eitaa logo
قاریان افضل ایران
180 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.6هزار ویدیو
155 فایل
خداوندا بفزونی جود و فروغ وجودت، که جان به وی جویا و خرد به وی گویا شده، گویائی ما را توانائی شمار نعمتهای تو ارزانی دار
مشاهده در ایتا
دانلود
برای رضای خدا یا خودنمایی؟ ✍می گویند عده ای مسجدی می ساختند. بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم.گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟ 🔺بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند. : 🌷 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌ ❀ ┏━━━━━━┓ قاریان افضل ایران ┗━━━━━━┛
مریم بانو: نمی توانم نگاهم راکنترل کنم! ✍ یک جوان ازعالمی پرسید: من جوان هستم ونمی توانم نگاه خودراازنامحرم منع کنم... چاره ام چیست 👈 عالم نیزکوزه ای پرازشیربه اودادوبه اوتوصیه کردکه کوزه راسالم به جایی ببردوهیچ چیزازکوزه بیرون نریزدوازشخصی درخواست کرداوراهمراهی کندواگرشیرراریخت؛ جلوی همه مردم اوراکتک بزند! جوان کوزه راسالم به مقصدرساندوچیزی بیرون نریخت... ✴ عالم ازاوپرسید: چنددخترسرراه خود دیدی؟؟ 🔸جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکرآن بودم که شیررانریزم که مباداجلوی مردم کتک بخورم وخاروخفیف بشوم... 👌 عالم گفت این حکایت مومنی است که همیشه خداراناظر برکارهایش می بیند... واز روز قیامت وحساب وکتابش که مبادا درنظرمردم خاروخفیف شودبیم دارد.
خط قرمز خدا ▪️از خط قرمزهای خدا نگذر! عمرت میگذره ‌ها! یه ابدیت جلو راهته. ، یکی از خط قرمزهای خداوند همین حجاب برای زنان و دختران هستش.. دستورات خداوند برای ابدیت هست ،دیروزی و امروزی و گذشته و آینده نداره . به زندگی ابدی فکر کن. 🔺برداشتن حجاب از سر زنان آخرین تقلای شیطان برای فریب انسان است.... 🔺مسئله حجاب دعوای سیاسی نیست ، دعوا بر سر یک زندگی ابدی است . 🌷ترویج حجاب جهاد است
♻️ بعد از سه ماه فحاشی علیه نظام توسط چند هزار نفر مزدور در داخل، ببینید مردم چگونه پاسخشان را داده‌اند! تازه این ملت هنوز به استقبال خودِ سیدعلی نیامده..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث روز ۲۷ دی ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
تهران بزرگ: پرسش و پاسخ احکام وقت نماز دی ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 🔸فرمایش امیر المومنین در مورد مردان بی غیرت 🔹استاد عالی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
Akbar khyrkhah: بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت بیست و پنجم»» عکس آرسن رو پرده بود و اطلاعات اولیه اش کنار عکسش نوشته شده بود. محمد به سعید گفت: کافی نیست. همه اطلاعات این افسر موساد را میخوام. کیه؟ کجاها بوده؟ چیکارا کرده؟ با کیا بوده؟ حتی وضعیت خانوادگی و دوستان نزدیک و همه چی. سعید: چشم. چهره نگاری عده زیادی از مهمونا انجام شد. اغلب افراد مشهور و وابسته به پهلوی بودند. چند نفر از شبکه من و تو و وابستگان بهایی اونا هم بودند. محمد: متعجبم که در چنین جلسه ای و با چنین آدمای عتیقه ای، چرا ثریا نیست؟ چرا ایقدر ثریا مرموز هست و در سایه حرکت میکنه؟ سعید: حتی اگه یادتون باشه وقتی میخواستن بابک رو از کمپ به تشکیلات پهلوی بفرستن، هاکان گفت که دارن بابکو میفرستن پیش یکی که منم نمیشناسمش و هیچ شناختی روش ندارم. هاکانی که اینقدر نفوذ داره و آدم میشناسه! محمد نفس عمیقی کشید و گفت: باشه. یه کاریش میکنیم. سعید اطلاعات این افسره رو زود میخوام. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 یک هفته بعد- لندن-دفتر سینمایی حلما در حال جارو زدن اتاق های دفتر سینمایی تازه تاسیس بود که بابک وارد شد. سلام کردند و بابک رفت سراغ کامپیوترش. هنوز خیلی مشغولِ کاراش نشده بود که تلفن ثابت اونجا زنگ خورد. بابک وقتی به شماره دقت کرد، متوجه شد که ثریاست. تلفنو برداشت و گفت: سلام خانم. صبحتون بخیر! ثریا گفت: سلام. صبح بخیر. بابک: جانم خانم. ثریا گفت: بهشون گفتی که ساعت جلسه تغییر کرده؟ بابک: جلسه اون داداشیا رو میگین دیگه؟ ثریا گفت: آره. اون خانم و آقا که نزدیک ظُهره. درسته؟ بابک جواب داد: بله. هم به اونا گفتم یه ساعت زودتر بیان. و هم ماشین هماهنگ کردم که از درِ هتلشون بیارنشون. و هم اون خانم و آقا برای دو ساعت قبل تر ردیفن. ثریا گفت: خوبه. منم کم کم راه میفتم. بابک که میخواست خوشمزگی کنه گفت: خانم خودم هستما! شما استراحت کنین. ثریا با بی اعتنایی جواب داد: شما چاییتو بخور تا من میام. مکالمه اونا تموم شد و بابک به حلما گفت: لطفا میز صبحونه رو بچین. نیم ساعت بعدش در باز شد و راننده، دو تا آقای حدودا چهل ساله و خوش تیپ که شکلشون عین همدیگه بود با خودش آورد بالا. بابک خیلی جنتلمن و با کلاس، به استقبالشون رفت و اونا رو به اتاقش دعوت کرد. مشغول حال و احوال بودند که حلما در را باز کرد و ثریا وارد اتاق شد. بابک و سام و زامیار از جاشون بلند شدند و بعد از سلام و حال و احوال با ثریا همه رفتند سرِ میز صبحونه. حلما که پیش خدمت اختصاصی ثریا بود و از ترکیه تا لندن و سایر کشورها با خودِ ثریا میرفت، سفره ای مرکب از ایرانی و خارجی چیده بود. به طوری که سام و مازیار مبهوت سلیقه حلما شدند. ثریا وقتی دید اون دو تا برادر اینطوری مات شدند، لبخندی به حلما زد و حلما هم رفت. وسط صبحونه ثریا از سام پرسید: گردش قراردادهای دو سال اخیرتون مثبته؟ سام جواب داد: بد نبوده اما میتونسته بهتر باشه. مازیار گفت: درآمد ما از محلِ قراردادمون با شبکه های نتِ داخلی ثابت مونده. باید به فکر تقویتِ فیلما و سریالا باشیم. ثریا چاییشو تمام کرد و گفت: طیفِ مخاطبان شبکه های خانگی اغلب خانم ها و افرادی هستند که نه مشغول کار هستند و نه مشغول تحصیل. الان تعداد دختر پسرهای اینجوری در ایران، حدود 13 میلیون نفر هست. سام گفت: که جمعش با تعداد خانمای پای ثابت ما چیزی بالغ بر سی میلیون مخاطب ثابت میشه. ثریا گفت: و این یعنی بیشتر از یک سوم جمعیت کلِ ایران. درسته؟ سام و مازیار حرف ثریا رو تایید کردند. ثریا گفت: خب. شما دو نفر صاحب دو تا از بهترین شبکه های خانگی کشور هستید که حداقل سی و پنج تا چهل میلیون اکانت نصب شده و فعال شما را دنبال میکنند. درسته؟ بازم حرفشو تایید کردند. ثریا گفت: میانگین تولید هر کدوم از شما که مثلا رقیب همدیگه هستید حداقل چیزی بالغ بر هجده هزار دقیقه در سال هست. درسته؟ بازم تایید کردند. مازیار گفت: با همدیگه شاید حدودا پنجاه هزار دقیقه مفید. ثریا گفت: آفرین. جمعا پنجاه هزار دقیقه مفید. بدون پخش آگهی بازرگانی و بدون محاسبه فصل های مختلف یک سریال و غیره. درسته؟ سام گفت: دقیقا. ینی حداقل هر کدوم از ما بیست تا قراردادِ سریال و سینمایی در طول سال نهایی میکنیم. ثریا گفت: دقیقا. خب حالا سوال مهم! گردش مالی این دو تا شبکه خانگی در یک سال، بیشتر از دو هزار میلیارد هست؟ سام و مازیار به هم نگاه کردند و سری تکان دادند و گفتند: تقریبا. حالا یه چیزی بیشتر و کمتر. اما تقریبا همینه. ثریا خیلی جدی و مصمم گفت: سه برابرش! سام و مازیار خشکشون زد و فقط به ثریا نگاه کردند. ثریا گفت: ینی شش هزار میلیارد تومان بعلاوه صد روز تورِ رایگان برای صد نفر از عوامل به اروپا. سام و مازیار دیگه حتی پلک هم نمیزدند. و ثریا وقتی خوب زخمیشون کرد، تیر خلاص را زد و گفت: بعلاوه ارائه را
یگانِ متن تمام فیلنامه ها به شما! فیلنامه رو خودمون مینویسم و شما به اسم هر کسی دوست دارید میتونید بزنید و بسازید. اینو که گفت، دیگه حتی بابک هم چشماش گرد شد و داشت قالب تهی میکرد. فَک همشون افتاده بود. ثریا ادامه داد: همین امروز قرارداد بسته میشه و پیش پرداخت که حداقل یک پنجم مجموع کلِ قرارداد هست، به هر حسابی که شما معرفی کنید واریز میشه. سام و مازیار که به زور فک و دهنشون میجنبید و آب دهانشون رو قورت میدادند، به هم نگاهی کردند و هر چه تلاش کردند جلوی آچمز شدنشون بگیرند که ضایع نشن، نتونستند. مازیار گفت: ممنونم که به ما اعتماد کردین. این خیلی بهتر از پیشنهادی بود که دوستتون آقای اصل در تهران به ما گفتند. سام گفت: البته ناگفته نمونه که آقای اصل گفتند اگه با خودِ ثریا خانم یه جلسه بشینید، جوری نمک گیر میشید که برای سالهای سال ... ثریا حرفشو قطع کرد و گفت: کلیه سودِ حاشیه ای که از تبلیغات و قرارداد با ایرانسل و همراه اول و رایتل و بقیه دارید واسه خودتون. نوش جونتون. من که شبکه های شما را نخریدم. حتی کُلش را اجاره نکردم. فقط پیشنهاد کار بعلاوه متن تایید شده فیلنامه رو میدم. مازیار پرسید: خب اگر ما در تایید متن و یا پروانه ساخت به مشکل خوردیم چی؟ نمیشه که قرارداد بره هوا! درسته؟ البته جسارته. ببخشید. ثریا گفت: نه ... اختیار دارید ... سوال خوبیه ... اما بنظرتون اگر مطمئن نبودم که متن تایید میشه و حتی پروانه ساخت هم میگیرید و آقای اصل خودش دست شما رو تو دست صدور مجوز میذاره، ریسک میکردم و سرنوشت این همه پول و انرژی رو با یه قرارداد بی ضمانت میفرستادم هوا؟! مازیار رنگش سرخ شد و گفت: ببخشید خانم ... جسارت نکردم ... شما ماشالله اینقدر مدبرانه و با برنامه همه چیزو ردیف کردین که فکر کنم یه مدت طول میکشه که ما به خودمون بیاییم و بتونیم این همه محبت و اعتماد و سرمایه گذاری رو هضم کنیم. سام گفت: درسته. در ادامه حرف مازیار جان باید بگم که ما تلاش میکنیم همه ظرفیت هامون را پای کار بیاریم. میشه بپرسم که این سرمایه گذاری بزرگ و جذاب شما در کدوم حوزه هست؟ ینی میخوام بدونم قراره کدوم ژانر تقویت بشه؟ ثریا گفت: زن تو کدوم ژانره؟ سام گفت: آهان ... جالبه ... پس بیشتر تو حوزه زن هست. ثریا گفت: بیشتر نه. فقط در حوزه زن هست. ازشما انتظار دارم جوری کار کنید و از کارگردانان و بازیگرانِ با اولویت ما استفاده کنین که زن، صرفا یک موضوع در سینما نباشه. بلکه خودش تبدیل بشه به یک ژانر منحصر به فرد. ژانر زن! سام و مازیار که به جز دو تا لقمه اول، دیگه نتونسته بودند چیزی بخورند، از بس ثریا اونا رو برد تو هپروت، یه کم خودشون جمع و جور کردند و آب دهانی قورت دادند و اندر واژه بدیع و نوظهور «ژانر زن» خر کیف ها شدند. ثریا گفت: بابک ترتیب همه کارهای این طرفو میده. کارای اون طرف هم آقای اصل پیگیر هستند. نکته آخرو بگم و برم. هدف گذاری ما برای پنج سال اول، صد فیلم و سریال در هر کدام از شبکه های خانگی شما، یعنی دویست فیلم و سریال در طول پنج سال اول هست. شما نباید سایر فعالیتتون تعطیل بشه. اما باید جوری باشه که آثارِ ژانرِ زن در اولویت جذب مخاطبان و تبلیغاتی باشه که انجام میدید. جلسه تمام شد. سام و مازیار رفتند و با بابک مشغول عقد قرارداد و پیش پرداخت و این موضوعات شدند. اما ثریا خودش را برای جلسه دوم که یک پدر و دختر بودند آماده میکرد که حلما وارد شد و گفت: خانم! آقا و خانمِ طالعی تشریف آوردند. ثریا به اتاقی رفت که اون پدر و دختر بودند. هردوشون رو در آغوش گرفت و نشستند و شروع به گفتگو کردند. شبنم که دختری حدودا بیست و سه چهار ساله و لاغر اندام با دندون های سیمکشی شده بود گفت: پدرم خیلی از شما تعریف کرد. دو باری که قبلا شما رو دیدم، اینقدر کوتاه بود که فرصت آشنایی بیشتر نداشتیم. ثریا با لبخند و نوعِ خاصی از مهربانی گفت: من فقط تو رو کم داشتم. شبنم طالعی. میخوامت. میخوام کارو برام تموم کنی. میخوام صدا و تصویر ما باشی تو کل دنیا. شبنم در حالی که دستش تو دستان ثریا بود گفت: جانم قربونت برم ... بگو ... بگو چیکار کنم؟ ثریا گفت: تو بابات متخصص شبکه سازیه. متخصص متصل کردنِ شبه جزیره ها به هم. ازت دو تا خواهش دارم. شبنم گفت: جانم فدات شم! ثریا گفت: اولا میخوام بذاری بابات برگرده ایران. زندیان هم برگشته. ثابتی هم این هفته یا هفته دیگه برمیگرده. فقط مونده بابای تو. من تو ایران به کمکش نیاز دارم. اصل گفته دیگه نمیتونم. راس میگه. پیر شده. میخواد بابای تو رو بذاره جای خودش. فقط ازت میخوام به خاطر بی کس و کار نموندن همه اون بهایی هایی که جونشون گرفتند کفِ دستشون، اجازه بدی بابات برگرده ایران. شبنم که معلوم بود داره غصه میخوره گفت: جونش ضمانت میکنید؟ ثریا گفت: پرونده بابات سفیده. هیچی هیچ جا ازش نیست. سپردم استعلام کردند. خیالت راحت. شبم نگاهی به باباش کرد و ب
عدش دوباره رو به طرف ثریا کرد و گفت: و دومیش؟! ثریا گفت: اولیشو به بابات گفته بودم و بابات گفته بود دلِ دخترمو به دست بیارین تا نگرانم نباشه و راضی باشه. اما دومی رو که میخوام بگم، حتی به باباتم نگفتم و اولین بار هست که میخوام در حضور بابات، تو چشمای دخترش نگاه کنم و ... شبنم لبخندی زد و دستای ثریا رو محکمتر گرفت و گفت: بگو عزیزدلم! ثریا نگاهی به بابای شبنم انداخت. بعدش به چشمای شبنم زل زد و رُک تو چشماش گفت: خودتو میخوام. میخوام بابات بره و شبنم طالعی بشه همه کَسِ خودم. شبنم با من ازدواج میکنی؟ ادامه دارد... @hadadpour
انالله واناالیه راجعون درگذشت مرحوم حاج عباس حسینی یکتاپدر برادرعزیزرزمنده و جانباز حاج‌حسین حسبنی یکتا رابه خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماییم
در روز میلاد امام محمد باقر علیه السلام اسامی برگزیدگان در کانال اعلام خواهد شد. 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
دلیل شاه برای فرار از ایران چه بود؟ «اگر فرار نمی‌کردم مردم من را می‌کشتند!» ♦️روز ۲۶ دی‌ماه ۱۳۵۷ ساعت ۱۳:۰۸، محمدرضا پهلوی به‌همراه همسرش فرح، خاک ایران را به مقصد مصر ترک کرد. ♦️با خروج شاه از ایران، در کمتر از یک ماه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و در این فاصله بسیاری از وابستگان سلطنت با اموال خود از ایران خارج شدند. ♦️احمدعلی مسعود انصاری از اعضای دربار پهلوی و رئیس دانشگاه ملی(شهید بهشتی) در دوران شاه، زمانی که شاه در مراکش بود، علت خروج وی از ایران را می‌پرسد و شاه پاسخ می‌دهد «اگر ایران می‌ماندم مرا می‌کشتند!» ♦️این پاسخ تعجب انصاری را به دنبال داشت و به وی نحوه دیکتاتوری «پارک چونگ-هی» رئیس جمهور وقت کره جنوبی را یادآوری می‌کند. ♦️این عضور دربار پهلوی می‌گوید شاه از کشته شدن می‌ترسید و به‌رغم دیکتاتور بودن، وقتی اوضاع ناآرام شد به بهانه خون نریختن از کشور خارج شد و ادای دموکرات‌ها را در‌آورد!
بسمه تعالی.. احرار به مرگ تن نمیرند... بل غایت زندگی پذیرند.. حکیم با با افضل.. سردار یکتای عزیز.. سلام علیکم.. نسیم خواب نوشین مرگ، پرنیان بستر شاه و بوریای فقیر را در هم خواهد نوردید. تنها لحظه انتظار است که جز محرمان سراپرده دوست کسی را بر آن وقوف نیست، خار غم از زندگی بزدایید تا خواب شیرین پدر گرامیتان تحمل‌پذیر شود. هشدار که مردگان از اندوه زندگان شادمان نخواهند بود.پرواز جان پدر از زمین پایین به اوج سبز آسمان شکوفایی بهار جاودان در روح پر فتوح اوست. تحمل فقدان ظاهری وی را از خدا برای شما می‌طلبم تا گل جانش در محضر خداوند عطرافشان باشد.... قاریان افضل ایران.. عاشقان عترت و قرآن
سلام خیلی عالیست.. قاریان افضل ایران
در اسناد لانه‌ی جاسوسی نامه‌ای هست که در قسمتی از اون، حزب‌اللهی‌ها رو این‌طور توصیف می‌کنه: «اون‌ها کسانی هستند که اگه رهبرشون بهشون بگه به کره‌ی ماه برید نمی‌پرسند چطور بریم بلکه می‌پرسند کِی بریم؟» .. قاریان افضل ایران
کاشت رایگان درخت تا روز درختکاری 🔹شهرداری تهران: شهروندان می‌توانند از طریق سامانه 137 کلینیک‌های گل و گیاهی که در مناطق 22 گانه وجود دارند درخواست کاشت گل و گیاه بدهند. 🔹کاشت درخت رایگان در منازل شهروندان از ابتدای دی آغاز شده و تا 15 اسفند و روز درختکاری ادامه دارد.