگان جمع میکنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آنها نمیکند!!
💠جوان گفت: نزدیک رفته، پرسیدم: این کاغذها چیست؟
جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که میگویند: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، به این صورت برای مردگان میآید؛
🌀این کاغذها، برات آزادی از آتش جهنم است.
❇️پرسیدم: چرا شما استفاده نمیکنید؟
♦️ گفت: من پسری دارم که شبهای جمعه یک کاسه آب برای من میفرستد، این کاغذها را برای کسانی که کسی را ندارند، میگذارم.
🔰 پرسیدم: اسم پسرت چیست؟
گفت: حسین و در نزدیکی صحن، بساط خرازی پهن میکند.
🔷 صبح که از خواب بیدار شدم، به نشانی ای که گفته بود رفتم و آن جوان را دیدم.
گفتم: شما پدر دارید؟
جواب داد: نه، مدتی است که از دنیا رفته است.
🔶 پرسیدم: برایش خیرات میفرستید؟ گفت: من چیزی ندارم، فقط شبهای جمعه یک کاسه آب به نیت او میدهم.
♻️پس از شش ماه، دوباره همان منظره را در خواب دیدم؛ ولی این بار، آن مرد که از آن کاغذها برنمیداشت، برمیداشت.
☘ پرسیدم: شما که گفتید این کاغذها را برای افرادی میگذارم که کسی برایشان خیرات نمیکند، پس چرا حالا برمیداری؟
❄️گفت: دو هفته است که آب برایم نیامده...
💥صبح که از خواب بیدار شده و از احوال آن جوان جویا شدم، گفتند: دو هفته قبل از دنیا رفته است.
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌻🍃🌼🍃🌸