اقا:
دریای خزر یخ زد!
🔹قسمتی از دریای خزر از سمت روسیه به دلیل هوای سرد غیرعادی امسال تا حدی یخ زد.
🔹کاربران روسی در شبکه های اجتماعی میگویند که چنین پدیده ای از دریای خزر را تا به حال ندیده اند.
✅ #اخبار_فوری_مهم_ جدید👇
نتیجه خودباوری جوانان ایرانی
🔹 هر درخت سالیانه ۲۱ کیلوگرم CO2 را جذب میکند.فاز اول پروژه تغلیظ گاز اسیدی در پالایشگاه گاز شهید هاشمی نژاد از رهاشدن سالیانه ۲۰۰ هزار تن کربن دی اکسید در محیط جلوگیری میکند یعنی به اندازه ۱۰ میلیون درخت !
همـسر خود تعـریف کنـید
🔸يكى از عواملى كه نشان دهنده توجه به همسر است تعريف كردن از كار او و تشويق اوست. هيچ اشكالى ندارد كه مرد هر دفعه که سر سفره مىنشيند، از دست پُخت همسرش تعريف كرده و او را به جهت پختن غذاى لذيذ تشويق كند.
🔸چه زیباست وقتى شوهر از بيرون، خريد میکند، زن از ميوههاى خوبى كه انتخاب كرده تعريف كند؟ اين تعريفها نشان مىدهد كه ما متوجّه زحمات و تلاشهاى همسرمان هستيم و البته عامل افزایش محبت به همسر است.
🌺 امام على عليه السلام:
✍ اموات خود را زيارت كنيد؛ زيرا آنان از ديدار شما خوشحال مى شوند؛ انسان بايد بعد از آن كه بر سر قبر پدر و مادر خود برايشان دعا كرد حاجت خود را [از خدا] بخواهد.
📚 ميزان الحكمه ج5 ص129
حجت الاسلام والمسلمین عالی:
⭕️میدونید چرا گاهےمواقع باتوسلبهامامزمان (عج) حاجت روانمے شویم
🌸فضیلت دعای عهد🌸
🔸️در روايتى كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده آمده است كه: «هر كس چهل صبح «دعای عهد» را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد ...».
📚منبع روایت: (كليات مفاتيح الجنان، قمى، عباس، اسوه، قم، بی تا، ص 539)
👈همچنین بنده حقیر طبق مطالعاتی که داشتم متوجه شدم که در روایات بیان شده که خداوند متعال برای هر کلمه این دعا هزار حسنه به خواننده آن کرامت می کند و هزار گناه از او محو می کند.
🔸️و یکی از عرفای والا مقام و با کرامت می فرمود: خواندن دعای عهد در سرنوشت انسان اثر دارد... (اثر خوب منظور بوده)
قاریان افضل ایران
◽️موانع جهاد تبیین
🔹قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً «5» فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً «6» وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً «7» ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً «8» ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً «9»
🔸(نوح) گفت: پروردگارا همانا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم. ولى دعوت من جز بر فرار آنان نيفزود. و البتّه هرگاه كه آنان را دعوت كردم تا (ايمان آورند و) تو آنان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان نهادند و لباسهايشان را بر سر كشيدند و (بر طغيان خود) اصرار كردند و سخت تكبر ورزيدند. آنگاه من آنان را با صداى بلند دعوت كردم. سپس گاهى به طور آشكار و گاهى در نهان (با آنان سخن) گفتم.
چرا جهاد تبیین اثر نمیکند
1️⃣لجاجت
به مرحلهاى مىرسد كه لجوج
الف- نه گوش مىدهد: «جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ»،
ب- نه نگاه مىكند،«وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ»،
ج- نه از كار خود دست برمىدارد «وَ أَصَرُّوا»
د- و نه كوتاه مىآيد. «وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً»
2️⃣فرار از حق
فرار قوم نوح: «فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً»
فرار قوم پيامبر: «إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً»
3️⃣گوش ندادن به حرف حق
كفّار زمان نوح انگشت در گوش مىنهادند تا نشنوند. «جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ»
🌹پسرانش، همهی زندگیاش بود
🌷 خانم صفیه گلزاری مادر ۹ شهید (#مادر_ایران ) است که ساکن جزیره هرمز می باشد . شهدای این خانواده در عملیاتهای خیبر ، فتح المبین ، والفجر ۸ ، کربلای ۴ و کربلای ۵ بوده و آخرین شهید نیز دختر اوست که در جنایات آل سعود در سال ۶۶ در حج خونین مکه به شهادت رسید ....
و اینگونه شد که
«زن»
«زندگی»اش را داد؛
تا ما «آزادی» داشته باشیم...🌷 شادی روح همه شهدا وپدران ومادران آسمانی صلوات🌷
روز جمعه
﴿ سورة الجمعة - سورة ٦٢ - تعداد آیات ١١ ﴾
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١﴾ هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ﴿٢﴾ وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٣﴾ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿٤﴾ مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٥﴾ قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٦﴾ وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٧﴾ قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٨﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٩﴾ فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿١٠﴾ وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿١١﴾
قاریان افضل ایران
حدیث روز ۳۰ دی ماه ۱۴۰۱
#حدیث_امروز
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
پرسش و پاسخ احکام شکیات نماز
#احکام #سوال_شرعی #فتوا #شک #قنوت #باطل #واجب
دی ماه ۱۴۰۱
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه
🔸تو کسب و کارت چقدر امام زمانی هستی؟
🔹استاد عالی
#کسب #کار #اداره #پیچوندن #استاد_عالی #سخنرانی #شیعه #مسجد #مهدیه
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه
چرا ظالمها، سالم ترند؟
▫️استاد قرائتی
#کلیپ_تصویری #با_خدا_باش #قیامت #لباس #عینک #فرش #سخنرانی #قرائتی
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
Akbar khyrkhah:
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت سی ام»»
لندن-آپارتمان ثریا
ثریا و شبنم در سونا نشسته بودند. حلما واسه دوتاشون آب میوه آورد. گذاشت روی میز. دو تا پارچه بلندی که اونجا آویزون بود برداشت و روی شونه های اونا انداخت تا خودشون رو بپوشونند. بعدش ثریا با سر اشاره کرد که برو. حلما هم رفت.
ثریا نگاهی به شبنم کرد و گفت: اینجا امن ترین جاست. بگو!
شبنم نزدیکتر نشست و گفت: آفریقا.
ثریا پرسید: اولین جا اونجا دیدیش؟
شبنم گفت: آره. قبل از رفتنم به آفریقا باهاش دو سه بار چت کرده بودم. ولی وقتی رفتم آفریقا و در دوره خبرنگاری و دوره حرفه ایِ گزارش از دلِ بحران شرکت کردم، یه روز اومد نزدیک و خودشو معرفی کرد و دوسه ساعت با هم حرف زدیم.
ثریا گفت: اسمی از منم آورد؟
شبنم گفت: نه. اتفاقا یه جورایی منتظر بودم اسمت بیاره اما چیزی از تو نگفت و نپرسید.
ثریا نفس عمیقی کشید و همین طور که پارچه رو بیشتر دور خودش میپیچید، گفت: میشناسمش. دو سه بار باهاش دیدار داشتم.
شبنم پرسید: لندن؟
ثریا گفت: نه. رفتم اسراییل. دو سه سال پیش. اومد بیت العدل. یه کافه سنتی اونجاست که هر وقت میرم، یه سر به اون کافه میزنم. همونجا قرار گذاشتیم.
شبنم پرسید: افسر موساد هست؟
ثریا گفت: آره. خیلی آدم تیزی هست. به تو چی گفت؟
شبنم جواب داد: به من گفت باید بری ایران!
ثریا گفت: راس گفته.
شبنم پرسید: کِی؟
ثریا گفت: شنبه هفته آینده. دو شنبه جشنِ فارغ التحصیلی بچه هایی هست که به ما مرتبط هستند.
شبنم گفت: تنها باید برم؟
ثریا رو به طرف شبنم نشست و دستشو گرفت تو دستاش و گفت: آره عزیزم. من باید اینجا باشم.
شبنم که مشخص بود تهِ چشماش غم گرفته، با ناراحتی به چشمای ثریا زل زد و گفت: حس میکنم دیگه نمیبینمت.
ثریا با ناراحتی گفت: منم همین حس رو دارم.
شبنم پرسید: چند روز تا رفتنم فرصت دارم؟ سه روز؟
ثریا سرشو رو شونه شبنم گذاشت و گفت: آره.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
بابک زنگ در را زد و حلما در را برای بابک باز کرد. بابک وارد شد و سلام کرد و از حلما پرسید: خانم کجان؟
حلما گفت: سونا هستن. دیگه کم کم پیداشون میشه.
بابک نشست همونجا و منتظر ثریا موند. ثریا چند لحظه بعد، حوله پیچ به طرف بابک رفت. بابک جلوش بلند شد و سلام کرد.
ثریا نشست روبروش و پرسید: چه خبر؟
بابک جواب داد: همه چی مرتب هست. ایشالله فردا دوره آخر میان. همه آموزش ها مو به مو ارائه شد.
ثریا گفت: حواست به اینا باشه. اینا را ویژه تر ببین. هدیه و کادوی دوره آموزشی واسه اینا علاوه بر هزار دلار، به هر کدوم یه لب تاپ و یه گوشی اپل هم بده.
بابک گفت: چشم. حتما. همین امروز میرم سفارش میدم.
ثریا گفت: پس فردا خودمم میام. بیا دنبالم تا با هم بریم.
بابک گفت: چشم. ماشین بیارم یا با ماشین خودتون؟
ثریا گفت: ماشین بیار.
همون لحظه، شبنم اومد بالا و به طرف آشپزخونه رفت. بابک همه حواسش به طرف شبنم رفت. با اینکه ثریا داشت حرف میزد، بابک سرشو تکون میداد اما درواقع حواسش پیشِ دختری بود که تا اون لحظه ندیده بود.
تا اینکه ثریا حرفش تموم شد. بابک به ثریا گفت: خیالتون راحت باشه. فقط ... جسارتا من اون خانمو نمیشناسم.
ثریا با اندک چاشنی عصبانیت گفت: بابک بعضی وقتا خستم میکنی! به جای اینکه به حرفای من گوش بدی، حواست پیش اون خانمه است؟
بابک شرمنده شد و سرشو انداخت پایین و گفت: ببخشید. منظوری نداشتم.
ثریا وقتی شرمندگی بابکو دید ته خنده ای رو لبش اومد و گفت: اسمش شبنمه. دختر کسی هست که همه تعهداتی که ما به زندیان و بقیه دادیم، قراره اجرایی کنه.
بابک سرشو بالا آورد و یه نگاه دیگه به دختره انداخت و زیر لب گفت: ماشالله. کاش یکی هم یه تعهد به ما میداد.
ثریا خنده ای کرد و گفت: پاشو از جلوی چشمام دور شو. میتونی ماشین قرمزه رو ببری. فعلا لازمش ندارم.
بابک هم ته مونده شربتشو خورد و بلند شد و گفت: چشم.
اینو گفت و رفت.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
محمد و دکتر در اتاق جلسات که پر از صندلی های خالی بود، دو نفری نشسته بودند. محمد گفت: شما هنوز روی اصل کار میکنین یا تمرکزتون دادین رو طالعی؟
دکتر گفت: خب طبیعتا دیگه طالعی. چون اصل دیگه نه برای ما کارایی داره و نه واسه خودشون. دیابت هم داره و آخر پیری خونه نشین شده.
محمد پرسید: راستی با جماعت و مُریداش چیکار کردین؟
دکتر گفت: خب واسه اینکه این خط نسوزه، کاری نمیتونستیم بکنیم. نشسته تو خونَش و گاهی چند تا پیر و جوون میان دست بوسی و از اینجور حرفا.
محمد گفت: عجب. خیره انشالله. زحمت دادم برای پرونده هلدینگ. به کجا رسید؟
دکتر گفت: با اومدن طالعی، موجی از قراردادهای جدید داره بسته میشه. تماما در زمینه فولاد و آهن و این جور چیزا. اما بخشی از هزینه ها به شرکت برنمیگرده و به ده تا موسسه خیریه که
محمد گفت: که لابد همه بهایی های پرونده ما در اون موسسات عضو هستند و فعالیتی ند