eitaa logo
قاریان افضل ایران
179 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.6هزار ویدیو
155 فایل
خداوندا بفزونی جود و فروغ وجودت، که جان به وی جویا و خرد به وی گویا شده، گویائی ما را توانائی شمار نعمتهای تو ارزانی دار
مشاهده در ایتا
دانلود
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. ماه.. رجب..افسوس از کوتاهى ما در طاعت خدا! کجایند شکرگزاران ! کجایند تلاشگران ! آیا عـاقلان تـوان فهم حق این نداى آسمانى را دارند! چرا جوابى نمى شنوم ! کجایند عارفانى که مى دانند کسى توان شکر این نعمت را ندارد! کجایند کسانى که اقرار به کوتاهى و عجز دارند که در جواب ایـن منادى آسمانى بگویند: اجابت کرده و یاریت مى کنیم درود و سلام بر تو اى منادى خداى زیبا و جلیل ، شاه شاهان ، مهربانترین مهربانان ، خداى بردبار و کریم ، رفیق دلـسوز، صـاحب عفـو بزرگ ، تبدیل کننده بدیهاى انسان به خوبیها، اینان بندگانى گناهکار و طغیانگر، پست و اسـیر شهوتها و غفلتها مى باشند! اى فرستاده بزرگ خدا مردگان بظاهر زنده را صدا مى کنى کـسانى که قلبهایشان مرده و عقلهایشان جدا و روحهایشان فاسده شده ! چرا مردگان را صدا مى زنـى ! کسانى که صداى تو سودى به آنان نمى رساند مگر اینکه با نداى تو قلبهـا زنـده شـده ، عقلهـا بازگشته و روحها بیدار شود و درباره ارزش و بهاى گران این نداى آسمانى و بزرگى پروردگـار و پستى نفس و سختى آزمایش و بدى حال خود بیندیشند. آنان شایسته رانـدن و دور نمـودن و لعنت و عذاب هستند؛ ولى وسعت رحمت پروردگار باعث این دعوت بزرگ شده است ، آن هـم با این زبان و بیان لطیفى که بالاتر از تصور انسان و خواسته و آرزوى او است . اکنون با واسـطه قرار دادن این نداى آسمانى و لطف بزرگ از خدا مى خواهیم ما را موفق به اجابت این دعوت و کرامت بزرگ بدارد. اى وعده دهنده سعادت ! با خوش آمدگوئى و کمال میل و جانفشانى نـداى تـو را اجابـت مـى کنیم زیرا ما را به تسبیح کردن مالک کریم خود توجه دادى و ما را ترغیب به اطاعت از مـولاى مهربان خود کردى و ما را به کرامت پروردگار رسـاندى . اى منـادى ! زبـان حـال افـراد پـست پاسخت مى دهند که ما را بهره مند ساخته و بـزرگ داشـتى و دعـوت بـه بزرگتـرین سـعادتها نمودى . پستى و فساد و کوچکى ما کجا و تسبیح و تمجید خدایمان کجا! خاك کجا و خـداى خدایان کجا آ! لوده به پلیدیها کجا و مجلس پاکان کجا! و اسیر در زنجیر کجا و منـزل آزادگـان کجا؟ ولى لطف پروردگار باعث شده تا به مـا اجـازه تـسبیح خـود را بدهـد. و حکمـت او مـا را مشرف به این تکلیف کرده است . چه رسوایى بزرگى اگر بعد از این بخشش بزرگ در تسبیح او کوتاهى و در فرمانبردارى او سستى کنیم ! چه آقاى کریمى و چه بنده هاى پستى ، چه خداى بردبار و چه بندگان کم عقلى ! با گوش دل شنیدیم آنچه را از پروردگار به ما رساندى که ))من همنشین کسى هـستم کـه بـا من همنشینى کند(( در حالى که بزرگى این ابلاغ هر زبانى را در عالم امکان و در تکلیف جواب آن، لال کرده و عاقلان از زیبایى این کرامت متحیر شدند. اگر هر کدام از مـشرف شـدگان بـه این خطاب داراى بدن تمام جهانیان و روحهاى تمام صاحبان روح بودند و تمام آن را در جـواب و براى بزرگداشت این خطاب فدا مى کردند، چیزى از حقوق آنرا ادا نکرده و شکر حتى جزیـى از آن را نمى توانستند بجا آورند. پس چرا انسان بیکاره پست از اجابت ایـن دعـوت غفلـت مـى کند و در استفاده از این منزلت و مقام بزرگ کوتاهى مى کند و به ایـن هـم بـسنده ننمـوده و بجاى تمجید و تسبیح خدا، کسى را تمجید مى کند که تمجیدش مستوجب آتش بـوده ، و بـه جاى همراهى با فرشته هاى نزدیک خدا و پیامبران ، در مجلسى که پروردگار جهانیـان حـضور دارد، به قرین شدن با جن ها و شیطان ها در میان طبقات جهنم راضى مى شود. عجیب تر از این دیده اى ! دیده اى که خالق مخلوق را براى همنشین خود بخواند ولى مخلـوق اجابت نکند و در حالى که آقا مناجات بنده و انـس او را دوسـت دارد، بنـده از قبـول عنایـت او خوددارى کند! پس با تاءسف و اعتراف به غفلتهاى خود و با ناچارى در جواب مى گوییم : بله ، اى پروردگار و آقا و اى مالک و مولا! اگر توفیق تو نصیب ما شده و در این دعوت عنایت تـو شـامل حال ما شود و با این دعوت ما را به کرامت برسانى - چنانچه از کرم تو جز این انتظار نمـى رود و از کمال و بخشش تو جز این انتظارى نیست - چه سعادت بزرگى که در این صورت به بـالاتر از آرزوى خود مى رسیم . ولى واى بر ما اگر جز این باشد! در این حالت چه کنیم بـا ایـن تیـره روزى و مجازات دورى از رحمت حق ! پس مى گوییم : و هیچ خـدایى جـز تـو نیـست . تـو را تسبیح و تمجید مى کنیم . ماییم ستمگران . خدایا به خود ستم کردیم و اگر مـا را نبخـشى و به ما رحم نکنى از زیانکاران خواهیم بود. بلکه بناچارى بیشتر جـسارت کـرده ، ذلـت و پـستى خود را آشکار نموده ، با قسمهاى بزرگى نیز آنرا تاءکید کرده و عرض مى کنیم : قسم به عزت و جلالت اى پروردگار ما! حتما از دستورات تو سـرپیچى ، خـود را هـلاك کـرده و بـر تـو مـى شوریم و فاسد مى شویم ، اگر با توفیق خود ما را نگهدارى نکنى و با عنایت خود بر مـا خـوبى نکنى . زیرا توان و نیرویى نیست مگر با یارى تو. پس از این با توفیق تو بیش
ستى دنیا دلهاى ما را مریض و عقلهاى ما را نابود کرده ، ولى محبت اولیاى تـو آن را زنده کرده و اگر فضل تو در بندگان چنگ زننده به دستگیره فضل و دامن کرمـت آشـکار مى شود، چه اشکالى دارد که فضل آنان نیز در اهل ولایت آنان که بـه دسـتگیره محبـت آنـان چنگ زده اند، ظاهر شود. و اگر عدل تو در مورد ثبوت ولایت آنان، با ما بحث کند، گر چه معلوم نیست ولایـت آنـان در ما باشد، ولى شکى نیست که دشمنان تو و دشمنان آنهـا فقـط بـه خـاطر ولایـت آنـان بـا مـا دشمنى مى کنند. و مدت زیادى به خاطر اولیاى تو ما را آزار دادند. و همین مقدار کافى اسـت که به دامن عفو و دستگیره فضل و کرمت و رشته اولیایت چنگ زنیم . بنابراین بخاطر فضل و کرمت و بخاطر مقام اولیایت ، محمد و آل او، صلواتى بى پایان بـر آنـان فرست ؛ صلواتى که با آن گناهان ما را آمرزیده عیبهاى ما را اصـلاح و عقـل و نـور مـا را بـا آن کامل کنى و خود و آنان را به ما بشناسانى و ما را به خودت و آنان نزدیک نمایى و مقـام مـا را در همنشینى با آنان نزد خود بالا ببرى ؛ و با این صلوات از ما خشنود شده آنچنانکه هیچگـاه از ما خشمگین نشوى تا در حالى که از تو راضى بوده و تو نیز از ما راضى باشى بر تو وارد شویم ؛ و ما را به آل محمد (صلى االله علیه و آله و سلم) ملحـق نمـایى همـراه بـا شـیعیان نزدیـک و اولیاى گذشته آنان در جایگاه راستى نزد پادشاه توانا - که در آنجا از نعمتها بهره مندند - و بـر محمد و آل پاك او صلوات فرست که هر چه خدا خواهد، همان است و قدرتى جز او نیست . از دیگر مراقبت ها در این ماه این است که سالک معنى ماه حرام را بداند تا مواظب تمام کارهـا و حالتها و حتى امورى که وارد قلبش مى شود باشد و بداند که سه ماه رجب، شعبان و رمـضان ماه عبادت است . بنابراین سزاوار است طالبان علم در آن ماهها عبادت را مقدم بر تحصیل علـم نمایند؛ گر چه تحصیل علم نیز از برترین عبادتها است . امید که قدر این ایام مبارک را دانسته و در مسیر لطف و کرم حضرت حق(جل و علا) و رضایت او گام برداریم. و ما توفیقی الا بالله
تر گفته و با یارى تو در خواستن خود پافشارى مى کنیم و به جناب قدس تو که نه ، بلکه به حضرت رحمت و لطفت بخاطر جلب عطوفت آقاى خود و نـازل شـدن رحمت پروردگار خود عرضه مى داریم : اى کریمترین کریمان ! و اى بخشنده ترین بخشندگان! اى کسى که خود را لطف نامیده است ! اى منادى ما را در این ماه بزرگ به کرم تـو دعـوت و به لطف و رحمتت اشاره و بزرگوارى و بزرگداشت تو را براى ما گفت )ماه ماه من اسـت و بنـده بنده من و رحمت رحمت من ( بنابراین با این دعوت ما میهمانان دعوت شده تـو و درمانـدگان درگاهت گردیدیم . و تو کسى هستى که دوست ندارى میهماندار از میهمان خود پذیرایى نکند؛ گر چه میهمان بـر اثر عدم پذیرایى از بین نرود و میهماندار از کسانى باشد که پذیرایى دارایى او را کم کند. و اگـر از ما پذیرایى نکنى ، در پناه تو گرسنه مانده و از بین مى رویم در حالى که پـذیرایى و احـسان دارائیت را بیشتر مى کند. اى کسى که نیکوکارى چیزى از او کم نکرده و محروم نمودن چیزى به او اضافه نمى کند! ما را بخاطر بدیمان مجازات مکن . کسى هستى که بهاى بیشترى به مـن دادى و به کسانى که مهمان نبوده ولى مضطر باشـند، وعـده اجابـت دادى و در کتابـت وعـده برطرف کردن گرفتارى آنان را دادى و اکنون اى پروردگار! ما محتـاج بخـشایش تـو و نجـات از مجازات دردناکت مى باشیم و هیچ نیاز و اضطرارى بالاتر از این اضطرار نیست . پـس کجاسـت اجابت و برطرف کردن گرفتارى ! اى بخشاینده ! دست ما را بگیر و از ورطـه هـلاك شـدگان و سقوط زیانکاران نجات ده و . چنانچه ماه ، ماه تو، بنده ، بنده تو و رحمـت رحمـت تـو اسـت، دست زدن و گرفتن طناب نجات تو نیز تنها با توفیقى از جانب تو میسر است . زیرا تمام خیرها از تو بوده و در غیر تو یافت نمى شود. از کجا به خیر برسیم در حالى که خیرى یافت نمى شود مگر از ناحیه تو و چگونه نجات پیدا کنیم در حالى که کسى نمى تواند نجات یابد مگر با کمـک . تو اى کریم ! اگر عدل تو ما را اجابت نموده ولى ترازوى حکمتت مـا را رد کنـد و بگویـد: فـضل و بخشش بر شما خلاف حکمت و موفق نمودن شما خلاف عدالت در قضاوت اسـت زیـرا سـزاوار فضل و بخشش نبوده و خوبى به شما کار درستى نیست به خـاطر اینکـه گناهـان روى شـما را سیاه و غفلت از یاد من قلوب شما را تیره و دوستى دنیا نفس و عقـل شـما را مـریض کـرده و رحمت من گرچه شامل هر چیزى هست ولى مگر سخنم را در کتابم نشنیدید کـه : رحمـتم را براى متقین قرار مى دهم و من گرچه ارحـم الـراحمین و بخـشنده مهربـانى هـستم ولـى مجازاتم نیز سخت و شدید است و اگر حکمتم در میان آفریدگانم نبود که اهل عدل و فـضل را از دیگران جدا نمایم در کجا زیبایى و بزرگى من به روشنى آشکار مى شـد، مـا نیـز در جـواب قضاوت حکمتت با آموزش و یارى تو مى گوییم : شکى نیست که سزاوار فضل و بخـشایش تـو نیستم اما اى کریم اگر سزاوار فضل بودن شرط بهره مندى از فضل تو بود هیچگاه فضل تـو در جهان آشکار نمى شد. زیرا غیر تو بجز از جانب تو نـه خیـرى دارد و نـه سـزاوار چیـزى اسـت سزاوارى فضل تو نیز فضلى است از جانب تو و امکان ندارد فضل از سزاوار فـضل بـودن بوجـود آید و در مورد سیاهى چهره و تیرگى قلبهایمان نیز به همین صـورت جـواب مـى دهـیم زیـرا تمامى نورها در تو و از جانب تو است . بنابراین اگر ما را نورانى نکنى چگونه نورانى شویم و اگـر ذره اى از نور و روشنى خود را به ما عنایت فرمایى و ما را با دادن ذره اى از زندگى خود، بزرگ بدارى ما را زندگى و شفا داده و کامل و نورانى خواهى نمود. و آیه قرآن )رحمت خـود را بـراى متقین قرار مى دهم نیز با امیدوارى و آرزوها و دعاى ما منافاتى ندارد. زیرا ما نیـز توقـع داریم از فضل خود به ما تقوى عنایت فرمایى . چنانچه به متقین عطا فرمودى و سپس رحمتت را نصیب ما سازى . وانگهى این فرمایش تو فقط تصریح مى کند که رحمت خود را بـراى افـراد باتقوا قرار داده اى و نفرموده اى که غیر آنها را از رحمـت خـود بهـره منـد نمـى سـازى . و در جواب اینکه اگر اهل فضل و عدل را از دیگران جدا نکنم ، زیبـایى و بـزرگیم در کجـا بروشـنى جلوه مى کنند، مى گوییم براى آشکار شدن بزرگى ، عدل و مجـازات تـو کـافى اسـت سـتیزه گران و کسانى را که از روى تکبر تو را عبادت نمى کنند، مجازات نمـایى و بـا عـدلت بـا آنـان رفتار نمایى تا بزرگى و عدل تو بخـوبى آشـکار شـود، و غیـر از مـن افـرادى دارى کـه آنـان را مجازات نمایى ولى من کسى را بجز تو ندارم که به من رحم کند. اقرار کنندگان بـه آنچـه مـى خواهى و گدایان و دعا کنندگان و امیدواران و اهل تـرس و حیـاى از تـو کجـا و آشـکار شـدن بزرگیت کجا؟ بخصوص که ، اگر چه گناهکاریم ولى به اولیا و دوستان فرمانبردارت متوسل مـى شویم و رویمان گرچه سیاه است ولى با روى پاك دوستان پاکت که نزد تو درخشان است به تو توجه مى کنیم و دلهاى ما گر چه تاریک است ولى از نور بنـدگان عـارف بـه تـو، روشـنى مـى گیریم . و اگر دو
امام نیکو سیرتان گاه آدمی پاسخ یک بدی را با مهربانی می دهد و این پاسخ مهرورزانه او سبب تغییر رویه طرف مقابل می شود. امام کاظم «علیه السلام» را به دلیل این ویژگی به چنین لقبی خوانده اند. در مدینه مردی بود که هرگاه امام را می دید زبان به دشنام می گشود. روزی امام به همراه یاران خویش از کنار مزرعه او می گذشتند که او مثل همیشه، ناسزاگویی را آغاز کرد. یاران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدّت با این کار مخالفت کرد و آنان را از انجام چنین کاری بازداشت. روز دیگری امام به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه اش ملاقات کند، ولی مرد عرب از کار زشت خود دست بر نداشت و به محض دیدن امام، ناسزا گفت. امام نزدیک او رفت و از مرکب خود پیاده شد. به مرد سلام کرد. مرد بر شدت دشنام های خود افزود. امام با خوش رویی به او فرمود: هزینه کشت این مزرعه چه قدر شده است؟ مرد پاسخ داد: یکصد دینار، امام پرسید: امید داری چه اندازه از آن سود ببری و برداشت کنی؟ مرد با گستاخی و طعنه پاسخ داد: من علم غیب ندارم که چه مقدار قرار است عایدم شود. امام فرمود: من نگفتم چه سودی به تو خواهد رسید بلکه پرسیدم تو امید داری چه مقدار سود عایدت شود؟ او که از پرسش های امام گیج شده بود پاسخ داد: فکر می کنم دویست دینار محصول از این مزرعه برداشت کنم. در این هنگام، امام کیسه ای به مبلغ سیصد دینار طلا بیرون آورد به مرد داد و فرمود: این را بگیر و کشت و زرعت نیز برای خودت باشد. امید دارم پروردگار آنچه را امید داری از کشت و کارت سود ببری، عاید تو سازد. مرد سرافکنده و بهت زده، کیسه سکه های زر را از امام گرفت و پیشانی امام را بوسید و از رفتار زشت خود، پوزش خواست. این درسی بزرگ برای شیعیان و پیروان ایشان است. پیشوای مهرورزی امام همواره دوستی و مهربانی را به دیگران سفارش می نمود و آن را مایه فزونی و برکت می دانست. یعقوب و دوستش شعیب نزد امام کاظم «علیه السلام» آمدند تا هم خستگی سفر حج را از تن بیرون کنند و هم با امام دیداری تازه نمایند. وارد خانه امام شدند. پس از سلام و احوالپرسی، امام رو به یعقوب کرد و فرمود: ای یعقوب! تو دیروز به مدینه آمدی و با برادر خود در فلان محل دیدار کردی، ولی با هم درگیر شدید و به همدیگر دشنام دادید. شما هرگز نباید مرتکب چنین عمل زشتی بشوید. ناسزا گفتن به دیگران از شیوه من و پدران من نیست و از شیعیان ما به دور است که به یکدیگر ناسزا بگویند. ای یعقوب! به سبب این کارت مرگ بین شما فاصله می اندازد. برادرت اسحاق در حین سفر پیش از آن که به شهر و خانه و کاشانه خود برسد از دنیا خواهد رفت و تو نیز از این رفتارت پشیمان خواهی شد. خداوند عمر شما را کوتاه خواهد کرد. یعقوب که دست و پای خود را گم کرده بود، پرسید: فدایت شوم! اجل من کی خواهد رسید؟ امام فرمود: اجل تو نیز رسیده بود، ولی به خاطر این که تو در فلان منزلگاه به همراهت خدمت کردی و با هدیه ای او را خوشحال کردی خدا بیست سال بر عمر تو افزود. شعیب که متحیرانه به گفت و گوی او و امام گوش می داد پس از مدتی یعقوب را در مکه دید و حال برادرش را پرسید. او پاسخ داد همان طور که امام فرموده بود برادرم پیش از رسیدن به خانه اش از دنیا رفت و در همین راه به خاک سپرده شد و هرگز خانواده خود را ندید. میراث دار انبی پیشوایان معصوم دین، میراث دار پیامبرند که نسبت به امت خود مهربان ترین بود. روزی ابو حنیفه برای پرسشی به خدمت امام صادق «علیه السلام» رسید. گفتند: امام خوابیده است. او نیز منتظر نشست تا امام بیدار شود. همان جا نشسته بود که پسرکی پنج یا شش ساله را دید. پرسید: این پسر بچه کیست؟ گفتند: او موسی بن جعفر «علیه السلام» فرزند امام صادق «علیه السلام» است. پیش خود گفت: بد نیست پرسشم را با او مطرح کنم تا ببینم پاسخ او چیست. پرسید: ای فرزند رسول خدا! نظر شما درباره گناهان بندگان خدا چیست؟ بنده آن را انجام می دهد یا خدا به انجام آن رضایت می دهد؟ امام کاظم «علیه السلام» با متانت، چهارزانو روبه روی او نشست و فرمود: از سه حال خارج نیست، یا خدا آن را انجام می دهد، یا بنده و یا هردو. اگر خدا انجام می دهد پس چرا بنده را کیفر می کند که گناهی مرتکب نشده و این از خدای عادل و حکیم پذیرفته نیست. اگر خدا و بنده هر دو انجام بدهند، چرا شریک قوی، شریک ضعیف خود (بنده) را مجازات می کند، در حالی که خودش به او کمک کرده است. ابو حنیفه صحبت امام «علیه السلام» را قطع کرد و گفت: این دو صورت محال است. امام فرمود: بلی، پس فقط یک صورت باقی می ماند که بنده خود به تنهایی گناه را انجام دهد و خود نیز مسئولیت آن را بر عهده دارد. بخوان و بالا برو! امام کاظم «علیه السلام» توجه فراوانی به پاسخ گویی دقیق به مسائل اطرافیان داشت و با نهایت دقت و حوصله پرسش هایشان را پاسخ می گفت. مردی برای مطرح کردن چند پرسش نزد امام کاظم «عل
یه السلام» آمده بود. بعد از این که پاسخ پرسش هایش را شنید، امام با مهربانی از او پرسید: آیا دوست داری که در دنیا عمر طولانی داشته باشی؟ مرد پاسخ داد: آری، امام فرمود: برای چه دوست داری بیشتر در دنیا بمانی؟ پاسخ داد: برای تلاوت کردن سوره توحید. امام اندکی ساکت ماند و پس از ساعتی به او فرمود: هر یک از دوستان ما بمیرد درحالی که تلاوت قرآن را خوب نمی داند، در عالم قبر (برزخ) به او خواهند آموخت تا درجه او به خاطر قرآن ارتقا یابد؛ زیرا بهشت به اندازه آیات قرآن است و به او گفته می شود: بخوان و بالا برو. او نیز قرآن می خوانَد و بالا می رود. مهربانی با غیر مسلمانان بریهه دانشمندی مسیحی بود که مسیحیان به سبب وجود او، بر خود می بالیدند. وی چندی بود که او نسبت به عقاید خود دچار تردید شده بود و در جست و جوی رسیدن به حقیقت، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد. روزی از روی اتفاق، شیعیان او را به یکی از شاگردان امام صادق «علیه السلام» به نام هشام بن حکم که استادی چیره دست در مباحث اعتقادی بود معرفی کردند. هشام در کوفه مغازه داشت. ابتدا بریهه پرسش های خود را درباره حقانیت اسلام مطرح کرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت برای او بیان کرد. او از هشام پرسید: آیا تو با این همه دانایی و برازندگی استادی هم داری؟ هشام پاسخ داد: البته که دارم! بریهه پرسید: او کیست و کجا زندگی می کند؟ شغلش چیست؟ هشام دست او را گرفت و کنار خودش نشاند و ویژگی های اخلاقی و منحصر به فرد امام صادق «علیه السلام» و فرزند او را که در مدینه می زیستند را برای او گفت. او به مدینه رفت. پیش از دیدار امام، فرزند ایشان امام کاظم «علیه السلام» را دید. امام استقبال گرمی از او کرد و با مهربانی به او فرمود: تا چه اندازه با کتاب دینت (انجیل) آشنایی داری؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمینان داری که معانی آن را درست فهمیده ای؟ گفت: بسیار مطمئنم که معنای آن را درست درک کرده ام. امام برخی کلمات انجیل را از حفظ برای بریهه خواند. شدت اشتیاق بریهه به صحبت با امام زمان و مکان و خستگی سفر را از یادش برده بود. او آن قدر شیفته کلام و مهرورزی امام شد که از اعتقادات باطل خود دست برداشت و به اسلام گرایید. هنوز به دیدار امام صادق «علیه السلام» شرفیاب نشده بود که به وسیله فرزند او مسلمان شد. مهربانی با بستگان مهربانی با نزدیکان ویژگی بارز یک مؤمن است. علی بن جعفر برادر امام کاظم «علیه السلام» و برادر زاده امام کاظم «علیه السلام» محمد بن اسماعیل به دیدن امام کاظم «علیه السلام» رفتند. اندکی از مغرب گذشته بود. در زدند. امام در را گشود و با برادر خود سلام و احوالپرسی کرد. محمد نزدیک آمد و دست امام را بوسید و گفت: فدایت شوم، مرا پندی دهید. امام فرمود: به تو سفارش می کنم در مورد ریختن خون من از خدا بترسی. محمد تعجب کرد. امام تا سه بار جمله خود را تکرار کرد. محمد به کناری رفت و امام به علی بن جعفر فرمود: تو همین جا بمان. سپس به داخل خانه رفت و کیسه ای صد دیناری به او داد و فرمود: این را به محمد بده و بگو آن را در سفر همراه داشته باشد. علی کیسه را ستاند و بیرون آمد. ولی امام دوباره پیش از بیرون رفتن او را صدا زد و صد دینار دیگر به او داد و فرمود: این کیسه را هم به او بده. به امام گفت: قربانت شوم! اگر به آنچه به او فرمودی از او می ترسی پس چرا او را در این سفر یاری می کنید؟ امام که می دانست محمد بن اسماعیل نزد هارون الرشید خواهد رفت و سخن چینی خواهد کرد، گفت: اگر من از قطع پیوندم با او دوری کنم اما او حق خویشی را ادا نکند و از من ببرد، خدا عمرش را کوتاه خواهد کرد، سپس کیسه بزرگی که سه هزار درهم در آن بود آورد و فرمود: این کیسه را هم به او بده. علی خداحافظی کرد. در راه بازگشت کیسه صد دیناری را به او داد و گفت که آن را امام داده است. او بسیار خوشحال شد و امام را دعا کرد. کیسه دوم و سوم را هم به او داد و شادمانی او بیشتر گردید و امام را فراوان دعا نمود. او با علی بن جعفر خداحافظی کرد و به بغداد رفت. پس از مدتی درنگ در بغداد سرانجام فریب خورد و نزد هارون الرشید بدگویی امام را کرد و حتی هارون الرشید را امیر المؤمنین نامید. هارون الرشید از خوش خدمتی محمد بن اسماعیل خرسند شد و صد هزار درهم برای او فرستاد. ولی پروردگار او را به بیماری سختی دچار کرد و در نتیجه آن بیماری او را هلاک گردانید و نتوانست از هدیه هارون الرشید بهره مند شود. زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی
حدیث روز ۲۶ بهمن ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 🔸 اهانت به پیامبر اکرم و مقدسات 🔹حجت الاسلام و المسلمین مصباح یزدی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. روز 26 رجب المرجّب، سالروز ارتحال حضرت ابو طالب، آخرین حجّت در دوران فترت است. ضمن عرض تسلیت این روز، این مصیبت بزرگ را به پیشگاه آخرین حجّت الهی، حضرت مهدی موعود علیه السلام تسلیت می گوییم و در این فرصت به بررسی فرازهایی از فضایل، مناقب و عظمت آن شخصیت والای جهان اسلام می پردازیم. نام ابو طالب علیه السلام حضرت ابو طالب با کنیه، معروف و نام نامی اش «عبد مناف» بود. نقل دیگر، «عمران» است که صاحب عمده، آن را تضعیف کرده است. آخرین حجت در عهد فترت علاّمه مجلسی می فرماید: «شیعیان در باره حضرت ابو طالب اجماع کرده اند که وی در آغاز بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به وی ایمان آورد، هرگز بتی را نپرستید؛ بلکه از اوصیای حضرت ابراهیم علیه السلام بود. شیخ صدوق می فرماید: روایت شده که عبد المطلب حجّت بود و ابو طالب وصیِّ او بود. علامه امینی می نویسد که از امیر مؤمنان علیه السلام پرسیدند: «آخرین وصی پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه کسی بود؟» فرمود: «پدرم.» اصبغ بن نباته گوید که از امیرمؤمنان علیه السلام شنیدم: «پدرم (ابو طالب) و نیاکانم: عبد المطلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستیدند.» گفته شد: «پس چه چیزی را می پرستیدند؟» فرمود: «کَانُوا یُصَلُّونَ اِلَی الْبَیْتِ، عَلَی دِینِ اِبْرَاهِیمَ علیه السلام ، مُتَمَسِّکِینَ بِهِ؛ به سوی کعبه نماز می خواندند، بر دین حضرت ابراهیم علیه السلام و متمسّک به آن بودند.» از امام کاظم علیه السلام پرسیدند: «آیا حضرت ابو طالب بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز حجّت بود؟» فرمود: «لاَ، وَلَکِنَّهُ کَانَ مُسْتَوْدَعا لِلْوَصَایَا، فَدَفَعَهَا اِلَیْهِ؛ نه، بلکه امانتدارِ وصایا بود، پس آنها را به آن حضرت تسلیم کرد.» علامه مجلسی در شرح این حدیث شریف می فرماید: «منظور از «وصایا» کتابهای پیامبران، عصای حضرت موسی علیه السلام ، انگشتریِ حضرت سلیمان علیه السلام و امثال آنهاست.» حضرت ابو طالب فصل مفصّلی در مدح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخن گفته، در پایان می افزاید: «وَلَقَدْ کَانَ اَبِی یَقْرَأُ الْکُتُبَ جَمِیعا، وَلَقَدْ قَالَ: اِنَّ مِنْ صُلْبِی لَنَبِیّا وَلَوَدَدْتُ اَنِّی اَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَآمَنْتُ بِهِ، فَمَنْ اَدْرَکَهُ مِنْ وُلْدِی فَلْیُؤْمِنْ بِهِ؛ پدرم (عبد المطلب) همه کتابها[ی آسمانی[ را می خواند و می گفت که پیامبری از صلب من خواهد بود. چقدر مشتاقم که زمان او را درک کنم، پس به او ایمان آورم، هر کس از فرزندانم او را درک کند، حتما به او ایمان بیاورد.» هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 20 ساله بود که ابو طالب علیه السلام فرمود: «وَلَقَدْ أَنْبَأَنِی أبِی: عَبْدُ الْمُطَلِّبُ بِاَنَّهُ النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ، وَاَمَرَنِی اَنْ اَسْتُرَ ذَلِکَ لِئَلاَّ یَغْرِیَ بِهِ الاَْعْدَاءُ؛ پدرم عبد المطلب به من خبر داده بود که او همان پیامبری است که مبعوث خواهد شد، و به من امر فرمود که آن را پوشیده بدارم تا به این سبب، دشمنان، علیه او شورش نکنند.» حضرت ابو طالب در فرازی از خطبه عقد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با خدیجه کبرا علیهاالسلام فرمود: «وَهُوَ وَاللَّهِ بَعْدَ هَذَا لَهُ نَبَأٌ عَظِیمٌ وَخَطَرٌ جَلِیلٌ؛ به خدا سوگند بعد از این برای او [برادرزاده من]، خبر بزرگ و جایگاه بسیار رفیعی هست.» گذشته از بیان صریح امیر مؤمنان علیه السلام ، پیشگوییهای صریحی که از حضرت ابو طالب و حضرت عبد المطلب نقل کردیم، دلیل روشنی بر این است که آنها مقام وصایت را داشتند و از منطق وحی بهره برده بودند که این گونه با قاطعیت از رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خبر می دادند. جالب تر اینکه این پیشگوییها فقط به رسالت خلاصه نمی شد؛ بلکه در باره ولایت و وصایت امیر مؤمنان علیه السلام نیز نویدهای بسیار شفّافی از حضرت ابو طالب علیه السلام رسیده است: روز میلاد مسعود حضرت ختمی مرتبت، حضرت فاطمه بنت اسد به خدمت حضرت ابو طالب رسیده تا ولادت فرخنده آن حضرت را بشارت دهد، حضرت ابو طالب خطاب به دخت اسد فرمود: «اِصْبِرِی سَبْتا اُبَشِّرُکِ بِمِثْلِهِ اِلاَّ النُّبُوَّةَ؛ سی سال صبر کن تا بشارت نظیر او را به تو بدهم، به جز نبوّت.» امام صادق علیه السلام پس از بیان این سخن اضافه می کند که «سبت» به معنای 30 سال است و میان میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با میلاد امیر مؤمنان علیه السلام 30 سال فاصله بود. بسیار جالب است که در یک جلمه کوتاه، از نبوت پیامبر، تاریخ تولد حضرت علی و همتایی علی علیه السلام با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جز در نبوت خبر داده است. حضرت ابو طالب علیه السلام در شب میلاد مسعود مولود کعبه در کوچه و بازار مکه قدم می زد و می فرمود: «اَیُّهَا النَّاسُ! وُلِدَ اللَّیْلَةَ فِی الْکَعْبَةِ حُجَّةُ اللّهِ تَعَالَی وَوَلِیُّ اللّهِ
...؛ هان، ای مردم، امشب در کعبه، حجّت خدا و ولیّ خدا دیده به جهان گشود...» مردم جمع شدند و پرسیدند: چه شده؟! فرمود: امشب ولیّی از اولیای الهی متولد شده که همه خیرها به دست او به پایان می رسد و همه شرها به دست او از بین می رود.» حضرت رضا علیه السلام می فرماید: بر نگین انگشتری حضرت ابو طالب علیه السلام چنین حک شده بود: «رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّا، وَبِاِبْنِ اَخِی مُحَمَّدٍ نَبِیّا، وَبِابْنِی عَلِیٍّ لَهُ وَصِیّا؛ من خدای را به خداوندی، برادرزاده ام محمد را به پیامبری، و پسرم علی را به جانشینی او پسندیدم.» سیمای ابو طالب در کلام قدسی امین وحی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرود آمد و گفت که ای محمد! پروردگارت سلامت می رساند و می فرماید: «اِنِّی قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَی صُلْبٍ اَنْزَلَکَ، وَبَطْنٍ حَمَلَکَ، وَحِجْرٍ کَفَلَکَ؛ من آتش را حرام کردم بر: صلبی که تو را فرود آورد و بطنی که تو را حمل کرد و آغوشی که تو را کفالت کرد.» فرمود: ای جبرئیل برای من آن را توضیح بده، پس عرض کرد: «منظور از صُلبی که تو را فرود آورد، صُلب پدرت، عبد اللّه بن عبدالمطلب است. منظور از بطنی که تو را حمل کرد، آمنه بنت وهب است. منظور از آغوشی که تو را کفالت کرد، آغوش ابو طالب است.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جابر بن عبد اللّه انصاری فرمود که در شب معراج به عرش رسیدم و چهار نور مشاهده کردم؛ پرسیدم: «خداوندا! اینها چه نورهایی هستند؟» خطاب شد: «این عبد المطلب؛ این عمویت ابو طالب؛ این پدرت عبد اللّه و این برادرت طالب است.» عرض کردم: «خدایا با چه عملی به این مقام رسیده اند؟» خطاب شد: «بِکِتْمَانِهِمُ الاِْیمَانَ، وَاِظْهَارِهِمُ الْکُفْرَ، وَصَبْرِهِمْ عَلَی ذَلِکَ حَتَّی مَاتُوا عَلَیْهِ سَلاَمُ اللّه عَلَیْهِم اَجْمَعِینَ؛ با کتمان ایمان، اظهار کفر و شکیبایی بر آن تا هنگامی که بر آن شیوه درگذشتند. درود خدا بر همه شان باد.» پیک وحی بر قلب شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرود آمد و عرضه داشت: «یا محمد! پروردگارت سلام می رساند و می فرماید که اصحاب کهف، ایمان خود را کتمان و اظهار شرک کردند. خداوند به آنها دو بار پاداش عطا کرد. ابو طالب نیز ایمانش را مکتوم داشت و اظهار شرک کرد. پس خداوند او را دو بار پاداش داد.» خداوند منان به خاتم پیامبران چنین وحی فرمود: «من تو را با دو گروه از شیعیان یاری می کنم، یکی تو را مخفیانه و دیگری آشکارا یاری می کند: 1. آن که تو را به طور مخفی یاری می کند، سرور و سالار و برترین آنها، عمویت ابو طالب است؛ 2. آن که تو را آشکار یاری می کند، سرور و سالارشان، پسرش علی بن ابی طالب است.» وقتی حضرت ابو طالب رحلت کرد، جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: «یَا مُحَمَّدُ! اُخْرُجْ مِنْ مَکَّةَ فَلَیْسَ لَکَ فِیهَا نَاصِرٌ؛ ای محمد! از مکّه خارج شو، که دیگر در این شهر یاوری نداری.» شیخ مفید رحمه الله در همین باره می نویسد به طور مستفیض روایت شده است که هنگام ارتحال ابو طالب علیه السلام جبرئیل امین بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد و عرضه داشت: «یَا مُحَمَّدُ! اِنَّ رَبَّکَ یُقْرِءُکَ السَّلاَمَ وَیَقُولُ لَکَ: اُخْرُجْ مِنْ مَکَّةَ فَقَدْ مَاتَ نَاصِرُکَ؛ ای محمد! پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: از مکه بیرون رو که یاورت از دنیا رفت.»
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. ابو طالب از دیدگاه پیامبر صلی الله علیه و آله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سیمای حضرت ابو طالب را این گونه ترسیم فرمود: «یُحْشَرُ اَبُوطَالِبٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی زِیِّ الْمُلُوکِ وَسِیمَاءِ الاَْنْبِیَاءِ؛ روز قیامت ابو طالب در زیّ پادشاهان و به سیمای پیامبران محشور می شود.» در باره شفاعتش در روز رستاخیز فرمود: خداوند در باره چهار نفر به من وعده شفاعت داد: «1. پدرم؛ 2. مادرم؛ 3. عمویم؛ 4. و برادری که در عهد جاهلی داشتم.» و در بیان دیگری فرمود: اگر در مقام محمود قرار بگیرم، برای پدرم، مادرم، عمویم و برادری که در زمان جاهلیت داشتم شفاعت می کنم.» در حدیث دیگری فرمود: «جبرئیل بر من نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند شفاعت تو را در باره شش تن پذیرفت: 1. بطنی که تو را حمل کرد: آمنة بنت وهب. 2. صُلبی که تو را فرود آورد: عبد اللّه بن عبد المطلب. 3. آغوشی که تو را کفالت کرد: ابو طالب. 4. خانه ای که تو را پناه داد: عبد المطلب. 5. برادری که در عهد جاهلی داشتی. پرسیدند: «چه ویژگی داشت؟» فرمود: «آدم سخاوتمندی بود که طعام می داد و عطایا نثار می کرد.» 6. سینه ای که تو را شیر داد: حلیمه دخت ابی ذؤیب.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگام ارتحال حضرت ابو طالب، به شدت اندوهگین شد و به امیرمؤمنان علیه السلام دستور تجهیز داد؛ چون پیکر مقدسش بر فراز تابوت قرار گرفت، خطاب به وی که بر دوش تشییع کنندگان بود، فرمود: «عموجان! پیوند خویشاوندی با تو گره خورد، خداوند به تو جزای خیر دهد، در کودکی تربیت و کفالت کردی و هنگام بزرگسالی یاری و حمایت کردی؛ آن گاه دنبال جنازه حرکت کرد و چون به محل دفن رسیدند، فرمود: «اَمَا وَاللَّهِ لاََسْتَغْفِرَنَّ لَکَ، وَلاََشْفَعَنَّ فِیکَ شَفَاعَةً یَعْجَبُ لَهَا الثَّقَلاَنِ؛ به خدا سوگند برای تو طلب مغفرت می کنم و در حقّ تو آن گونه شفاعت می کنم که جن و انس از آن دچار شگفتی شوند.» آن جناب در باره تجهیز ابو طالب علیه السلام به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «اِذْهَبْ فَغَسِّلْهُ وَکَفِّنْهُ وَوَارِهِ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَرَحِمَهُ؛ برو غسلش بده، کفنش کن و دفنش کن، خداوند او را بیامرزد و رحمت کند.» عباس بن عبد المطلب پرسید: «ای رسول خدا! برای ابو طالب چه امید داری؟» فرمود: «کُلَّ الْخَیْرِ اَرْجُو مِنْ رَبِّی؛ برای او امید هر خیری را از پروردگارم دارم.» آن گاه آن حضرت، وفات او را این گونه ارزیابی کردند: «مَا زَالَتْ قُرَیْشٌ کَاعَّةً عَنِّی حَتَّی تُوُفِّیَ اَبُو طَالِبٍ؛ همیشه قریش از من واهمه داشت، تا وقتی ابوطالب از دنیا رفت.» آن گاه درباره جای خالی او می فرمایند: «مَا اَسْرَعَ مَا وَجَدْتُ فَقْدَکَ یَا عَمِّ؛ عموجان! چه زود جای خالی تو را احساس کردم.» و در همین رابطه فرمودند: «مَا نَالَتْ قُرَیْشٌ شَیْئا اَکْرَهُهُ حَتَّی مَاتَ اَبُوطَالِبٍ، ثُمَّ شَرَعُوا؛ چیزی که دوست نداشتم، [تا ابو طالب زنده بود،] قریش نتوانست در حقّ من انجام دهد، پس از وفات او بود که شروع کردند.» سه روز بعد از وفات حضرت ابو طالب، حضرت خدیجه نیز دار فانی را وداع گفت و بدین سان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دو پشتوانه مهمّ خود را از دست داد و آن قدر متأثّر شد که آن سال را «عام الحزن» نامید. محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حدّی بود که به عقیل فرمود: «اِنِّی لاَُحِبُّکَ یَا عَقِیلُ حُبَّیْنِ، حُبّا لَکَ وُحُبّا لِحُبِّ اَبِی طَالِبٍ لَکَ؛ ای عقیل! من تو را به دو جهت دوست دارم: یکی برای خودت، دیگری برای اینکه ابو طالب تو را دوست می داشت.» از فرازهای نقل شده به خوبی روشن می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره به یاد حمایتهای بی دریغ حضرت ابو طالب بود، هرگز خوبیهای او را به فراموشی نسپرد، و از اینرو، وقتی در مدینه خشکسالی شد و پیامبر، دعای طلب باران خواند و باران سیل آسا از آسمان فرو ریخت، تبسمی کرد و فرمود: «لِلَّهِ دَرُّ اَبِی طَالِبٍ، لَوْ کَانَ حَیّا لَقَرَّتْ عَیْنُهُ، مَنْ یُنْشِدُنَا قَوْلَهُ؛ خیر کثیر ابو طالب از آن خداست، اگر زنده بود دیدگانش روشن می شد. کیست که اشعار او را برای ما بخواند؟» امیرمؤمنان علیه السلام برخاست و اشعار معروف «وَاَبْیَضُ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ؛ و انسان روسفیدی که به وسیله او از ابر، طلب باران می شود» را انشاد کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر فراز منبر این اشعار را استماع کرد و برای حضرت ابو طالب، مغفرت طلب کرد. پس مردی از «کنانه» برخاست و قصیده ای در مدح ابو طالب انشاد کرد و مورد تأیید پیامبر قرار گرفت.
ابو طالب از دیدگاه علی علیهماالسلام مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام بیاناتی کافی و شافی در حقّ پدر بزرگوارشان فرموده اند که به چند فراز از آنها اشاره می کنیم: «اِنَّ نُورَ اَبِی طَالِبٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیُطْفِی ءُ اَنْوَارَ الْخَلاَیِقِ، اِلاَّ خَمْسَةَ اَنْوَارٍ؛ روز قیامت نور ابو طالب، به جز انوار پنج تن، بر انوار همه مخلوقات چیره می شود.» و در پایان همین حدیث فرمود: «اَلاَ اِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا، خَلَقَهُ اللّهُ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ؛ آگاه باشید که نور ابو طالب از نور ماست، خداوند دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم، آن را آفریده است.» آن حضرت در این باره به اصبغ بن نباته فرمود: «پدرم (ابو طالب) و نیاکانم: عبد المطلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستیدند؛ به سوی کعبه نماز می گذاردند، بر دین ابراهیم و متمسّک به آیین او بودند.» و در حدیث دیگری فرمود: «به خدا سوگند! ابو طالب (عبد مناف بن عبد المطلب) مؤمن و مسلمان بود و از ترس اینکه قریش، بنی هاشم را نابود کنند، ایمانش را مخفی می داشت.» و در حدیث دیگری فرمود: «قَالَ لِی اَبِی: یَا بُنَیَّ اِلْزَمْ اِبْنَ عَمِّکَ، فَاِنَّکَ تَسْلَمُ بِهِ مِنْ کُلِّ بَأْسٍ عَاجِلٍ وَآجِلٍ؛ پدرم به من گفت: پسرم! از پسرعمویت جدا مشو، که به این وسیله (ملازمت پیامبر) از هر مشکلی در دنیا و آخرت محفوظ می مانی.» و در باره ابراز ایمانش فرمود: «مَا مَاتَ اَبُوطَالِبٍ حَتَّی اَعْطَی رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ نَفْسِهِ الرِّضَا؛ ابو طالب از دنیا نرفت، جز اینکه پیامبر خدا را از خودش خشنود کرد.» معاویه در نامه ای به خدمت مولای متقیان نوشت که ما همگی از تبار عبد مناف هستیم، یکی بر دیگری برتری ندارد. مولای متقیان در پاسخ، نامه پرنکته ای به وی نوشت که به چند فرازش اشاره می کنیم: 1. امیّه، همانند هاشم نبود. 2. حرب، چون عبد المطلب نبود. 3. ابوسفیان، چون ابو طالب نبود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره به یاد حمایتهای بی دریغ حضرت ابو طالب بود، هرگز خوبیهای او را به فراموشی نسپرد 4. مهاجر، چون طلیق نیست. 5. صاحب نسب روشن همانند دخیل در نسب نیست. 6. اهل حق، چون اهل باطل نیست. 7. شخص باایمان، همانند فرد دغل باز نیست. 8. پس از همه اینها، برتری نبوّت نیز از آنِ ماست که عزیزان را با آن خوار و زبون، و زبونها را با آن به عزّت رساندیم. مولای متقیان، امیرمؤمنان علیه السلام در سوگ پدر بزرگوارش، چکامه هایی سروده، از آن جمله است، چکامه ای به مطلع ذیل: «اَرِقْتُ لِنُوحٍ آخِرَ اللَّیْلِ غَرَّدَا.» و چکامه ای با این مطلع: «اَبَا طَالِبٍ عِصْمَةُ الاَْرَامِلِ.» و چکامه دیگری در سوگ ابو طالب و خدیجه با مطلع ذیل سروده است: «اَعَیْنَیَّ جُودَا بَارَکَ اللّهُ فِیکُمَا.» امیرمؤمنان علیه السلام خوشوقت می شد از اینکه اشعار ابو طالب تدوین و انشاد شود. آن حضرت در این باره می فرمود: «تَعَلَّمُوهُ وَعَلِّمُوهُ اَوْلاَدَکُمْ، فَاِنَّهُ کَانَ عَلَی دِینِ اللّهِ وَفِیهِ عِلْمٌ کَثِیرٌ؛ آن را یاد بگیرید و به فرزندان خود بیاموزید که او بر آیین خدا بود و در اشعار وی، دانش فراوان است.» مولای متقیان می فرماید: «چون پدرم به حال احتضار افتاد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضور پیدا کرد و در باره او بشارتی به من داد که از همه دنیا و آنچه در دنیاست برای من محبوب تر است
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. از دیدگاه امام سجاد علیه السلام از امام زین العابدین علیه السلام در باره ایمان ابو طالب پرسیدند، فرمود: «بسیار جای شگفت است [که از ایمان او سؤال شود]؛ زیرا خداوند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را نهی فرموده بود که اجازه دهد، زن مسلمانی در حباله نکاح شخص کافر بماند. حضرت فاطمه بنت اسد از سبقت جویان در اسلام بود و تا پایان زندگی ابو طالب در حباله نکاح او بود.» از دیدگاه امام باقر علیه السلام از محضر امام باقر علیه السلام در باره حدیث مجعول «ضحضاح» پرسیدند، فرمود:«لَوْ وُضِعَ اِیمَانُ اَبُوطَالِبٍ علیه السلام فِی کَفَّةٍ وَایِمَانُ هَذَا الْخَلْقِ فِی الْکَفَّةِ الاُْخْرَی، لَرَجَحَ اِیمَانُهُ؛ اگر ایمان ابو طالب علیه السلام را در یک کفّه ترازو بگذارند و ایمان این مردم را در کفّه دیگر، ایمان ابو طالب بر ایمان همه آنها برتری می یابد.» و در حدیثی دیگر فرمود: «مَاتَ اَبُوطَالِبِ بْنِ عَبْدُ الْمُطَلِّبُ مُسْلِما مُؤْمِنا وَشِعْرُهِ فِی دِیوَانِهِ یَدُلُّ عَلَی اِیمَانِهِ؛ ابو طالب در حال اسلام و ایمان از دنیا رفت و اشعار او در دیوانش بر ایمان او دلالت می کند.» آن گاه بیش از 10 دلیل برای ایمان او اقامه می کند. از این تعبیر امام باقر علیه السلام استفاده می شود که دیوان آن حضرت در عصر امام باقر علیه السلام تدوین شده بود. از دیدگاه امام صادق علیه السلام کشّاف الحقایق، امام جعفر صادق علیه السلام بیانات شافیه ای در باره ایمان حضرت ابو طالب علیه السلام فرموده اند که به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم: «مَثَلُ اَبِی طَالِبٍ مَثَلُ اَصْحَابِ الْکَهْفِ، اَسَرُّوا الاِْیمَانَ وَاَظْهَرُوا الشِّرْکَ، فَآجَرَهُمُ اللّهُ مَرَّتَیْنِ؛ مثل ابو طالب، مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را پنهان و اظهار شرک کردند؛ پس خداوند به آنها دو پاداش داد.» «وَاِنَّ اَبَا طَالِبٍ اَسَرَّ الاِْیمَانَ وَاَظْهَرَ الشِّرْکَ، فَآتَاهُ اللّهُ اَجْرَهُ مَرَّتَیْنِ؛ ابو طالب از امام زین العابدین علیه السلام در باره ایمان ابو طالب پرسیدند، فرمود: «بسیار جای شگفت است [که از ایمان او سؤال شود]؛ زیرا خداوند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را نهی فرموده بود که اجازه دهد، زن مسلمانی در حباله نکاح شخص کافر بماند. حضرت فاطمه بنت اسد از سبقت جویان در اسلام بود و تا پایان زندگی ابو طالب در حباله نکاح او بود.» نیز ایمانش را مکتوم داشت و اظهار شرک کرد؛ پس خداوند به او دو پاداش داد.» «وَمَا خَرَجَ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی أَتَتْهُ الْبِشَارَةُ مِنَ اللّهِ تَعَالَی بِالْجَنَّةِ؛ ابو طالب از دنیا نرفت تا بشارت بهشت از سوی پروردگار در حقّ او فرود آمد.» امام صادق علیه السلام به یونس بن نباته فرمود: «مردم در باره ایمان ابو طالب چه می گویند؟» عرضه داشت که می گویند: «در آب کم عمقی از آتش (ضحضاح) است که تا مغز سرش به جوش می آید!!» فرمود: «کَذِبَ اَعْدَاءُ اللّهِ، اِنَّ اَبَا طَالِبٍ مِنْ رُفَقَاءِ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءَ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ اُولَئِکَ رَفِیقا؛ دشمنان خدا دروغ می گویند، ابو طالب از همنشینان پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان است، و آنها چه همنشینان خوبی هستند.» به امام صادق علیه السلام گفته شد: «آنها می پندارند که ابو طالب کافر از دنیا رفت!!» فرمود دروغ می گویند، چگونه ممکن است او کافر باشد؛ در حالی که می گوید: «اَلَمْ تَعْلَمُوا اَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّدنَبِیّا کَمُوسَی خُطَّ فِی اَوَّلِ الْکُتُبِ؛ آیا نمی دانند که ما محمد صلی الله علیه و آله را پیامبری یافته ایم همانند موسی علیه السلام که در سرلوحه کتب آسمانی ثبت شده است.» و در حدیث دیگر دو بیت از قصیده لامیّه آن حضرت را شاهد آورد. از دیدگاه امام رضا علیه السلام حضرت عبدالعظیم حسنی به محضر حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام نامه نوشت و از حدیث «ضحضاح» پرسید. آن حضرت در پاسخ نوشت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم، اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّکَ اِنْ شَکَکْتَ فِی اِیمَانِ اَبِی طَالِبٍ کَانَ مَصِیرُکَ اِلَی النَّارِ؛ اگر در ایمان ابو طالب شک و تردید داشته باشی، بازگشت تو به سوی آتش خواهد بود.» ابان بن محمد به محضر امام هشتم نوشت: «جانم به فدایت، من در باره ایمان ابو طالب به شک افتاده ام.» آن حضرت در پاسخ شبیه نامه فوق را نوشت. تعبیر سختی که امام رضا علیه السلام در نامه های خود به کار برده است، از آن حکایت دارد که شبهه افکنی در ایمان ابو طالب فقط برای دشمنی با خاندان عصمت و طهارت بود، و از اینرو، امام علیه السلام چنین موضع قاطعی را اتّخاذ کرده است. از دیدگاه حضرت بقیة اللّه علیه السلام تشرّفی بسیار جالب و شنیدنی از مرحوم آیت اللّهی، مشهور به «علاّمه بم» در مسجد النّبی نقل شده است که من توفیق دیدار ایشان را نداشتم؛ ولی از یک مسافر بم تق
اضا کردم که متن این دیدار را از ایشان سؤال کنند و ایشان محبّت کردند، آن را پرسیدند و ضبط کردند و اکنون فقط به یک فراز از آن اشاره می کنم: در حدود 1343 ش یکی از علمای وهّابی در مسجد النّبی، فصلی در باره حضرت ابو طالب و اظهار کفر در باره ایشان سخن گفت. ایشان به همراهان دستور داد، روز استراحت کنند، شب تا به سحر بیدار بمانند و از حضرت بقیة اللّه علیه السلام برای ردّ سخنان آن فرد مدد بجویند. فردا صبح، بعد از نماز، شخص بزرگواری به ستون ابو لبابه تکیه داده و یک ساعت تمام در باره اثبات ایمان ابو طالب سخنرانی کرد. کسی متعرّض نشد. صدا همه جا یکنواخت شنیده شده؛ حتی در بیرون مسجد؛ بدون بلندگو. ایشان که عربی می دانست به عربی شنیده و همراهانش به فارسی. مرحوم آیت اللّهی با دیدن این صحنه شگفت انگیز و دیگر نشانه ها اطمینان پیدا کرده که آن سخنران، شخص بقیة اللّه الاعظم علیه السلام بود. پس از اتمام سخنرانی، آن شخص از مقابل دیدگانش ناپدید شده است. آن بزرگوار، همه اش می فرمود: «جدّم ابو طالب.» آن حضرت، به تعدادی از اشعار آن حضرت استناد کرد و در پایان فرمود: «مادرم فاطمه بنت اسد از سبقت گیرندگان (سابقات) در اسلام بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأموریّت داشت که هیچ زن مسلمانی را در حباله نکاح شخص مشرک باقی نگذارد و حضرت فاطمه بنت اسد تا روز ارتحال حضرت ابو طالب در حباله نکاح وی بود.»
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی... سیمای ابو طالب در آیینه کتاب بزرگان شیعه و سنّی، بیش از یکصد جلد کتاب مستقل، در باره ایمان حضرت ابو طالب علیه السلام تألیف کرده اند که صفحات مجلّه، اجازه کتاب شناسی آنها را به ما نمی دهد و فقط به یک نمونه اشاره می کنیم: در سال 1381 ق یکی از دانشمندان قطیف به نام «عبد اللّه خنیزی» کتاب ارزشمندی به نام «ابو طالب مؤمن قریش» منتشر کرد. دادگاه قطیف او را به جرم اثبات ایمان ابو طالب به مدت هفت سال در سیاهچال زندان در قطیف زندانی کرد و پس از 7 سال برای او، حکم اعدام را صادر کرد. مرحوم آیت اللّه حکیم از نجف اشرف و یکی از مراجع بزرگ از قم به محاکم بین المللی شکایت کردند و سرانجام ایشان آزاد شد و اکنون، وی یکی از قضات قطیف است. بولس سلامه شاعر بلندآوازه جهان مسیحیت، تقریظ بسیار جالبی بر این کتاب نوشته است. بولس سلامه، متوفای 1979 م در دیوان معروف خود فصل پرباری را به فضایل و مناقب حضرت ابو طالب اختصاص داده، دیدار تاریخی ابو طالب را با «سرجیس» معروف به «بُحَیرا»، در بُصری در 27 بیت به نظم درآورده است. وفات در باره سال وفات حضرت ابو طالب، مشهور آن است که در سال دهم بعثت رخ داده است و اختلاف چندانی نیست؛ ولی در باره روز و ماهِ آن، اقوال مختلفی وجود دارد و جمعی از مورخان شیعه، وفات آن حضرت را روز 26 رجب سال دهم بعثت ثبت کرده اند. عذر تقصیر این بود نمی از یم، اندکی از بسیار و مشتی از خروارها فضایل و مناقب بزرگ حامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که تقدیم شد؛ ولی به سبب محدودبودن صفحات مجلّه باید در فرصت دیگری از ابعادِ دیگر مقامات آن حضرت، به ویژه از پدر و مادر، همسر بزرگوار، فرزندان والامقام، دلایل ایمان، نمونه اشعار، کتاب شناسی آثار تدوین شده، چهره تابناکش در ادبیات فارسی و عربی، گفتار خاورشناسان و شخصیّتهای برجسته اسلام و دیگر ادیان در حقّ او، حمایتهای بی دریغش از پیامبر، نقش او در پیشرفت اسلام، جایگاه بلندش نزد پیشوایان معصوم، حقد و حسد امویان، عباسیان و قلمهای مزدور در طول تاریخ و سرانجام در باره راز مظلومیت آن حضرت سخن گفت.
روح اله کریمی: جدلِ زن، برداشت مرد علامه طباطبائی در مورد معنای جدل می گوید: جدل سخن گفتن به روش منازعه و مشاجره است. وقتی خانمی در برابر شوهرش دلیل و برهان می آورد که به او بهماند کارش اشتباه است و خودش راست می گوید، در اینجا جدل می کند. در مهارت های زندگی به زنان گفته می شود که سعی نکنید با همسرانتان جدل کنید و به آنها ثابت کنید که او اشتباه می کند و حق با شماست! در وهلۀ اول شاید زنان زبان به اعتراض بگشایند که خوب خیلی از اوقات باید به یک مرد بگوییم که کارش و راهش و حرفش اشتباه است و گرنه باید منتظر تکرار آن باشیم. روانشناسی می گوید: زنان بدانند که هیچگاه عیبِ مرد را مستقیم به او نگویند! البته که باید یک زن عیب مردش را به او بفهماند، اما نه «مستقیم»، بلکه «غیرمستقیم». بسیاری از خانم ها این اشتباه را مرتکب می شوند که مستقیم عیب مردانشان را به او می گویند، در اینجا اقتدار مردشان را می شکنند. ‌وقتی یک زن با شوهرش «جدل» می کند، از منظر خودش از این رفتارش برای مرد دو منظور اساسی دارد: حرف منطقی می زنم! مرا هم ببین! وقتی از زنان سؤال می کنی که چرا داری با او مشاجره می کنی و چرا مستقیم عیبش را می گویی، پاسخ می دهند: خوب راست می گم دیگه... مگه دروغ می گم... مدرک دارم... زنان فکر می کنند چون دلیل، برهان و سند برای حرفشان دارند، حتماً مرد را مغلوب می کنند و مرد هم دیگر آن اشتباه را انجام نمی دهد. و یا زمانی که به خوبی دیده نمی شوند، معرکه ای راه می اندازند که دیده شوند! غافل از اینکه هیچ کدام یک از این موارد تحقق پیدا نمی کند؛ هم مرد دوباره کارش را ادامه می دهد و هم شاید کمتر دیده شود. به راستی چرا این اتفاق می افتد؟ به خاطر آنکه مرد از این رفتارهای زن برداشت دیگری دارد و آن برداشت این است که «تو ناقص هستی»! در پست بعدی با مثال این قضیه را بیشتر تشریح خواهم کرد... منبع: کتاب ناز و نیاز زیر یک سقف سپید، دکتر کریمی جدل زن، برداشت مرد(۲) به این مثال توجه بفرمایید: خانمی می گفت: همیشه وقتی پدرم میوه یا سبزی و ...می گرفت، دقت نمی کرد. معمولاً خراب از کار درمی آمد. مادرم اقتدار پدرم را با این جملات خورد می کرد: این آشغالها رو که بریز سطل آشغال! مرد، چشمات باهات نبودند! کی این میوه ها رو بهت انداخته! پول های ما از توی جوب اومده که میری اینجوری میوه می خری؟...! من خورد شدن اقتدار بابام رو می دیدم. پدرم هم یا لج می کرد و تا مدتی خرید نمی کرد و یا اون هم می گفت: خلایق هر چه لایق. از سرتون هم زیاده!... به مادرم می گفتم: اینقدر بابا رو خورد نکن. اشک از چشماش جاری می شد و می گفت: آخه چند بار یک اشتباه باید تکرار بشه؟ چند بار بگم؟ مرد دقت کن چی می خری...زبونم مو درآورد، چه جوری حالیش کنم؟! حالا پس از سال ها که خودم رفته ام خونۀ بخت، می دونم که اگر اشتباه شوهرم را مستقیم و با لحن سرزنش کننده بگویم، اون نمی پذیره. وقتی اولین بار که شوهرم میوه گرفت و آورد منزل، میوه ها رو که باز کردم، دیدم که اکثرشون خرابه... فقط تشکر کردم و چیدم توی یخچال. شب که میوه شُستم و برای آقامون آوردم، گفتم: حسین آقا، امسال انگار میوه ی خوب نیست، فکر کنم، سرما زده میوه ها رو. پارسال دیدی چه سیب های آبدار و قشنگی اومده بود توی بازار، خوب بگذریم ... چی می گفتیم! از فرداش دیدم که حسین آقا میوه های خیلی خوبی گرفته.... فهمیدم مادرم جدل می کرد و نتیجه نمی گرفت.
شکراللّه سعیکم ملت ایران! 🔹رهبر انقلاب: ‌‏لازم میدانم به ملت ایران اظهار تعظیم کنم به خاطر این حرکت ارزشمندی که در ۲۲بهمن امسال نشان دادند. شنبه‌ی ۲۲بهمن یک شنبه‌ی تاریخی بود. 🔹البته بنده خودم را شایسته‌ی این نمیدانم که من تشکر کنم؛ خدا باید تشکر کند. شکرالله سعیکم ملت ایران!
حدیث روز ۲۸ بهمن ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 🔸 خبر امام جعفر صادق علیه السلام از دوران غیبت 🔹استاد عالی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶روش برخورد با منکرات در بیانات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. هدف بعثت پیامبران هُوَ الّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ. (جمعه: 2) اوست خدایی که در میان جمعیت درس نخوانده، پیامبری را از خود آنان مبعوث کرد، تا آیات الهی را بر آنان بخواند و آنان را پاک سازد و کتاب و حکمت تعلیم دهد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. قرآن کریم، سند جاودانگی بعثت است. بعثت، همزاد قرآن است و با قرآن آغاز می شود. خداوند در قرآن، از بعثت پیامبران و اهداف آن سخن به میان آورده است. در آیه دوم از سوره جمعه، نکته هایی درباره بعثت پیامبران وجود دارد که به برخی اشاره می کنیم: 1. هو الذی بَعَثَ: برانگیزاننده پیامبران، خداوند است. به بیان دیگر، بعثت پیامبران، به ویژه پیامبر اسلام با آن ویژگی هایی که جز از راه اعجاز نمی توان تفسیر کرد، نشان عظمت خداوند و شاهکار آفرینش اوست. 2. فی الامیین: علم نبوت و رسالت در کتاب ها نیست، بلکه علم لَدُنی و از سوی خداوند است. پیامبر اسلام از میان قشر درس نخوانده برخاست و همین مسئله، دلیل حقانیت اوست؛ زیرا کتابی مانند قرآن با آن همه محتوای عظیم و ژرف نمی تواند زاییده فکر بشر باشد. 3. رسولاً منهم: پیامبران از قشرهای متوسط یا پایین جامعه و از جنس خود مردم اند. 4. یتلوا علیهم: مطالعه آیات الهی، مقدمه و لازمه تزکیه نفس است. انسان در پرتو قرآن از هرگونه شرک، کفر، انحراف و فساد، پاک و پاکیزه می شود و کتاب و حکمت می آموزد. 5. یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ: پاک شدن صحیفه دل، مقدمه تعلیم آیات الهی است. 6. در آیه شریفه یادشده، هدف بعثت در سه امر خلاصه شده است: یکی جنبه مقدماتی دارد و آن، تلاوت آیات الهی است که با تلاوت آن، جهان تازه ای پیش چشم جهانیان باز شد و مردم با حقایق زندگی آشنا شدند. دو قسمت دیگر؛ یعنی تهذیب و تزکیه نفس و تعلیم کتاب و حکمت، دو هدف بزرگ و نهایی را تشکیل می دهد
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. یک جرعه آفتاب 1. پیامبر اکرم(ص) اِنَّما بُعثِتُ لِاُتَمَّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ.[2] من مبعوث شدم تا بزرگواری های اخلاقی را کامل کنم. 2. پیامبر اکرم(ص) بُعثِتُ بِمَکارِمِ الأخلاقِ و مَحاسِنِها.[3] من برای مکارم و نیکی های اخلاقی مبعوث شدم. 3. امام علی(ع) ...الی أن بَعَثَ اللهُ سبحانَهُ محمداً رَسولَ اللهِ لإنجازِ عِدَتِهِ و إتمامِ نُبُوَّتِهِ.[4] ...تا اینکه خداوند سبحان، محمد پیامبر خود را فرستاد تا وعده خویش را به انجام رساند و سلسله نبوتش را کامل کند. 4. امام مهدی(عج) إن اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً رحمةً لِلعالَمین و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتُه.[5] خداوند، محمد را برانگیخت تا رحمتی برای جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند. 5. امام علی(ع) خداوند او را در زمانی فرستاد که روزگاری بود پیامبری برانگیخته نشده بود. مردم در خوابی طولانی به سر می بردند. فتنه ها بالا گرفته و کارها پریشان شده بود. آتش جنگ ها شعله می کشید، دنیا بی فروغ و پر از مکر و فریب گشته، برگ های درخت زندگی به زردی گراییده و از به بار نشستن آن قطع امید شده بود.[6] 6. پیامبر اکرم(ص) بُعِثتُ بِالحَنفیَّةِ السَمَحةِ السَّهلَةِ.[7] من بر اساس آیین پاک ابراهیم(ع) که سهل و آسان است، مبعوث گردیده ام. 7. پیامبر اکرم(ص) اِنَّ اللهَ اَرسَلِنی مُبَلَّغاً و لم یُرسِلَنی مُتَعَنِّتاً. خداوند مرا برای تبلیغ و پیام رسانی فرستاده، نه برای سرزنش و تحمیل و مشقت آفرینی.[8] اشاره بعثت، تحول الهی ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه، مسئله آموز صد مدرّس شد سالروز بعثت پیامبر اکرم(ص)، روز بزرگی برای تاریخ و بشریت است. واقعه بعثت، جایگاه ویژه ای در فرهنگ مسلمانان دارد. بعثت درحقیقت، نقطه آغازین اسلام است. دین اسلام که در سال های نخستین خود با پیروانی اندک و در شرایط سخت آغاز شد، بعدها در سراسر جهان انتشار یافت و دل های فراوان را به سوی خود جذب کرد. این اتفاق بزرگ، در روز دوشنبه 27 رجب سال چهلم عام الفیل روی داد. به فرمان خداوند، حضرت محمد(ص) مأمور شد مردم را به سوی پروردگار خویش و
چراغ راه امام خمینی(ره): اصل بعثت چه هست؟ نزول وحی یعنی چه؟ این ها از اموری هستند که سربسته و دربسته باقی می ماند. آنچه که ما از بعثت می توانیم بفهمیم، برکاتی است که از این پدیده حاصل شده است.[13] امام خمینی(ره): انگیزه بعثت، نزول وحی و نزول قرآن است و انگیزه تلاوت قرآن، تزکیه است که دل مصفا گردد و قابلیت فهم کلام خدا را پیدا کند.[14] آیت الله خامنه ای: هر انسان مسلمانی وظیفه دارد که بعثت نبوی را در زندگی شخصی و دنیای خود تحقق ببخشد و با ایمان و عمل و حرکت به سمت هدف هایی که در بعثت نبی اکرم(ص) وجود داشته است، خود را به بهشت سعادت الهی و معنوی واصل و نائل کند.[15] آیت الله خامنه ای: روز بعثت تحقیقاً بزرگ ترین روز در تاریخ بشریت است؛ روز ولادت برجسته ترین و شریف ترین مفاهیم و ارزش هاست... .آنچه خدای تعالی به وسیله بعثت، در درجه اول به انسان ها می دهد، ذکر و تذکر و به خود آمدن انسان است.[16] نکته ها بعثت رسول خدا(ص)، حکایت پایان یافته ای نیست. حکایت امروز و فردای ماست. همه انسان های دیروز و امروز و فردا مخاطب اویند که فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» آری! رستگاری، نتیجه حتمی توحید است. بعثت رسول خدا(ص)، از نظر تاریخی، فقط یک بار و در چهارده قرن پیش رخ داده است، ولی این حادثه، برخلاف دیگر حوادث تاریخی و دیگر بعثت ها، یک حادثه تمام شده نیست، بلکه فرآیندی است که همواره دوام و جریان دارد. قرآن کریم در آیه 164 سوره آل عمران می فرماید: «لَقَدْ مَنّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً...؛ خداوند با بعثت پیامبر بر مؤمنان منت گذاشت...»؛ یعنی خداوند در میان تمام نعمت هایش، یک نعمت را نعمت بزرگ معرفی می کند که همان نعمت بعثت است. «منت»، که در آیه شریفه آمده، به معنای نعمت بزرگ است، نه به معنای چیزی به رخ کشیدن خداوند در بین نعمت های از قبیل آب، آسمان آفتاب، و بعثت و زنده شدن روح و جان آدمیان را نعمت بزرگ می شمارد. مسئله بعثت پیامبر اسلام، پیش از ظهور آن حضرت مطرح بوده است و بسیاری از اهل کتاب و اعراب مشرک با آن آشنایی قبلی داشته اند. به تصریح قرآن، بشارت ظهور پیامبر خاتم(ص) در تورات و انجیل آمده بود. در این کتاب ها به ویژگی های رسول اکرم(ص) و یارانشان نیز اشاره شده بود. در آیات شریفه قرآن، انتساب بعثت به «الله» است؛ یعنی هم حشر مردگان، هم قانون مندی های خاص هستی و هم ارسال رسل که نشان از تسلط مطلق اراده و برنامه خدا در اداره جهان هستی است. در کتاب شریف مفاتیح الجنان به برخی اعمال و مستحبات شب و روز مبعث اشاره شده که عبارت است از: غسل، روزه گرفتن، بسیار صلوات فرستادن، خواندن زیارت حضرت رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع)، خواندن نمازهای مستحب و دعاها. زلال قلم سلام بر بعثت، روز برانگیخته شدن خاتم رسولان و نقطه تحول انسان. درود بی پایان خداوند بر مردی که از تبار ابراهیم بود؛ آن سان که بت و بت خانه را شکست. هستی ما نثار تو، ای پیام آور رحمت و صاحب خُلق عظیم! بعثت تو باران ناگهان رحمت بود که با قطره های خود این بوستان غمناک را نمناک کرد و شکوفه های لب فروبسته را شکوفا ساخت. زمین و اهل آن که بر اثر جهل و خرافات پیر شده بود، شاد شد و جوانی یافت و کاینات، وجودی تازه یافت. بعثت نور و تابش فروغ شمع الهی، جان ها را روشن و تن ها را بهاری کرد و شاخه شاخه گل پرورید و گلستان پدید آورد و بهار آفرینش آغاز شد. فرشته وحی نزد من آمد، گفت: بخوان! گفتم: خواندن نمی دانم. مرا سخت بفشرد، پس رها کرد و گفت: بخوان! گفتم: چه بخوانم؟ گفت: بخوان: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الّذی خَلَقَ...» بخوان به نام پروردگار تو که آفرید. خواندم. او مرا واگذاشت. گویا در دل من کتابی نوشته شده بود. از غار بیرون آمدم. چون به میان کوه رسیدم، آوایی از آسمان شنیدم که می گفت: ای محمد! تو فرستاده خدایی و من، جبرئیلم. رو به آسمان کردم. فرشته را در صورت مردی دیدم که هر دو گام خود را در افق آسمان نهاده است و می گوید: ای محمد! تو فرستاده خدایی و من، جبرئیلم. ایستادم؛ به او نگاه می کردم. نه پیش می رفتم و نه پس. چون روی خود را از او برمی گرفتم و به آسمان می نگریستم، همه جا او را می دیدم