eitaa logo
قاریان افضل ایران
414 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
6هزار ویدیو
174 فایل
خداوندا بفزونی جود و فروغ وجودت، که جان به وی جویا و خرد به وی گویا شده، گویائی ما را توانائی شمار نعمتهای تو ارزانی دار
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 شکل بستن چفیه برای در امان ماندن از گردو غبار و آفتاب در هنگام پیاده روی اربعین #.https://eitaa.com/alemafzal 🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭امر به معروف دختر کشف حجاب توسط با بردن نام رقیه سه ساله امام حسین....❤️ ✖️فقط نیاز به یک تلنگر و تذکر و کمک دارند،شما هم با همین شیوه ها تذکر بدید و بی تفاوت عبور نکنید 🇮🇷کانال دختران انقلاب را دنبال کنید ✅https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
💠 سارقان مسلحی که با لباس مرزبانی نیروی انتظامی در هیرمندِ سیستان‌ و بلوچستان؛ سرقت می کردند در یک عملیات ضربتی دستگیر شدند. . 🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
وزیر اطلاعات: از زمان شهادت شهید رئیسی تا شب تاسوعا ۳۰ بمب آمادۀ انفجار کشف کردیم 🔹در این مدت تعداد قابل توجهی از عناصر تروریستی را دستگیر کردیم که به دنبال اقدام تروریستی، انتحاری و بمب‌گذاری در کشور بودند. 🔹با ۵۳ سرویس اطلاعاتی خارجی در تقابل هستیم که به طور ساختارمند علیه ایران فعالیت می‌کنند. . 🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 🎧 شرح حکمت پنجاه و هشتم(۱) 🎤 استاد مهدوی ارفع 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
💠 انیمیشن مخصوص زائران اربعین. حتما" دوستانی که عازم هستند ببینند و برای دیگران هم بفرستند. https://eitaa.com/alemafzal . 🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
68.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستندات تصویری ۴ بازدید سردار بهرامی معاون تبلیغات و روابط عمومی ساعس فراجا از آماده سازی و برپایی موکب الحسین شهدای انتظامی تهران بزرگ به مناسبت فرارسیدن اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در شهر مرزی مهران
شهدا❤️ 🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد. 🌷سردار مدافع حرم «حاج‌مهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت. 🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی👉 بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند. به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید. پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: «پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.» دوباره فریاد زدم: «کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟!» داعشی به زبان آمد و گفت: «تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: «ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.» اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.» نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد. در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم: «بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.» یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌الله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن را تحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.» من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «از محسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی، این هدیه رو قبول کن.» ▫️هرگزشهدایی را که امنیت مان رامدیون شان هستیم،فراموش نکنیم.روحش شاد یادش گرامی.
🟢🔵🟣 💠 پاسخ یک شبهه. 🔹چرا ایران نمی زند؟ ۱-- چون جنگ یک واژه مشترک هست و انواع مختلف دارد؛ جنگ فرهنگی؛ جنگ سیاسی؛ جنگ اقتصادی؛ جنگ روانی؛ جنگ ادراکی شناختی و... گاهی بصورت ترکیبی عمل میشود؛ که از جمله مصادیق ترکیبی آن منتظر نگه داشتن و ایجاد استرس و فشار روانی بدشمن است. ۲-- برای بالا بردن درصد موفقیت یک عملیات که در سطح بین المللی همه منتطر نتیجه آن هستند هوشمندی زیادی لازم است و برای افزایش اثر گذاری آن گاهی هماهنگی با رده ها و سازمانها در داخل و خارج ضروری است و این هماهنگیها یک نقطه پیک دارد که باید حاصل شود و رسیدن به آن نقطه گاهی مستلزم گذر زمان است. ✍محمود قاسمی 🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸