eitaa logo
قاریان افضل ایران
193 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
159 فایل
خداوندا بفزونی جود و فروغ وجودت، که جان به وی جویا و خرد به وی گویا شده، گویائی ما را توانائی شمار نعمتهای تو ارزانی دار
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 💠عشق به امیرالمومنین میراث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ▫حجت الاسلام و المسلمین کاشانی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
زلزله مهیب ترکیه، بلایی خودساخته اردوغان است ، مردم ترکیه قطعاً متوجه خیانتش خواهند شد رژیم سرسپرده و وابسته ترکیه، سالهاست که با اجرای دو طرح صهیونیستی گاپ و داپ، با ساخت حدود ۶۰۰ سد بزرگ و کوچک، بیش از هشتاد میلیارد مترمکعب آب رودهای دجله و فرات و ارس را در ارتفاعات این سرزمین نه چندان وسیع ذخیره کرده تا علاوه بر ایجاد مشکل برای همسایگان، از آنها اخاذی اقتصادی و سیاسی کند. مجازات مخالفت با این طرحها در داخل ترکیه را اعدام تعیین کردند تا کسی نتواند نسبت به پیامدهای آنها هشدار دهد. اما اینجای کار را نخوانده بودند که ذخیره این حجم بزرگ آب در دره های این کشور لرزه خیز، بالاخره روزی کار دستشان میدهد و با تحریک گسلها، در اولین زمین لرزه سلسله وار پیش رو، حتی پس لرزه های آن به هشت ریشتر تنه میزدند. در این میان فقط اسراییل سود برد که با یک طرح خبیثانه، سه کشور سوریه و عراق و ایران را خشک و ترکیه را ویران کرد. تا زمانی که سران شرور این کشور همسایه سرسپرده صهیونیستها هستند، نه ترکیه و نه همسایگان آن روی خوش نخواهند دید.
زنده‌یاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. داستان در روضه ها.. مرد فقیری دوستانی داشت ڪه با اینکه ثروت داشتند امابسیار خسیس بودند!! آنها هر چند روز به خانه فقیر می آمدند. یڪ شب که مهمانش بودندهمسرش گفت چایی دم کرده ام اما هیچ شکر یا قندی در خانه نداریم.. فقیر گفت: اشڪالی ندارد. تو به رسم مهمان نوازی همان چایی تلخ را بیاور من مشکل را حل میکنم.. - مرد فقیر اما مهمان نواز رو ڪرد به مهمانان و گفت: - برادران، داخل یکی از این چایی ها شکر نریختم!! -سهم هرکس شد همه با زن وبچه فردا، شام منزلش مهمانیم!! -همه خوردند و از خساست و ترس مهمانی ندادن هیچ کس هیچ نگفت -حتی خسیس ترین مهمان با نوشیدن هر جرعه چایی مدام میگفت: چقدر شیرین شان کرده ای!! مولے علی؏ میفرمایند: اَبْعَدُ الخلائِقِ مِنَ اللهِ تَعالی اَلبَخیلُ الغَنی. دورترین مخلوقات از خداوند متعال آدم خسیس ثروتمند است. ☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★ ♡»« »« «» »♡« «» »« «» »« ♡
استادمحمودشحات انور تلاوت بسیارزیبا
الحمدالله.. 📣📣 اطلاع رسانی 📣📣 با سلام و احترام. به استحضار همراهان عزیز در کانال می رساند : عزیزانی که علاقه و فرصت شرکت در مسابقه ترجمه تحت الفظی سوره مبارکه اسراء را دارند ولی نمی توانند از اینترانت فراجا استفاده کنند و در این مسابقه شرکت نمایند ، می توانند با توجه به نکات مشروحه ذیل در این مسابقه شرکت نمایند.به قید قرعه به کسانی که جواب درست به سوالات بدهند جوایز نفیسی اهداء خواهد شد. لازم به ذکر است مسابقه در بازه زمانی سه شنبه ۱۸ بهمن(کد آزمون :۱۰۰۱) ،چهارشنبه ۱۹ بهمن( کد آزمون :۱۰۰۲) و پنجشنبه ۲۰ بهمن کد آزمون : ۱۰۰۳) برگزار خواهد شد. ۱.مسابقه راس ساعت ۱۵ برگزار می شود و شرکت کنندگان فرصت دارند تا ساعت ۲۴(۹ساعت) به ۳ سوال ارسالی پاسخ دهند. ۲.متسابقین باید پاسخ خود را در قالب یک شماره سه رقمی مانند (۳۱۴ یعنی :جواب سوال ۱ می شود ۳ ، جواب سوال ۲ می شود ۱ و جواب سوال ۳ می شود ۴) به آیدی 🆔 @Yazeynab77 ارسال نمایند. ۳.متسابقین محترم به غیر از کد آزمون و پاسخ سه رقمی آزمون از ارسال هرگونه مشخصات جدا خودداری نمایند‌.در صورت برنده شدن در قرعه کشی از شما تقاضای مشخصات خواهیم کرد تا جوایز تقدیمتان گردد. ۴.بعد از ساعت ۲۴ به جواب های درست ارسالی از سوی متسابقین ترتیب اثر داده نخواهد شد و در قرعه کشی لحاظ نخواهند شد. منتظرتان هستیم.... با تقدیم و احترام اطلاع رسانی اداره قرآن،عترت و نماز فراجا 📿📿 کانال رسمی نورالقرآن 📿📿 @noor_alqor
"سـر سنگیـن بـاش، ولـی قهـر نکـن" 🍃 سعی کنید قهر کردن رو از زندگیتون حذف کنین چون با قهر کردن فاصله‌ها بیشتر میشه....! 👈 وقتی ناراحت میشین یکم سر سنگین‌تر باشین، کمتر بخندین ولی قهر و لجبازی نکنین. 👈 اینجوری اولاً راه آشتی و نازکشی رو برای شوهرتون باز میذارین و دوماً مشکل سریعتر حل میشه. 👈 البته به شرطی که برای سر سنگینی و اخم‌تون ارزش قائل باشن و این سر سنگینی تو چهره‌تون مشخص بشه. 👈 معمولا خانم‌هایی که همیشه شاد هستن این سرسنگینی زودتر تو چهره‌شون مشخص است
آیت‌الله بهجت(ره): ما باید به یقین بدانیم که ما در دو دست خود، دو گوهر شبچراغ و گرانقدر(قرآن و عترت) داریم و کار به تشکیک دیگران نداشته باشیم، خواه بدانند و بگویند که در دست ما گوهر است، و یا آن دو را دو سنگ بی‌ارزش بدانند، چه دیگران قدر آن دو را بدانند یا ندانند [ما باید قدردان باشیم]. 💥برای اینکه اگر قدر ندانستیم، نعمت از دست ما گرفته می‌شود، چنان‌که اهل حجاز از نعمت ولایت محروم شدند و به عَجَم‌ها منتقل گردید. در محضر بهجت، ج۳، ص۱۹۶ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
بعضی (قطره میان دریا) از معجزات آیت الکرسی: 1: دوری از بلا و بیماری. 2:هرکس بعد از وضو و هنگام روز آیت الکرسی بخواند مانند کسی است که 40سال دائما عبادت کند.. 3:غم را میزداید و باعث آرامش و رهایی از هر واهمه ای میشود. 4:هرکس آیت الکرسی بخواند خدا اورا از هزار بلای دنیوی و اخروی دور میدارد... 5: باعث برکت در زندگانی میشود... 6:فقر را از بین میبرد 7: حضرت رسول (ص) فرمود: عظیم ترین آیه ای که در قرآن واقع شده است آیت الکرسی است. هرکس آن را تلاوت نماید، حق تعالی دو فرشته مامور کند تا اعمال نیک او را در نامه ی عملش بنویسند و کارهای بد او را محو نمایند تا روز دیگر که آیت الکرسی را بخواند ⭐اللهم عجل لولیک الفرج
آیت الله جوادی آملی (ره): لحظه ای نیست که به یاد قاسم سلیمانی بیفتیم و او را دعا نکنیم چرا که قاسم سلیمانی و امثال او با همه وجود این دعا را باور کردند که ما تنها شیعه حسین به علی (علیه السلام) نیستیم بلکه فرزند او هستیم و باید خونبهای او را بگیریم!
‼️۳ راه تقویت ارتباط کودک با پدر و مادر ‏1) از جمله دوستت دارم استفاده كنید: 🔺هر روز به فرزند خود بگویید كه دوستش دارید. این جمله حتی می‌تواند در زمانی كه والدین بر سر مسأله‌ای با كودک خود تفاهم ندارند یا از دست او عصبانی هستند، استفاده شود. 2) به كودک فرصت كمک كردن بدهید‏: 🔺برخی والدین سهواً از نزدیک شدن فرزندان به آنها با جلوگیری از كمک كردن آنها در امور روزانه یک خانه جلوگیری می‌كنند و موجبات بروز دلزدگی عاطفی را در آنها فراهم می‌آورند؛ مثلا والدین می‌توانند در هنگام خرید كیسه‌ای را به دست كودک خود بدهند و از او تقاضا كنند تا به آنها كمک كند. این مهم باعث می‌شود تا كودک مشاركت را بیاموزد و به والدین خود بیشتر نزدیک شود؛ او این موضوع را درک می‌كند كه والدین به او اعتماد دارند. ‏3) برای زمان به خواب رفتن كودک برنامه‌ریزی كنید: 🔺برای كودكان خواندن کتاب یا تعریف داستان پیش از به خواب رفتن بسیار لذت‌بخش است؛ شما می‌توانید داستان‌هایی از زندگی خود یا خاطراتی كه با كودكتان داشته‌اید را برای او تعریف كنید. @ /
قسمت سوم و چهارم داستان کوه به کوه نمیرسه...
Akbar khyrkhah: الف- با دعوت مسئولان یکی از محضرهای عقد و ازدواج شیراز،به کلانتری ترتیب ازدواج پسر و دختر در کلانتری با حضور فرماندۀ دژبان با هر مبلغ مهریه‌ای که شخص کلانتر صلاح می‌داند،به‌نحوی که آتیۀ این دختر ۱۳ساله به تباهی کشیده نشود و پسر به آسانی نتواند او را طلاق دهد داده شود ب- پس از انعقاد عقد، رونوشت عقدنامه ضمیمه پرونده شود؛ ج- پرونده استحضاری به دادسرا تحویل داده شود. پسر و دختر در اختیار فرماندۀ دژبان قرار گیرد که به زندگیشان ادامه دهند.سپاس‌گزارم، دادستان شیراز مدرسی با حضور فرماندۀ دژبان به استوار صابری دستور دادم که به هزینۀ خودم شیرینی و کیک و گل تهیه کند. از خانم گلستانی خواستم در اتاق فرماندهی روی میز، سفره‌ای پهن کند و با قرآن مجید و گل، میز را تزیین کند.گروهبان یکم صحراخیز را با خودروی کلانتری به گودعربان به محضرفرستادم. پیشتر با محضردارتلفنی هماهنگ کرده بودم و مراسم ازدواج این پسر و دختر با مهریۀ دو میلیون تومان برگزار و دستور دادستانی را مو ‌به‌ مو اجرا و پرونده را استحضاری به دادستانی تحویل دادم. ۲۰ روز از این جریان گذشت. اینجا باید توضیح بدهم که من چون در دورۀ تیزیلان ارتش رتبه اول شده بودم به دعوت تیمسار سرلشکر بقراط جعفریان، فرماندۀ مرکز زرهی،برای تدریس به افسران و درجه‌داران جوان به مرکز زرهی به‌عنوان استاد انتخاب شدم و از ۵ بامداد هر روز با لباس کار ارتش که رنگ خاکی داشت و با رنگ لباس سورمه‌ای پلیس تفاوت وافر داشت تا ساعت ۷ به مدت ۲ ساعت در محوطۀ صبحگاه که نیمکت‌های چوبی نصب کرده بودند به تدریس مشغول می‌شدم و ساعت ۷:۳۰ دقیقه در کلانتری حاضر و به امور کلانتری رسیدگی می‌کردم.بعد از ۲۰ روز با همان لباس کار خاکی رنگ به کلانتری می‌آمدم که استوار صابری با موتورسیکلت جلوی ماشین پیچید و به من گفت: – قربان اگر امروز به کلانتری نیایید بهتر است. – چرا؟ – سرلشکر بلندبالا و رشید با کادیلاک تنها آمده جلوی کلانتری و با فریاد و فحاشی زشت سراغ شما را می‌گیرد.فکر کنم پدر پسره است. – صابری مرا از کی می‌ترسانی؟ انگار که مرا درست نمی‌شناسی.من با لباس‌کار ارتش هستم او از کجا می‌داند که من رئیس کلانتری هستم؟ تو زودتر از من به کلانتری برو و به افسران و درجه‌داران بگو که وانمود کنند مرا نمی‌شناسند تا من بیایم و ببینم که سرلشکر چه می‌گوید. از جلوی کلانتری رد شدم، کادیلاک توقف کرده بود و تیمسار سرلشکر در گوشۀ خیابان تند تند قدم می‌زد. اتومبیلم را دورتر پارک کردم و پیاده به سوی سرلشکر آمدم و با لباس کار ارتش احترام نظامی گذاشته و به عرض رساندم که داشتم از اینجا رد می‌شدم تیمسار را تنها دیدم. توقف کردم و به حضور رسیدم که چنانچه اوامری دارند اطاعت کنم. با عصبانیت گفت: ممنون. فرماندۀ این کلانتری دختر یکی از اقوام و خویشانش را که فاحشه و هرجایی بوده با نقشۀ قبلی و ترفندی خاص به عقد پسر بی‌گناه من بسته.حالا آمدم اینجا که پدرش را در بیارم و نابودش کنم. من گفتم اینجا که درست نیست، اجازه بدهید با هم داخل کلانتری برویم و پروندۀ آقازاده را مطالعه بفرمایید و زود قضاوت نفرمایید.شاید واقعاً موضوع را اشتباهی به عرض تیمسار رسانده باشند.عصبانی نباشید، انشاالله همه چیز درست می‌شود. او آرام شد و درب کادیلاک را قفل کرد.با تیمسار وارد کلانتری شده و با زنگ اخبار پاس جلوی در کلانتری به اصطلاح قراول،افسران و درجه‌داران به محوطۀ کلانتری دویده، افسرنگهبان کلانتری ایست‌خبردار داد و تیمسار دست بالا برده و با عصبانیت دستور آزاد صادر کرد.من با حضور تیمسار رو به افسرنگهبان گفتم جناب سروان می‌شود از شما خواهش کنم که دستور بفرمایید لاشۀ پروندۀ آقازاده تیمسار را رئیس دفترتان از بایگانی بیاورد و تقدیم حضور تیمسار بشود که مطالعه بفرمایند؟ – بله چرا که نشود. از آیفون به استوار رزم‌آرا،رئیس دفتر کلانتری ۴ دستوردادکه پرونده ازآرشیو خارج شده و به نگهبانی داده شود و پرونده به حضورتیمسار تقدیم شود.مدت ۳ دقیقه ایستاده و سرپایی تنهایی گزارش پرونده را که اصل آن به دادستانی ارسال شده بود مطالعه کرد.دقیقاً پرونده را پاره کرد و به صورت افسرنگهبان کوبید و او را زیر مشت و لگد گرفت. دیگر مهلتش ندادم از پشت سر یقه‌اش را گرفتم و مثل یک گربه او را به طرف دریچۀ چوبی اتاق نگهبانی که بافت قدیمی داشت و معروف به ارسی بود پرت کردم و تیمسار و دریچه با هم به داخل حیاط پرتاب شدند. از همان‌جا بیرون پریدم و این تیمسار را زیر مشت و لگد گرفتم، آنجا هم رهایش نکردم. آن دوره خیلی ورزیده بودم و با لگد از درکلانتری بیرونش انداختم و بلند گفتم فلان فلان شده حالا گمشو هر غلطی توانستی بکن و به همه جا بگو که رئیس کلانتری، ستوان قربانی، حسابم را رسیده است! به داخل کلانتری برگشتم و افسرنگهبانی را دلداری دادم و گفتم نگران نباش خودم جوابش را می‌دهم و دستور دادم با چسب نواری لاشۀ پرونده پاره شده ر
ا به حالت اول درآورند.وقتی آرام گرفتم متوجه اشتباهم شدم. داغ بودم، جوان و نادان بودم، عجب غلطی کردم، نمی‌دانستم چه اشتباه وحشتناکی مرتکب شده‌ام. در ارتش توهین و ایراد ضرب به درجۀ بالاتر عاقبتش شوم و دادگاه صحرایی و اعدام در پی دارد. من کسی را مورد ضرب قرار داده بودم که نه درجۀ ستوان یا سروان یا سرگرد یا سرهنگ‌تمام و سرتیپ داشت، بلکه هفت درجه از خودم بالاتر بود. من نباید این کار را می‌کردم بلکه کار اصولی این بود که پاره‌کردن پرونده وکوبیدن آن را به سرافسران‌نگهبان،ایراد ضرب به او و فحاشی به من را صورت‌جلسه و از طریق تیمسار فرماندهی خودمان آن را به دادستانی ارتش تسلیم و شاکی می‌شدم و از راه قانونی عمل می‌کردم نه اینکه مثل لات‌های چاله‌میدونی و حسین‌قلی‌خانی خودم مجری قانون شده و غیر قانونی عمل می‌کردم. خدایا حالا چه کار کنم؟! دو ساعت طول کشید تلفن میز کارم زنگ زد،تیمسار سرلشکر پهلوان فرماندهی پلیس فارس با عصبانیت در تلفن گفت: دیوانه چه کردی،کارت به کجا کشیده؟امیر مملکت را می‌زنی،فوری به دفتر من بیا و گوشی را قطع کرد. من لاشه پروندۀ پسر تیمسار «ب.و.ی» را برداشته به ستاد فرماندهی دفتر تیمسار، سرلشکر پهلوان،رفتم. آجودان تیمسار گفت چه کارکردی؟ تیمسار خیلی خیلی ناراحت است. به دفتر فرماندهی تیمسار وارد شدم و احترام نظامی گذاشتم.سر من فریاد کشید و گفت چرا قربانی؟ چرا چرا چرا؟ من سکوت کرده و سرم را پایین انداختم، شرمنده بودم. چرا؟ جواب ندادم. جلوتر رفتم و پرونده را دو دستی روی میز کارشان گذاشتم.تیمسار سرشان را میان دو دست گرفته و مشغول مطالعه پرونده شدند وقتی متوجۀ عنوان پرونده و دستور دادستانی در ذیل پرونده و عمل پسر شدند،نگاهم کردند و گفتند در فکرم که تو ستوان چالقوز چطوری جرأت کردی یقۀ سرلشکر را بگیری. اینجا که تیمسار کمی آرام گرفته بود به عرضشان رساندم تیمسار به خدا و به جان شما این سرلشکر هر چه دلش خواست جلوی کلانتری توی خیابان و داخل کلانتری به من گفت، پاره‌کردن پرونده، لاشۀ پرونده که ملاحظه می‌فرمایید تازه چسبانده‌ام و زیر سیلی و لگد‌گرفتن افسرنگهبان را به عرض فرمانده‌ام رسانده و اضافه کردم من خوشحالم که از افسر زیر دستم دفاع کردم،تنها اشتباهی که من مرتکب شدم و خودم را هرگز نمی‌بخشم این است که سرلشکر من را نمی‌شناخت چون من با لباس ارتش زرهی که به رنگ خاک است بودم، احمق شدم و خودم را به او معرفی کردم و گفتم اسمم قربانی و فرمانده این کلانتری هستم و به او گفتم حالا گم شو نامرد و هرکاری توانستی بکن و او را با لگد از کلانتری بیرون انداختم. تیمسار گفت دیوانه‌ای کله‌شق، حالا به سر کارت برو تا ببینم او چه کاری علیه تو انجام خواهد داد.خدا بزرگ است،برو. لاشۀپرونده را به من برگرداند و گفت رونوشت برابر اصل از روی پرونده از طریق دادستانی آماده کن لازمت خواهد شد.با احترام نظامی دفتر تیمسار را ترک کردم. ادامه دارد… ‏‪‬‏: ” کوه به کوه نمی رسد” به قلم منوچهر قربانی کارآگاه پلیس جنائی شاهزاده ی خوش بختادامه مطلب قسمت سوم وقتی به کلانتری برگشتم دیدم تمام افسران و درجه‌داران تحت امرم،به دیدۀ احترام به من نگاه می‌کنند. حس کردم علاقه‌شان به من صدچندان شده،آنها افسران ودرجه‌دارهای کلانتری‌ها و یگان‌ها را خبر کرده و جریان دفاع من از افسرم را با آب‌وتاب زیاد گفته بودند.افسر و درجه‌دار بود که از یگان‌های دیگر پلیس زنگ می‌زدند و از من تشکر می‌کردند. ولی خودم می‌دانستم که چه گندی بالا آورده‌ام. فردای آن روز ساعت ۹ شب تیمسار فرماندهی، تیمسار سرلشکر پهلوان، از طریق بی‌سیم تماس گرفت و گفت فوری به دفتر من بیا و پرونده را هم بیاور. بلافاصله به دفترشان شتافتم،با هماهنگی آجودانی وارد دفتر کارشان شدم .۲ نفر افسر بلندبالا با لباس ارتشی و واکسیل دژبانی کل با درجۀ سروانی در دفتر فرماندهی تیمسار نشسته بودند.من وارد شدم و احترام نظامی گذاشتم.تیمسار از پشت میز کارشان بلند شدند و به‌طرف من آمدند و سرمرا در بغل گرفتند و مانند یک پدر واقعی مهربان اشکشان جاری بود.بلند بلند همان‌طور که سرم را به سینه چسبانده بودند،گفت پسرم تو چرا باید این کار را می‌کردی؟ تو نمی‌دانی که سازمان پلیس به وجود افسری دلیر و نترس چون تو چه بهایی قائل بود که تو را در ستوان دومی کلانتر کرد. رو به دو افسر دژبان کرد و گفت من دو پسر دارم ارسلان و اردلان و ای کاش نداشتم و افسری به مانند قربانی دلیر و شایسته و درستکار داشتم.
فراخوان مسابقه فجر ۴۴ به مناسبت چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
✅پویش سراسری امتداد انقلاب 🔔 شما می توانید برای شرکت در این پویش تصاویر خود را با موضوعات زیر به همراه مشخصات کامل (نام و نام خانوادگی*استان محل سکونت*شماره تلفن) به شماره تلفن09330495544 در پیام رسان های ایتا یا سروش ارسال نمایید. 1️⃣فضاسازی منزل با پرچم جمهوری اسلامی ایران 2️⃣شرکت خانوادگی در راهپیمایی روز 22 بهمن ماه 🔴 مهلت ارسال آثار: تا پایان روز 24 بهمن ماه 🔵به تعداد 110 نفر از شرکت کنندگان جوایز نفیسی اهداء خواهد شد. 🌐آدرس سایت: www.manzelgaheoshagh.ir 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh 🔸 آپارات : www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir
حدیث روز ۱۹ بهمن ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 💠تبعات مسخره کردن دیگران 🔹استاد حسینی قمی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
پرسش و پاسخ احکام تعلم و آداب آن بهمن ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
قاریان افضل ایران 🇮🇷 کسی که این حدیث رو بشنوه، تا آخر عمر نماز اول وقتش ترک نخواهد شد. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌸
مسئولین امر اینقدر در برابر تولید و فروش، این جلفیجات کوتاهی کردن، که نوبت به هجوم فرهنگی به کودکان معصوم رسید
قاریان افضل ایران 🇮🇷... کمک به زلزله زدگان بسم الله الرحمن الرحیم با سلام به محضر همه همکاران گرامی با توجه به فصل سرما و برودت هوا و مشکلات عدیده زلزله زدگان شهرستان خوی وظیفه الهی و انسانی ما ایجاب می کند به کمک هموطنان عزیز بشتابیم علاقه مندان کمک های نقدی خود را به شماره حساب ۱۶۱۷۰۱۰۰۱۲۴۸۵۲ و یا شماره کارت ۶۳۹۵۹۹۷۰۰۰۰۳۱۲۱۸ به نام ودجا واریز و رسید آن به عقیدتی سیاسی محل خدمت تحویل تا در اسرع وقت اقلام مورد نیاز توسط خادمان شما در موکب الشهدای فراجا تهیه و توزیع گردد همکاران عزیز توجه داشته باشند که منزل مسکونی تعداد زیادی از همکاران گرامی ما از فراجا که ساکن شهرستان خوی هستند در زلزله اخیر صد در صد تخریب شده است و نیاز به کمک دارند التماس دعا