ندارم.
دکه دار پرسید: چرا نرفتی اداره پلیس؟
بابک گفت: اینجوری که دستی دستی خودمو انداختم تو هچل!
دکه دار: نکنه قاچاقی اینجایی؟
بابک: اگه نخوام برم اداره پلیس، تکلیف چیه؟
دکه دار: اول بگو این دو هفته کجا بودی و چطور سر کردی تا بگم چیکار کن؟
بابک: چطور؟ چرا اینقدر برات مهمه؟
دکه دار: چون سابقه نداره کسی بتونه راس راس اینجا بچرخه و جواز نداشته باشه! تو بعیده جواز داشته باشی.
بابک: مسافرخونه ای که بودم، چیزی نگفتم که دار و ندارم گم شده تا بتونم بیشتر بمونم. تا دیشب که دیگه فهمید و دید پول ندارم، انداختم بیرون. یا بهتره بگم فرار کردم. چون داشت زنگ میزد به اداره پلیس.
دکه دار: عجب! تو هیچ طوره نمیتونی وسایلت پیدا کنی. اونم بعد از دو هفته. اصلا بهش فکر نکن. حتی شایدم یارو تو مسافرخونه عکست داده باشه اداره پلیس و اون وقته که به قول شماها خر بیار و باقالی بار کن.
بابک: پس چیکار کنم؟
دکه دار: باورش برام سخته که کسی اینجا نداشته باشی و همین جوری سرت انداخته باشی پایین و اومده باشی اینجا.
بابک: نیومدم جواب پس بدم. اگه میخواستم جواب پس بدم، ترجیح میدادم دستگیرم کنن و لااقل بدونم شبها سرپناه دارم.
دکه دار: خب حق بده به من. آدم حتی اگه بخواد صدقه هم بده، تا ندونه طرفش واقعا فقیر هست دست نمیکنه تو جیبش.
بابک: اما من نیومدم بهم صدقه بدی. فقط میخوام راهنماییم کنی که چیکار کنم؟
دکه دار: باشه. قبول. ولی اعتمادمو جلب کن.
بابک: چطور؟
دکه دار: چرا پناهنده شدی؟ بهتره بگم چرا اینجایی؟
بابک: چون دنبالمن.
دکه دار: چیکار کردی؟
همه گذشته تو ذهن بابک مثل یه فیلم سینمایی تکرار شد. چیزی بالغ بر سیصد نفر که تعداد زیادیشون صورشون پوشونده بودند ریخته بودن تو خیابون و شعار میدادند «برگرد شاه برگرد شاه برگرد شاه» «کشور که شاه نداره، حساب کتاب نداره»
وسط همه شلوغی ها یکی دو نفر که صورتشون با ماسک سیاه پوشونده بودند چشمشون به تابلوی یکی از پاسگاه های نیرو انتظامی افتاد که بالای یکی از ساختمان های آنجا نصب شده است. به هم اشاره کردند و یه نفرشون با تلاش فراوان و به سختی از دیوارها بالا رفت.
در حالی که کم کم توجه جمعیت کف خیابون به طرف جوانی جلب شد که در حالا بالا رفتن از دیوارها بود، به آن تابلو رسید. چاقویی از جیبش درآورد و چهار گوشه اون تابلو را به زور برید. جمعیت پایین، همه دست و جیغ و هورا راه انداخته بودند. وقتی این حجم از استقبال و جوّ را دید، تابلو را به صورت برعکس گرفت بالای سرش و رو به طرف همه کسانی که در حال فیلم برداری بودند ایستاد. همه جمعیت با صدای بلند و فریاد جوابش دادند و تشویقش کردند.
در همون لحظه فندک از جیبش درآورد و روشنش کرد و در حالی که در یک دستش فندک و در یک دست دیگرش تابلوی آنجا بود، رو به طرف جمعیت فریاد زد: «چیکارش کنم؟»
جمعیت پایین هم مثل تماشاچی های گلادیاتور، انگشت شصتشون را به نشان نابودش کن به طرف پایین گرفتند و فریاد زدند «بسوزون! بسوزون! بسوزون!»
اون جوون هم همین کارو کرد و فندک گرفت زیر تابلوی وارونه شده آن پاسگاه و آتیشش زد.
دکه دار وقتی حرفای بابکو شنید گفت: سخته اما ... چرا زودتر نگفتی با رژیمتون سر شاخ شدی؟
بابک با حرص و بهم ریختگی عصبی گفت: دِ مشتی توقع داشتی موقع نوشابه خریدن بگم ببخشید من تو اغتشاشات بودم و زدم پاسگاه نیرو انتظامیو ترکوندم لطفا نوشابه خنک تر بهم بدید؟
دکه دار با پوزخند پرسید: فیلمشم هست؟ تو نت منظورمه؟
بابک جدی تر گفت: اگه باشه میتونی برام کاری کنی؟
دکه دار: من نه اما بقیه شاید.
بابک: بگو چیکار کنم؟
دکه دار: هر چی فیلم و عکس از کارایی که کردی جمع کن فرداشب ساعت 10 بیا همین جا.
بابک: من میگم نره تو میگی بدوش! من حتی گوشی ندارم چه برسه به اینکه بخوام عکس و فیلم از خودم پیدا کنم!
دکه دار: حالا فرداشب بیا ببینم چیکار میتونم بکنم؟ راستی اگه چی سرچ کنم فیلمای تو میاد؟
ادامه دارد...
@قاریان افضل ایران
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
هدایت شده از مشاور
💢 مقتدر مظلوم
🔹 تازهترین اثر «حسن روح الامین» به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده لوکوموتیورانی که با کوکتل مولوتوف اغتشاشگران به شهادت رسید
🔹همسر شهید یزدان قجری: زمانیکه همسرم در آتش میسوخت آشوبگران ایستاده بودند و از او فیلم میگرفتند.
🔹برادر شهید: الان سلبریتیها بیایند با هشتگ بگویند چرا برادر من کشته شد. مطمئنم اگر قاتلان برادرم دستگیر شوند، همین سلبریتیها هشتگ میزنند که اعدام نکنید. به این سلبریتیها میگویم اگر کسی بچه یا برادرتان را بکشد، بازهم میگویید قاتل را اعدام نکنید؟
@Farsna
هدایت شده از کانال حمید کثیری
ساده شدهاش اینه؛
هر دروغ و جفنگی رو میخوایم بگیم، سند و مدرک هم ارائه ندیم، کسی هم کاریمون نداشته باشه!!
فرق شما با #اینترنشنال چیه اون وقت؟!
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
بسم اللهَ الرحمان الرحیم.
🌿 تبادلات حـزب الله در سروش تقدیم می کند🌺
🔖«لیسـت یکم»🔖 +1000
🌺ختم قران هفتگی🌺ختم صلوات🌺ختم امین الله🌺ختم زیارت عاشورا🌺و حدیث کساء🌺و هرپنجشنبه به نیت اموات وشهداختم قران🌺
@boye_atre_khooda
قاریان افضل ایران
https://splus.ir/www.afzalyahya
غربت امام زمان
@amamzamaniam
رفیق شهید
@montazeran313_ir
🌹 شهید خطی بی پایان...🌹
@javdanehayeiran
لوازم خانگی خانه گرم
@shik_bash_banoo
🎀 کانال ثوابستان 🎀
⚘ختم هفتگی قرآن⚘چله ⚘ذکرهای گره گشا⚘ دعاهای شفابخش ⚘ختم برای اموات وشهدا ⚘
@savabistan
درآمد حلال میخوای
@kasb_daramadd
آموزش کیک های خوشمزه
@video_kake
خواص سوره ها و آیات قرآن کریم
@MA2021my
سریالهای درحال پخش
@streamingseries
عنتر نشنال | antarnational
@antarnational24
داستان جذاب مجید سوزوکی📌
@Asheghan_Velaiat
کانال شهـ حـاج قاسـم سلیـمانی ــید
@shahidegomnam14
#داروخانه_گیاهی🌿
@tabsanati
محبان امام علی(ع)💚
@mhbali
خادمان مادرحضرت ماه🌕🤍✨
@psranzahrai2
محبان حضرت زهرا(س)☀️🌟💓
@mhbanzahra
عشقای فوتبال
@fotbaj9798
خوب است بدانیم
@khobastbedaniem
🔞پکیج تکنیک های همسرداری 🔥
@adabhamsardarii
عاشقانـ❤ــــــه های مذهبی ورمان های جذاب
@sarapardeh_esmat
داستانهای کوتاه وآموزنده📒📕📒📕
@dastan9
حرف❤دل
@harfdel1397
مطالبی ناب از جنس شهادت
@mahfeleshahidan
لوازم خانگی قسطی 🍴
@lavazem13
داستان زندگی قاری قرآن شهیدمحسن حاجی حسنی کارگر
@mahfeleshahidan
لباس گرون نخرید
@pooshake_arzani
🌺🌹 امام_زمان منتظرته!🔥🌟
@moulaayeman
افسران جنگ نرم🌱
@afsaran_piyroo
حجاب و عفاف🌱
@hejab_va_efaf313
؏شق با طعم سادگے💞💍
@ezdvajshohadai
جهت شرڪت در قدیمی و ارزشی ترین تبادلات لیستے سروش + ( 〽تبادلات لیستی حـزب الله〽) به ڪانال زیر مراجعه کنید🔖
یازهرا:
📌 شهیدی که مادرش را هرهفته سرِ قبر صدا می زند..
🔹 روایاتی از شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی، از شهدای لشکر 25 کربلا در عملیات والفجر شش
◇ مادر شهید می گوید:
نیمه شعبان متولد شد، او را به همین مناسبت "سیدمهدی" نامیدیم.
◇ بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند.
◇ روزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجایی که احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد.
◇ روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت:
مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم.
◇ آنقدر جدم حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند.
◇ هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد.
◇ هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید:
- مامان!
◇ سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.
#شهید_سید_مهدی_غزالی🌷
رحمت حق
💓زن چهره ی اسم رحمت حق است و رحمت حق هميشه واسعه است؛ همين که شما از خدا چيزی بخواهيد او جواب می دهد.
🌷اگر زن متوجه باشد که مظهر چنين اسمی است و خداوند از طريق اسم رحمان با او مرتبط است، بر اساس همان صفت با همسر و فرزندانش برخورد مي کند و
جنبه رحماني خود را تقويت مي نمايد
و به راحتی آماده پذيرش تمنّای مرد می باشد.
💓💓💓
🌺رحمانی بودن خداوند به اين معناست که خداوند تقاضای بندگانش را ردّ نمی کند، مظهر اين اسم به نحو خاص، زنان هستند که اگر شرايط طبيعی خود را حفظ کنند، روحيه «خدمت» بر قلب و روان آن ها غلبه پيدا مي کند و در اين رابطه بيشتر احساس بقاء و وجود در خود مي کنند.
#جایگاه_زن