eitaa logo
🇵🇸A.C.U | bull 5hit daily 🏴
352 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
400 ویدیو
85 فایل
ایدی ادمین اصلی: @deathh برای خرید نسخه ی دیجیتال شماره های منتشر شده ی کمیک به ایدی مدیر مراجعه کنید ناشناس کانال:https://daigo.ir/secret/6380077973
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ناشناس acu_ctoia
📪 پیام جدید الکس
هدایت شده از ناشناس acu_ctoia
📪 پیام جدید اومدم اینجا ایجاد مزاحمت کنم چه جالب
خین و خین ریزی
هدایت شده از Gif moon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیلی مون میخواد تقدیمی بده این پیامو فور کنید تا گیف مخصوص خودتون با اسم خودتون درست کنم✨️ (میتونید پیوی بگید علایق تون چیه بر اساس اون براتون میسازم❤️) @Lover_moon83
خیلی کند میرم جلو...خدا لعنتم کنه @alexcomicuniverse
هدایت شده از オレンジ色の春の花✨🍊
ONE SHOT of Santiago's court case part 4 صدای در باعث شد سر ایسی بچرخه. بخاطر گرسنگی و ضعف ، و البته تمام مدتی که گریه کرده کرده بود چشمهاش درست نمی‌دید ، اما میدونست همون نگهبانه که اومده. نگهبان مثل هر روز ظرف رو کنار ایسی گذاشت و قاشق رو پر کرد صداش توی گوش ایسی پیچید ـ دهنت رو باز کن ، یا برای این کارم کمک میخوای ؟ طاقت ایسی هم تموم شده بود. از این همه ضعف احساس بدی داشت. این برخلاف چیزی بود که یه سانتیاگو باید باشه‌. یه دارو هیچوقت نباید انقدر روش تاثیر میذاشت. کف دست هاش رو روی زمین گذاشت و به ساعدش فشار آورد تا تکیه اش رو از دیوار بگیره . میخواست نشون بده که از امروز خودش از پس خودش برمیاد ؛ دست نگهبان که حالا متعجب بهش نگاه میکرد رو پس زد ، روی زانوهاش نشست و سعی کرد به خودش حرکت بده. عضله هاش بابت این مدتی که تحرک نداشت کاملا دردناک شده بود ، و ایسی نمیتونست این درد رو بروز نده. ناله و فریاد های خفه و توی گلوش به سادگی شنیده میشد و بیشتر نگهبان رو میخکوب میکرد. بالاخره تونست روی پاهاش وایسه ، از چشمهای سرخش بی اختیار اشک پایین می‌ریخت و رگ های داخل چشمش قابل دیدن شده بود. موهای قهوه ایش حالا بشدت در هم گره خورده بود و بخش زیادی از صورتش رو پوشونده بود . لباس ها و بدنش با خاک یکسان شده بود‌ و خودش رنگ به چهره نداشت. وضعیت به طوری بود که اگر کسی گذرا از اون محوطه رد میشد ، ممکن بود فکر کنه نگهبان یه روح رو احضار کرده. اون صحنه ، نگهبان رو به معنای واقعی میخکوب کرده بود. ظرف از بین دست هاش سر خورد اما حتی بعد از صدای شکستن بشقاب هم ، نتونست چشمهاش رو از دختری که از نظرش تازه از جهان بعد از مرگ برگشته بود بگیره. آخرین چیزی که انتظار داشت ، دیدن ایسی در حالی بود که روی پاهاش ایستاده و نفس هاش رو با صدا بیرون میده. خشکی گلوی ایسی ، صدای نفس هاش رو بم تر کرده بود و حالتی شبیه خرناسه داشت‌ . نگهبان به آرومی چند قدم عقب رفت و زمزمه کرد - ل...لعنت بهش....لعنت به هرچی سانتیاگوعه... و بعد با سرعت از اونجا بیرون رفت. هرچند تظاهر میکرد چیزی اون رو نترسونده. ایسی به محض شنیدن صدای قفل در ، روی زانو هاش فرود اومد. درد شدید ناشی از ضعف عضلات و برخورد شدید مفصلش با زمین باعث شد بی اختیار فریاد کوتاهی بزنه . با هر سختی که بود ، خودش رو به ظرف شکسته ی غذا رسوند . مواد داخل بشقاب ، حالا تبدیل به چاله ی گل شده بود . ایسی بدون اینکه چاره ای داشته باشه ، به تکه نون خشک و سفت چنگ زد و سعی کردن قبل از اینکه دندوناش حین جویدن نون خورد بشه ، قورتش بده. خوردن اون غذا یه دردسر بود ، و نخوردنش دردسر دیگه. ایسی دست کم ترجیح می‌داد سختی های خوردنش رو تحمل کنه تا اینکه انقدر ضعیف و رقت انگیز باشه. حالا کمی احساس بهتری داشت ، اما بعید میدونست فعلا دوباره بتونه روی پاهاش وایسه . اتاق رو زیر نظر گرفت . یه انباری با پنجره ی کوچیک بالای دیوار ؛ حالا که دقت میکرد ، اون پنجره رو قبلا هم دیده بود ، اما بهش توجه نکرده بود. سالم ترین و محکمترین چیزی که توی اتاق بود ، در خروجی بود. اونجا واقعا شبیه یه سلول انفرادی بود. ایسی مدت زیادی رو توی این سلول گذرونده بود اما هیچوقت توجهی به اطراف نکرده بود ؛ نه به اطراف ، و نه به زمانی که گذشته بود . بجز چهار روزی که اینجا هوشیار بود ، حتما چند روزی هم بیهوش بوده. دردی که جای شلیک روی گردنش ایجاد کرده بود نشون میداد مدت نه چندان کمی ازش گذشته. اما در نهایت اینا همش معلومات تضمین نشده بود. فقط امیدوار بود که برای نجات پدرش دیر نشده باشه . Find me on : @Citrus_aurantium_m 🍊
‼️تصمیم گرفته شد کمیک جانسونز به صورت بخش بخش و در دو پارت به هم مرتبط منتشر بشود،نسخه ی ازمایشی پارت یک کمیک فرزندان جان تا اخر هفته حاضر میشه و بعد از ویرایش،احتمالا تا هفته ی اینده برای فروش حاضر خواهد شد ♨️ @alexcomicuniverse
هدایت شده از ALEX COMIC UNIVERSE ✅
جلد پارت دوم کمیک جانسونز،جلد پارت اول ایشالله به زودی✅ @alexcomicuniverse
هدایت شده از اَنیمیمز | Animemes
خودشه🤣 ¯ ᴊᴏɪɴ ᴜs @Animemes
هدایت شده از چرک نویسای یه enfp😗
مانگا "نمیخوام تنها باشم..." چپتر 7 .. پایان جلد اول✨ امیدوارم ازین چپتر لذت ببرین 👀 منتظر نظراتتونم🌱😗❤️
مثل همیشه عالی