🌙مرحوم آخوند ملاحسین قلی همدانی میگوید:
«کسانی که در مقامات دین به جایی رسیده اند، همه از شب خیزها بوده اند، از غیر آنها دیده نشده است. » [لقاءاللّه،ص ۱۰۰.]
🌺حافظ فرمود:
مرا در این ظلمات آنکه رهنمایی کرد
نیاز نیم شبی بود و گریه سحری
#نمازشب
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
💢 حافظ حقا اشعار فوق العاده ای در باب شب زنده داری دارد، دستورالعمل عرفانی را به زیباترین شکل ممکن در قالب شعر مطرح میکند، دستور العملی که باعث رشد و کمال خود او شده است:
🌙به هیچ وِرد دگر نیست حاجت ای حافظ
دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس
🌙 جای دیگر هم میگوید :
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز وِرد نیم شب و درس صبحگاه رسید
#نمازشب
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 راز شلیک نشدن موشک و الطاف خفیه الهی از زبان شهید طهرانی مقدم
🌺رحمت خدا بر حاج حسن طهرانی مقدم.
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
6⃣3⃣ 🏴 درگذشت حضرت موسی (سلام الله علیه)
🟦قسمت اول
💬در کتاب شریف "كمال الدين و تمام النعمه" شیخ صدوق در باب هفتم به این موضوع پرداخته است با عنوان: ((باب ذكر مضي موسى ع و وقوع الغيبة بالأوصياء و الحجج من بعده إلى أيام المسيح علیه السلام))
💬 محمّد بن عماره از پدرش روايت كند كه به امام صادق عليه السّلام عرض كردم:
مرا از وفات موسى بن عمران عليه السّلام آگاه كن، فرمود: چون اجلش فرا رسيد و مدّت عمرش به پايان آمد و روزيش به پايان رسيد، ملك الموت عليه السّلام به نزد او آمد و گفت: سلام بر تو اى كليم اللَّه! موسى گفت: و عليك السّلام تو كيستى؟
گفت: من ملك الموتم، گفت: براى چه آمدى؟ گفت: آمده ام تا تو را قبض روح كنم، موسى بدو گفت: از كجا روحم را مى گيرى؟ گفت: از دهانت، موسى عليه السّلام گفت: چگونه چنين مى كنى در حالى كه با اين دهان با خدايم جلّ جلاله تكلّم كرده ام، گفت: از دستت، گفت: چگونه چنين مى كنى در حالى كه با آن تورات را برگرفته ام، گفت: از پايت، گفت: چگونه چنين مى كنى در حالى كه با آنها بر طور سينا گام نهاده ام، گفت: از چشمانت، گفت: چگونه چنين مى كنى در حالى كه هميشه به رحمت حقّ چشم دوخته ام، گفت: از گوشت، گفت: چگونه چنين مى كنى در حالى كه با آنها كلام پروردگارم جلّ جلاله را شنيده ام.
خداى تعالى به ملك الموت وحى فرمود: جانش را مگير تا آنكه او باشد كه آن را درخواست نمايد و ملك الموت بيرون آمد و موسى عليه السّلام تا آنجا كه خداوند اراده فرمود زنده بود و يوشع بن نون را خواست و بدو وصيّت كرد كه امرش را مكتوم بدارد و پس از خود به جانشينش وصيّت نمايد و از ميان قوم خود غايب شد و در دوران غيبتش مردى را ديد كه به حفر گورى مشغول بود و بدو گفت:
آيا مى خواهى در اين كار كمكت كنم؟ آن مرد گفت: آرى، و او را كمك كرد تا گور را كند و لحد را پرداخت، سپس موسى عليه السّلام در آن خوابيد تا بنگرد چگونه است، پس خداى تعالى پرده ها را كنار زد و او جايگاه خود را در بهشت ديد و گفت: اى خداى من! مرا قبض روح كن! و ملك الموت جانش را همان جا گرفت و دفنش كرد و خاك بر او ريخت و آنكه به حفر قبر مشغول بود كسى جز ملك الموت نبود كه به صورت آدمى در آمده بود و اين در صحراى تيه بود و فريادكننده اى از آسمان ندا در داد كه موساى كليم در گذشت و كيست كه دار فانى را وداع نكند؟
و پدرم از جدّش و او از پدرش و او از ائمّه عليه السّلام روايت كرده است كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پرسش شد كه قبر موسى عليه السّلام كجاست؟ و آن حضرت فرمود: آن بر كنار راه بزرگى پهلوى تلّ سرخ است.
بعد از آن يوشع بن نون عليه السّلام به امر نبوّت و خلافت قيام كرد و بر آزار و سختى و بلاى سركشان شكيبا بود تا آنكه سه تن از طواغيت درگذشتند و پس از آنها كارش بالا گرفت، امّا دو تن از منافقان قوم موسى عليه السّلام صفوراء دختر شعيب همسر موسى عليه السّلام را به شورش واداشتند و به همراهى صد هزار نفر به جنگ يوشع بن نون آمدند و او با ايشان جنگيد و بسيارى از آنها كشته شدند و بقيّه به اذن خداى تعالى گريختند و صفوراء دختر شعيب اسير شد و يوشع بن نون به او گفت: در دنيا تو را بخشيدم تا پيامبر خدا موسى عليه السّلام را ملاقات كرده و شكايت تو و قومت را بدو برم.
صفوراء گفت: وا ويلا! به خدا اگر بهشت را بر من ارزانى كنند، شرمم آيد كه پيامبر خدا را در آن ملاقات كنم زيرا كه هتك حرمت وى را كرده ام و بر جانشين او شوريده ام.
و ائمّه پس از يوشع بن نون تا زمان داود عليه السّلام به مدّت چهار صد سال پنهان بودند و تعداد آنها يازده تن بود و پيروان هر يك از آنها به نزد آن ائمّه آمد و شد داشتند و معالم دين خود را از آنها مىآموختند تا آن كه نوبت به آخرين آنها رسيد و او غايب شد و پس از ظهورش بشارت به داود عليه السّلام داد و گفت: داود همان كسى است كه زمين را از جالوت و لشكريانش پاك خواهد ساخت و فرج ايشان در ظهور اوست و آنها نيز در انتظار او بودند و چون زمان داود رسيد آنان چهار برادر بودند و پدر پيرى داشتند و داود در ميان ايشان از همه كوچكتر بود و كسى از وى ياد نمىكرد و نمىدانست كه او، داود پيامبر است كه منتظر اويند، همان كسى كه زمين را از جالوت و لشكريانش پاك مىسازد، امّا شيعيانش مى دانستند كه او به دنيا آمده و به سنّ نيرومندى رسيده است او را مى ديدند و مشاهده مى كردند امّا نمى دانستند كه او همان داود است.
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🏴 درگذشت حضرت موسی (سلام الله علیه)
🟦قسمت دوم
💬 پس از آن روزى داود و برادران و پدرشان با طالوت به جبهه جنگ رفته بودند و داود از آنها بازمانده بود و مى گفت در اين جبهه چه كارى از من بر مىآيد و پدر و برادرانش نيز او را خوار و بى مقدار مى شمردند، او در ميان گوسفندان پدر باقى مانده بود و آنها را مى چرانيد و جنگ شدّت گرفت و مردم گرفتار شدند، پدرش از جبهه برگشت و به داود گفت: طعامى به نزد برادرانت ببر تا در برابر دشمن تقويت شوند و داود عليه السّلام مردى كوتاه قد و كم مو و پاكدل و خوش اخلاق بود به جبهه رفت و ديد لشكر به گرد يك ديگر فراهم آمده و هر يك در سنگر خود موضع گرفته است. داود عليه السّلام به سنگى گذشت و سنگ با نداى بلندى بوى گفت: اى داود! مرا برگير و جالوت را با من بكش كه من براى كشتن او آفريده شدهام. داود آن سنگ را برداشت و در خرجين خود گذاشت كه در آن سنگهايى براى پرتاب به گوسفندان خود جمع مىكرد. چون به ميان لشكر رسيد شنيد كه امر جالوت را بزرگ مى شمارند و به آنها گفت: چرا امر او را بزرگ مى شماريد، به خدا سوگند اگر چشمم به او بيفتد او را خواهم كشت. سخن او را بازگو كردند تا آنكه به طالوت رسيد و به داود گفت: اى جوان! توان تو چقدر است و چه تجربه اى براى خود اندوخته كرده اى؟ گفت: بسا بوده كه شير به گوسفندى از گلهام حمله آورده است و من خود را به آن رسانيده و سر شير را گرفته و دهانش را باز كرده و گوسفند را آزاد ساختهام، و خداى تعالى به طالوت وحى كرده بود كه جالوت را كسى مىتواند بكشد كه زره تو را بپوشد و بر تنش اندازه باشد و زره خود را خواست و داود عليه السّلام آن را پوشيد و بر تنش اندازه بود و طالوت و حاضرانش از بنى اسرائيل متعجّب شدند و طالوت گفت: اميد است خداوند به دست او جالوت را بكشد. چون صبح شد و دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند، داود عليه السّلام گفت: جالوت را به من نشان بدهيد و چون او را ديد سنگ را برگرفت و به طرف او پرتاب كرد سنگ ميان دو چشمش را شكافت و به مغز سرش رسيد و از مركب سرنگون شد و مردم گفتند: داود جالوت را كشت و او را به فرمانروائى برگزيدند و ديگر نامى از طالوت نبود. بنى اسرائيل نيز به گرد او در آمدند و خداى تعالى زبور را بر وى فرو فرستاد و صنعت آهن را تعليم وى كرد و آن را برايش نرم گردانيد، و به كوهها و پرندهها دستور داد كه به همراه او تسبيح گويند و صدايى خوش به او عطا فرمود كه مثل آن شنيده نشده است و در عبادت توانمندش ساخت و او را پيامبر بنى اسرائيل قرار داد.روش قائم عليه السّلام نيز چنين است، او را علمى است كه چون وقت خروجش نزديك شود و آن علم از جانب او منتشر شود و خداى تعالى آن را گويا كرده و ندا كند: اى ولى خدا! بدر آى و دشمنان خدا را بكش و او را شمشيرى است در غلاف و چون وقت خروجش نزديك شود از غلاف بدر آيد و خداى تعالى آن را گويا كند و آن شمشير ندا كند: اى ولى خدا! بدر آى، ديگر روا نيست كه از دشمنان خدا تقاعد كنى. او به در آيد و دشمنان خدا را هر كجا بيايد خواهد كشت و حدود خدا را اقامه كرده و به حكم خداى تعالى فرمان دهد.
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🏴 درگذشت حضرت موسی (سلام الله علیه)
🟦قسمت سوم
💬 مطلب اخير را در پايان حديثى كه در اين كتاب در باب رواياتى كه از رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در نصّ بر قائم عليه السّلام و اينكه او دوازدهمين از ائمّه عليهم السّلام است نقل نموده ام. سپس داود عليه السّلام اراده فرمود كه سليمان عليه السّلام را جانشين خود سازد، زيرا خداى تعالى به او چنين دستورى داده بود و چون آن را به بنى اسرائيل اعلام كرد.آنها از اين موضوع ناخرسند شده و ناليدند و گفتند: مى خواهد جوانى را بر ما خليفه سازد در حالى كه در ميان ما بزرگتر از او هست. داود عليه السّلام اسباط بنى اسرائيل را فراخواند و به آنها گفت: از ناخشنودى شما مطّلع شدم، عصاهاى خود را به من نشان بدهيد، هر عصا كه سبز شد و ميوه داد صاحب آن ولىّ امر و جانشين من است. گفتند: پذيرفتيم. فرمود: هر يك از شما نامش را بر عصايش بنويسد و نوشتند، سليمان هم عصاى خود را آورد و نامش را بر آن نوشت. سپس همه را در اتاقى نهاده و درش را بستند و سران بنى اسرائيل به پاسبانى آن پرداختند و چون صبح شد داود با ايشان نماز بامداد بجاى آورد و در را گشود و عصاها را بيرون آورد، عصاها سبز شده بودند و تنها عصاى سليمان بود كه ميوه نيز آورده بود، ديگر كار را به داود واگذاشتند او در حضور بنى اسرائيل سليمان را آزمود و به وى گفت: اى پسر جان! خنكترين چيز چيست؟ و او گفت: عفو خداوند از مردم و عفو مردم از يك ديگر. گفت: پسر جان: شيرينترين چيز چيست؟ گفت: محبّت و آن نسيم رحمت خدا در ميان بندگانش است. داود از سر خرسندى خنديد و سليمان را در ميان بنى اسرائيل گردش داد و به آنها گفت: اين پس از من جانشين من است. سپس سليمان امر خود را پنهان كرد و در همان حال ازدواج كرد و از شيعيانش نيز تا آنگاه كه خدا خواست مستور بود، بعد از آن روزى زنش گفت: پدر و مادرم فداى تو! چقدر نيكو خصال و خوش رائحه اى! و هيچ مكروهى در تو نيست جز آنكه هزينه تو بر عهده پدرم مىباشد، اگر به بازار مىرفتى و در صدد تحصيل روزى بر مىآمدى نيكو بود و اميدوارم كه خدا تو را نااميد نسازد، سليمان عليه السّلام گفت: من تا به حال كار و كسبى نكردهام و راه و رسم آن را درست نمىدانم، آن روز بازار رفت و گردش كرد و برگشت و چيزى بدو نرسيد و به زن گفت: چيزى حاصل نشد، زن گفت: عيبى بر تو نيست اگر امروز نبود فردا هست و چون فردا شد به بازار رفت و تمام روز به گردش پرداخت و چيزى عايدش نشد و بازگشت و زن را مطّلع ساخت و وى گفت: ان شاء اللَّه فردا خواهد بود و چون روز سوم شد رفت و رفت تا به ساحل دريا رسيد و ناگاه صيادى را ديد و بدو گفت: آيا مىخواهى كمكت كنم و چيزى هم به من بدهى؟ گفت: آرى و او را كمك كرد و در پايان كار دو عدد ماهى بدو داد آنها را گرفت و خداى تعالى را سپاس گفت و شكم يكى از آن دو را شكافت، ناگهان ديد انگشترى در شكم آن است، آن را بر گرفت و در جامه خود نهاد و ماهيها را شست و به خانه آورد و زنش شادمان شد و بدو گفت: مىخواهم پدر و مادرم را دعوت كنى تا بدانند كه تو كاسبشدهاى، آنها را دعوت كرد و با يك ديگر غذا خوردند و چون فارغ شدند گفت: آيا مرا مىشناسيد؟ گفتند: نه به خدا جز آنكه از تو جز خير نديدهايم، گويد: انگشتريش را در آورد و در دست كرد، باد و پرندگان به فرياد در آمدند و او پادشاه شد و آن زن و پدر و مادرش را به بلاد اصطخر برد و شيعيان به دور او جمع شدند و به وجود او شاد گرديدند و خداوند سرگردانى غيبت سليمان عليه السّلام را از آنها برطرف ساخت و چون وفاتش فرا رسيد به امر خداى تعالى به آصف بن برخيا وصيّت كرد و او در ميان ايشان بود و شيعيان نزد او آمد و شد مىكردند و معالم دينشان را از او فرا مى گرفتند، سپس خداى تعالى آصف را مدّت مديدى غايب ساخت و بعد از آن ظهور كرد و تا آن وقت كه خدا خواسته بود در ميان ايشان بود، سپس با قومش خداحافظى كرد و بدو گفتند: محلّ ملاقات ما كجا باشد؟ گفت:
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🏴 درگذشت حضرت موسی (سلام الله علیه)
🟦قسمت چهارم
💬 بر سر پل صراط، و تا وقتى كه خدا خواسته بود از ميان ايشان غايب بود و به واسطه غيبت او بلوى و گرفتارى بر بنى اسرائيل شدّت گرفت و بخت النّصر بر آنها چيره و هر كدام ايشان را كه مى يافت مى كشت و در جستجوى فراريان آنها بود و فرزندانشان را اسير مى كرد و از اسيران خاندان يهودا چهار تن را برگزيد كه دانيال در ميان آنها بود و از فرزندان هارون عزير را برگزيد و در آن روز آنها كودكان صغيرى بودند و مدّتى در اختيار او بودند و بنى اسرائيل در عذاب سختى بسر مى برد، و دانيال پيامبر عليه السّلام نود سال در دست بخت النّصر اسير بود و چون فضل او را ديد و شنيد كه بنى اسرائيل در انتظار ظهور اوست و اميدوارند كه با ظهور او و به دست او فرج حاصل شود، دستور داد او را در چاه بزرگ و وسيعى انداختند و شيرى را همراه او كردند تا او را بخورد، امّا آن شير نزديك او نرفت، وى دستور داد به او خوراك ندهند، ولى خداى تعالى به دست پيامبرى از پيامبرانش بدو خوردنى و نوشيدنى مى رسانيد و دانيال روزها روزه مى گرفت و شبها با خوراكى كه به دستش مى رسيد افطار مى كرد و بعد از آن بلوى و گرفتارى بر شيعيان و قومش و كسانى كه منتظر او و ظهورش بودند شدّت گرفت و بيشتر آنها بر اثر طول غيبت در دين شكّ كردند و چون گرفتارى دانيال عليه السّلام و قومش به نهايت رسيد، بخت النّصر در خواب ديد كه گروهى از ملائكه به چاهى كه دانيال در آن بود فرود آمدند و بدو سلام كرده و مژده فرج دادند و چون صبح شد از آنچه بر سر دانيال آورده بود پشيمان شد و دستور داد او را از چاه در آوردند و چون او را آوردند از شكنجهاى كه به او داده بود عذرخواهى كرد، سپس تدبير امور مملكت و داورى بين مردم را بدو سپرد و هر كس از بنى اسرائيل كه نهان بود آشكار گرديد و سربلند شدند و مؤمنان به فرج به گرد دانيال اجتماع كردند و اندكى بر اين حال نگذشته بود كه دانيال وفات كرد و امر بعد از خود را به عزير عليه السّلام واگذار كرد و بنى اسرائيل به نزد او گرد آمدند و با او مأنوس شدند و معالم دينشان را از او مىگرفتند و خداوند شخص او را يك صد سال غايب ساخت، سپس او را برانگيخت و حجّتهاى الهى پس از وى نيز غايب شدند و بلوى و گرفتارى بر بنى اسرائيل شدّت گرفت تا آنكه يحيى بن زكريّا عليهما السّلام به دنيا آمد و رشد كرد و در سنّ هفت سالگى ظهور كرد و در ميان مردم ايستاد و خطبه خواند، حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و أيّام اللَّه را به آنها يادآورى كرد و گفت كه رنج نيكوكاران به سبب گناهان بنى اسرائيل است و عاقبت از آن متّقين مىباشد و به آنها وعده داد كه پس از بيست و چند سال با قيام مسيح عليه السّلام فرج حاصل شود و آنگاه كه مسيح عليه السّلام متولّد شد، خداى تعالى ولادتش را مخفى ساخته و شخص او را غايب ساخت، زيرا چون مريم بدو باردار شد او را به مكان دورى كشانيد، سپس زكريّا و خالهاش به جستجوى او برآمدند و آنگاه به سر وقت او رسيدند كه وضع حمل كرده بود و مىگفت: اى كاش پيش از اين مرده بودم و مرا فراموش كرده بودند. خداى تعالى زبان مسيح را گشود تا عذر او باشد و حجّت مريم را اظهار كند و چون ظاهر شد گرفتارى و تعقيب بنى اسرائيل شدّت گرفت و سركشان و طواغيت بر آنها فشار آوردند تا جايى كه كار مسيح عليه السّلام بدان جا رسيد كه خداى تعالى از آن خبر داده است و شمعون بن حمون و شيعيان پنهان شدند تا جايى كه كار استتارشان به جزيرهاى از جزاير دريا كشيد و در آن اقامت گزيدند و خداوند چشمههاى گوناگون را بر ايشان جارى ساخت و براى آنها ميوه هاى گوناگون آفريد و گاو و گوسفند فراوانى نصيب آنها كرد و يك نوع ماهى كه به آن قمد مى گفتند به سوى آنها گسيل داشت كه نه گوشت داشت و نه استخوان، بلكه صرفا پوست و خون بود و از دريا بيرون افتاد و خداى تعالى به زنبور عسل دستور داد كه بر آن بنشيند و نشست و زنبور عسل به آن جزيره آمد و بر درختان نشستند و كندو ساختند و عسل فراوان شد و آنها بر همه اخبار مسيح عليه السّلام در اين جزيره آگاهى داشتند.
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : علت مخفی بودن قبر موسی و هارون (علیهماالسلام)
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
✳ کتابخوانِ بهتماممعنا!
🔻 حجت الاسلام شیرازی، نماینده سابق رهبر انقلاب در سپاه قدس در برنامۀ «سوره فتح»: سید حسن نصرالله از ۸ سالگی با کتاب انس گرفت و اولین کتابی که مطالعه کرد ارشاد القلوب بود. سپس به قرآن و تفسیر آن و بعد به زندگی اولیای الهی وصل شد. سید یک کتابخوانِ بهتماممعنا بود.
❤️ #قرآن
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
💢در مناقب ابن شهر آشوب
در "فصل فی مساواته مع یعقوب ویوسف علیهم السلام"آمده است:
🔅 ویعقوب علیه السلام ارتدّ بصیراً بقمیص ابنه، وکان لعلی علیه السلام قمیص من غزل فاطمة علیها السلام، یتّقی بها نفسه فی الحروب.
🔰ترجمه: بینایی یوسف با پیراهن یوسف بازگشت و برای علی علیه السلام پیراهنی بود که بافته شده فاطمة بود و به وسیله او خودش را در جنگ ها حفظ میکرد.
#حضرتزهرا
#حرز
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
💢ولو به قدر دوشیدن یک گوسفند !
🍀قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي وَصِيَّتِهِ : يَا عَلِيُّ صَلِّ مِنَ اَللَّيْلِ وَ لَوْ قَدْرَ حَلْبِ شَاةٍ وَ بِالْأَسْحَارِ فَادْعُ فَإِنَّ عِنْدَ ذَلِكَ لاَ تُرَدُّ دَعْوَةٌ قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: وَ اَلْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحٰارِ .
🔰یا علی، بخشی از شب را هر چند به اندازه دوشیدن گوسفند باشد به نماز بایست. و در هر سحر از خدا بخواه که در آن لحظات دعایی ردّ نمی شود.
#نمازشب
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
شعری منسوب به شهید اول در کتاب روضات الجنات:
🌙عَظُمَت مُصیبهُ عبدِکَ المسکین (خدایا! مصیبت بنده بیچاره ات زیاد شد)
🌙فى نومه عن مَهر حورِالعین (که او را خواب از مهر و کابین حورالعین بازداشت)
🌙الاولیاءُ تَمَتَّعوا بِک فى الدُّجى(اولیاى خدا در تاریکى هاى شب بهره ها بردند)
🌙بِتَهَجُّدٍ و تَخَشُّعٍ و حَنین (با تهجد و خشوع و ناله و زارى)
🌙اَفَتُطرِدُنی عن قَرعِ بابکَ دونهم (مرا از در خانه ات راندى و آنها را راه دادى)
🌙اَترى لِعَظمِ جرائمى سَبقونى(آیا بواسطه اعمال ناشایستم از آنها عقب ماندم.)
🌙اَوَجَدتَهُم لَم یُذنِبوا فَرَحِمتَهُم(آیا آنها گناه نکرده بودند کهبه ایشان رحمت فرستادی؟)
🌙اَم اَذنَبوا فَعَفَوتَ عَنهُم دونى(یا گناه داشتند اما تو ایشان را آمرزیدى ولى مرا نیامرزیدى)
🌙ان لم یَکُن للعفوِ عندک مَوضِع (اگر گنه کاران راهى به عفو تو نداشته باشند)
🌙للمُذنِبین فَاَین حُسنُ ظُنونى (پس حسن ظن ما به کجا مى رود؟!)
💢 استاد ما میفرمود: ببینید بی خود کسی شهید اول نمیشود که میراث شیعه را از طهارت تا دیات حفظ می کند و آخر هم شهید می شود. دغدغه سحر او را ببینید!!
هرکس سحر ندارد از خود خبر ندارد نمی تواند خودش را مدیریت کند.
#نمازشب
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob