آیه 150 🌹ازسوره انعام🌹
قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ
(اى پيامبر! به كسانى كه بهره بردن از حيوانات و زراعتها را نابجا بر خود حرام كردهاند) بگو: گواهان خود را كه گواهى دهند خداوند اين را حرام كرده، بياوريد. پس اگر شهادت دادند، تو همراه با آنها گواهى مده و از خواستههاى كسانى كه آيات مارا تكذيب كردند و كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند، همانها كه براى پروردگارشان شريك قرار مىدهند، پيروى نكن
آیه 150 🌹ازسوره انعام🌹
قُلْ=بگو
هَلُمَّ =بیاورید
شُهَداءَكُمُ=گواهانتان را
الَّذِينَ=آنانی که
يَشْهَدُونَ =گواهی دهند
أَنَّ=همانا
اللَّهَ =الله
حَرَّمَ =حرام کرده است
هذا=این را
فَإِنْ=پس اگر
شَهِدُوا =گواهی دهند
فَلا تَشْهَدْ=پس تو گواهی مده
مَعَهُمْ =با آنان
وَ لا تَتَّبِعْ =وبیرون مکن
أَهْواءَ=ازهوس های
الَّذِينَ =کسانی که
كَذَّبُوا =دروغ انگاشتند
بِآياتِنا =آیات مارا
وَ الَّذِينَ=وکسانی که
لا يُؤْمِنُونَ =ايمان نمی آورند
بِالْآخِرَةِ =به آخرت
وَ هُمْ=وآنان
بِرَبِّهِمْ =با پروردگارشان
يَعْدِلُونَ=[غیر الله را]برابر می نهند
چطوری چیزی رو پشت گوش نندازیم؟
تحقیقات نشون داده کسایی که کارهاشون رو به تعویق میندازن بخش بادامه مغز بزرگتره چون مدام به نتیجه ی کار فکر میکنن بخاطر همین کارهارو پشت گوش میندازن!
حالا برای جلوگیری از پشت گوش انداختن چیکار کنیم!؟
۱-تعیین زمان:بازده های کوچیک مثلا ۳۰ دقیقه کار و پنج دقیقه استراحت کن و با افزایش کار،بازده ی استراحت رو بلند تر کن مثلا یک ساعت کار و ۱۵ دقیقه به خودت استراحت بده.
۲-فهرست کارها:کارهای که باید در طول روز انجام بدی به تربیت الویت فهرست بندی کن.
۳-متمرکز باش: نزار احساست،موبایل،افکار یا آدم ها تورو از کارت دور کنن.
💦💦💦💦💦💦💦💦
قاریان افضل ایران
✅راهکارهای کاهش اضطراب امتحانات
❌اضطراب امتحان نوعی خود مشغولی ذهنی است که با تردید فرد درباره تواناییهای خود مشخص میشود و غالبا با شناخت منفی، عدم تمرکز حواس، واکنشهای جسمانی نامطلوب و افت تحصیلی همراه است.
‼️دلایل کلی اضطراب در زمان امتحان
1) سختگیریهای بیش از حد والدین: برای کسب نمره عالی و هشدار بیش از حد درباره امتحان.
2) ترس و تهدید: هنگامی که والدین شرایط سختی را در ایام امتحانات برقرار می کنند و فرزند خود را از گرفتن نمره کم و یا عدم قبول شدن ترسانده و تهدید می کنند.
3) والدین مضطرب: وجود اضطراب در والدین باعث انتقال آن به فرزند و تشدید اضطراب او در ایام امتحانات میشود.
4) مقایسه کردن: هرگاه والدین یا معلمان دائما تواناییهای فرد را با تواناییهای فرد دیگر سنجیده و این امر با سرزنش همراه باشد، اعتماد به نفس فرد کم شده و بر اضطراب او افزوده میشود.
5) پاداش نامناسب: زمانی که اطرافیان برای قبول شدن و یا گرفتن نمره عالی، پاداش بیش از حد در نظر میگیرند.
6) انتظارات بیش از حد: گاهی اضطراب امتحان به این دلیل است که انتظارات والدین از فرزندان یا فرد از خود بیش از تواناییهای اوست.
✅راهکارهایی برای کاهش اضطراب امتحان
1) بر تواناییهای فرزندمان تاکید کرده تا اعتماد به نفس او تقویت گردد.
2) انتظارات خود را با تواناییهای فرزندمان هماهنگ کرده و از او توقع بیش از حد نداشته باشیم.
3) تلاش فرزندمان برای کسب موفقیتهای هرچند کوچک را قدر دانسته و او را تشویق کنیم.
4) عملکرد فرزندمان را با خودش مقایسه کرده، در صورت پیشرفت او را تشویق نموده و در غیر اینصورت در صدد علت و رفع آن باشیم.
5) امتحان جزئی از فرآیند آموزش است. آن را عملکرد طبیعی و معمولی آموزش بدانیم و از حساسیت بی مورد نسبت به آن بپرهیزیم.
6) به فرزندمان اطمینان خاطر بدهیم که در کنارش خواهیم بود و اگر مشکلی داشت او را یاری خواهیم کرد.
7) به فرزندمان یادآور شویم که تمام تلاشش را صرف یادگیری درسها نماید نه کسب نمره.
8) با فرزندمان به گونهای رفتار نماییم که او بتواند عقاید و نگرانیهای خود را دربارهی امتحان آشکارا بیان کند.
9) آخرین وضعیت درسی فرزندمان بررسی کنیم تا بهتر بتوانیم به او کمک کنیم.
10) ساعت خواب فرزندمان را طوری تنظیم نماییم که خواب مورد نیازش تنظیم شود؛ به عبارت دیگر شبها زود بخوابد تا صبحها زودتر بیدار شود.
11) در ایام امتحانات فضای خانواده را شاد و از مشاجره و برخوردهای لفظی پرهیز نماییم.
12) تشویق، تحسین و تاکید روی نقاط قوت فرزندمان را فراموش نکنیم؛ زیرا این رفتارها انگیزه آنان را برای پیشرفت تحصیلی بیشتر میکند.
✍ هر گرفتاری داشتی برای مردم نقل نکن کوچیک میشی ...
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
✅ قاریان افضل ایران /
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
هدایت شده از فرهنگی "گنجینه نگین مرق"
🔹رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
به شخص بدهکاری که از پرداخت بدهی اش ناتوان بود، فرمود:
این ذکر را بسیار بگو:
«توکلّتُ علَى الحُىّ الذى لا یَموتُ والحمدُللهِ الّذى لَم یَتّخِذ صاحِبَهً و لا وَلَدا و لم یَکُن له شریکٌ فى المُلک و لم یَکُن له ولىّ مِن الذّلّ و کَبّرهُ تَکبیرا»
پس از مدتی، قرضش ادا و روزی اش زیاد شد.
📚کافى/ج4/ص337
✅کانال گنجینه نگین مرق
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🆔@neginmaragh🪴
هدایت شده از طه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدن این ویدئو به قلبتون آرامش میده🤍
@haal_khob👈💯
هدایت شده از مرتضی
🔴تجلی واقعی عقلانیت....
علی مسجدیان از رزمندگان پر سابقه ی لشکر ۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه) چنین روایت میکند:اواسط اردیبهشت ماه سال ۶۱،مرحله ی دوم عملیات (الی بیت المقدس)،حسین خرازی نشست ترک موتورم و گفت:(بریم یک سر به خط بزنیم).بین راه، به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش میسوخت و چند بسیجی هم عرق ریزان و مضطرب،سعی میکردند با خاک و آب،شعله ها را مهار کنند.حسین آقا گفت:(اینا دارن چیکار میکنن؟وایسا بریم ببینیم چه خبره).
هُرم آتش نمیگذاشت کسی بیشتر از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود.از داخل شعله ها سر و صدای می آمد.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد.من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو-سه متری،میپاشیدیم روی آتش.جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده،با این که داشت میسوخت اصلا ضجه و ناله نمیزد و همین پدر ما را درآورده بود.بلند بلند فریاد میزد:(خدایا!الان پاهام داره میسوزه میخوام اونور ثابت قدمم کنی.خدایا! الان سینه ام داره میسوزه،این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه.خدایا! الان دستام سوخت،میخوام تو اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم،نمیخوام دستام گناه کار باشه.خدایا!صورتم داره میسوزه،این سوزش برای امام زمان، برای ولایت ،اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.)
اگر به چشمان خودم ندیده بودم،امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی،چنین حرف هایی بزند.انگار خواب میدیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود،همان طور که ذره ذره کباب میشد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد میزد.
آتش که به سرش رسید،گفت:(خدایا دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم،دارم تموم میکنم.لااله الا الله،لااله الا الله،خدایا خودت شاهد باش،خودت شهادت بده آخ نگفتم).
به این جا که رسید سرش با صدای تَقّی ترکید و تمام.
آن لحظه که جمجمه اش ترکید،من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم.بقیه هم اوضاعشان بهم ریخت.یکی با کف دست به پیشانی اش میزد،یکی زانو زده و روی سرش میزد،یکی با صدای بلند گریه میکرد.سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند.حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:(خدایا ما جواب اینارو چجوری بدیم؟ما فرمانده ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره،بگه جواب اینارو چی میدی ؟)حالش خیلی خراب بود.آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال میرفت.زیر بغلش رو گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.تمام مسیر را،پشت موتور ،سرش را گذاشت روی شانه ی من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کُره ای و حتی زیرپوشم خیسِ اشک شد.دو ساعت بعد از همان مسیر برمیگشتیم،که دیدیم سه-چهار نفر دور یه چیزی حلقه زده و نشسته اند.
حسین گفت:(وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن.یه چیزی بیاد وسطشون(خمپاره)،همه باهم تلف میشن.همون یکی بس نبود؟).
نزدیکشان ترمز زدم.یکی شان بلند شد و گفت:(حسین آقا جمعش کردیما!).حسین گفت:(چی چی رو جمع کردین؟)
طرف گفت:(همه ی هیکلش شد همین یه گونی).
فهمیدیم،جنازه ی همان شهید را میگویدکه دو ساعت قبل داخل نفربر سوخت.دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا میخواندند.حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت:(جا بدید ماهم بشینیم،با هم بخونیم.ان شاالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم).
هدایت شده از مرتضی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حروف ابجد نمک 😳
متحیرم!چه نامم شــــه ملک لافتا را