eitaa logo
از هر دری سخنی
578 دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
7.2هزار ویدیو
428 فایل
آشفتگیه،بایدببخشید... ارتباط با مدیر @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه بزرگداشت مقام معظم رهبری در مدرسه آیت‌الله حق‌شناس، به فرموده ایشان لغو شد. 🔶حاشیه روزنه مقام معظم رهبری با این اقدام، عملا به همگان، خصوصا حوزویان، درس اخلاق داد و جلوه دیگری از عظمت روحی ایشان در دنیاگریزی و عمل به مسلک سلف صالح، متجلی شد. این رویه را مقایسه کنید با عملکرد برخی که عطش عجیبی برای تصدی برخی مناصب دینی دارند و اسیر عناوین و القاب اعتباری هستند. @rozaneebefarda @alfavayedolkoronaieh🌱
المُضطَهَد: کسی که با دعوا و کتک‌کاری و تحقیر و به صورت علنی یعنی جایی که همه دارند می‌بیند، به او ظلم شده. قَعر: تَه، (قعرِ السجون) چاهی که در گذشته از آن به‌ عنوان زندان انفرادی استفاده می‌کرده‌اند. با سیاهچال فرق دارد. الْمَطَامِير: جمع مَطمُورة (بر وزن مرجوعه) مطموره آن حفرهٔ زیرمینی‌ای بود که در گذشته غلات و دیگر خوراکی‌ها را در آن ذخیره می‌کردند و برای جلوگیری از فاسد شدن آنها، مطلقاً از نور خورشید محفوظ نگه می‌داشتند. الْمُعَذَّبِ فِي...ظُلَمِ الْمَطَامِير یعنی کسی که در مطموره زندانی اش کرده‌اند. بی هیچ نوری. الْمَرْضُوض: خُرد شده، له شده، اگر برای استخوان به کار برده شود یعنی شکستگی از چندجا. ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوض بِحَلَقِ الْقُيُود: کسی که برای مدت طولانی دست و پایش از سنگینی حلقه‌های آهنی قفل‌ها شکسته باشد. بدون بستن و رسیدگی. - امیرحسین‌ معتمد @maae_maein @alfavayedolkoronaieh🌱
حال این روزهای دنیا خوب نیست تو نسخه‌ای از نور خدایی برای دردهای مکررمان... ‌ 🖋سارا منتظرالمهدی @fanosgraphy @alfavayedolkoronaieh🌱
🌀 راه ترقی آخوند خراسانی 👤 آیت‌الله شبیری زنجانی 🔸 آقای حاج میرزا احمد کفایی از پدرش (آخوند خراسانی) نقل می‌کرد ... سیدعلی شوشتری از آخوند می‌پرسد: شیخ محمدکاظم! تو چگونه درس مرا می‌نویسی؟ پاسخ می‌دهد: می‌روم منزل و یادداشت می‌کنم. 🔹 می‌گوید: نه این راهش نیست. اول مطالعه کن و فکر کن و بنویس، بعد بیا به درس ما. بعد اگر درس ما با مطلب تو موافق بود، خب تاکید می‌شود و اگر زیادتی داشت، آن را می‌افزایی و اگر اختلافی بود، با هم بحث می‌کنیم یا تو مرا قانع می‌کنی، یا من تو را. ✅ آخوند می‌گفت راه ترقی من این‌گونه بوده؛ چنین می‌کردم و خیلی هم موجب موفقیت من شد. 📚 جرعه‌ای از دریا، ج۲ ص ۴۳۶ و ۴۳۷. @Manahejj @alfavayedolkoronaieh🌱
✅ تکلم امام کاظم علیه السلام به زبان فارسی 🔸 روزی ابا بصیر از امام کاظم علیه السلام درباره نشانه های شناخت امام پرسید؛ در همین حال، مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن اما امام کاظم علیه‌السلام پاسخش را به فارسی دادند! مرد خراسانی (با تعجّب) عرض کرد: «یابن رسول الله! من خیال می‌کردم شما فارسی متوجه نمی‌شوید!» حضرت فرمودند: «سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم (که امامت باشم)؟!» سپس فرمودند: «امام کسی است که سخن هیچ انسان و پرنده و چهارپا و جانداری بر او پوشیده نیست؛ امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر کسی این ویژگی‌ها را نداشته باشد، امام نیست.» 📗 اصول کافی ج۱ ص۲۸۵ @alfavayedolkoronaieh🌱
‏چای تازه دم انگار حرف میزنه میگه خستگیهات به سَرم خودم همشو میشورم میبرم😊 @alfavayedolkoronaieh🌱
محیط خرابه منم خراب شدم! 💠 بیستم‌وششم رجب| هر چه جامعه‌ات فاسدتر شد، تو لباس تقوایت را ضخیم‌تر کن تا به تو نفوذ نکند... @TebyanOnline @alfavayedolkoronaieh🌱
هدیه همراه اول به مناسبت عید مبعث رسول اکرم(ص) ۳گیگابایت اینترنت هدیه (ویژه محتوای داخلی) فرصت فعالسازی بسته تا ۲۱ اسفند با شماره گیری کد *100*67# @alfavayedolkoronaieh🌱
آمار کرونا - چهارشنبه ۲۰ اسفند مبتلایان: ۸۶۰۳ نفر قربانیان: ۶۱ نفر @Farsna @alfavayedolkoronaieh🌱
قرنطینه کامل یک روستا به دلیل کرونا روستانی سونتو در استان زنجان به دلیل ابتلای شمار زیادی از اهالی، به طور کامل قرنطینه شد. مسافرت یکی از اهالی روستای سونتو به آبیک قزوین و شرکت در جشن تولد باعث شد در بازگشت، بیش از ۵۰ نفر از اهالی روستا کرونا بگیرند/ صدای زنجان @Toofaneyazd @alfavayedolkoronaieh🌱
🔸این عَلَمی که بلند شده، نباید بیفتد🔸 📝 دکتر علی حائری از ملاقات با 🕌 پس از استقرارمان در هتل نجف، پدر غسل زیارت کرد و دشداشۀ سفیدِ بلندی پوشید و به جای عمامه یک دستار سفید به سر کشید. عصا به دست، با آن محاسن سفید، هیبت دلربایی پیدا کرده بودند. به مزاح گفتم: بسان حضرت موسی شدید! لبخند زدند و گفتند: با این هیبت قابل شناسایی ام؟ سری به انکار و لبخند تکان دادم و به سمت حرم راه افتادیم. 🕌 به محض ورود در حرم، پاها را برهنه کردند. سرشان کاملاً پایین بود. چیزی را با صدای بی جوهری تند تند زمزمه می‌کردند و اشکشان متصل جاری بود. حال عجیبی پیدا کرده بودند. این حال و این حجم از تواضع را نه در حرم رضوی و نه حتی در کربلای معلی ندیده بودم. گویی هیبت امیر مؤمنان را به تمامه درک می‌کردند. گوشۀ حیاط حرم در آفتاب سوزان نشستند و شروع به خواندن زیارت کردند. به نظرم زیارت جامعه کبیره بود. نمی‌دانم، هرچه بود، طولانی بود. زیارت که تمام شد، باز با تواضعی زائدالوصف به سمت حرم راه افتادیم. هر دیوار یا دری را که می‌دیدند گونه ها را متواضعانه به آن می مالیدند. صورت یکسره تَر بود و اشک، دائم سرازیر. سرشان پایین بود و یک لحظه هم سر را بلند نکردند. بوسه ای کوتاه به گوشه ضریح و زیارتی مختصر. بدون آنکه روی برگردانند، سر به زیر و آرام آرام عقب رفتند. حالشان طبیعی نبود. گویا اتفاقی رخ داده بود که من از درک آن عاجز بودم. نماز ظهر را هم همانجا خواندیم. 🕌 در مسیر بازگشت، درست در ورودی، یک فردی که روی ولیچر بود -یک انسان هیکل مندِ نورانی، با جای مهر روی پیشانی بلندش و یک لباس سفید - حال معنوی پدر را که دید، دست پدر را محکم گرفت و بصورت چسباند. می‌بوسد و می گریست و فریاد می‌زد: یا ابا صالح مددی! ... یا انصار دین الله مددی! پدر که متوجه حال غریب او شده بودند، آرام دستشان به قلبش کشیدند و پیشانی اش را بوسیدند و گفتند: «یا اخی! سیأتی قريباً، اطمئن، اطمئن، نحن أيضاً ننتظره ...» آرام شد و دست پدر را بوسید و رها کرد. این مواجهه توجه برخی را به ما جلب کرد؛ مِن جمله، سید جوانی که متوجه شدم دارد پشت سر ما به سمت هتل می‌آید. در ورودی هتل، خودش را به ما رساند. به من با ته لهجۀ عربی گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» بدون آنکه جواب مشخصی بدهم گفتم: «مطلبی هست؟» گفت از طرف آیت الله سیستانی است و برای ترتیب ملاقات آمده. یکه خوردیم، گویا پس از دیدار پدر با عبدالمهدی کربلایی (امام جمعۀ کربلا)، ایشان زمان مراجعت ما را به نجف، به دفتر آیت الله اطلاع داده و ایشان آمادگی این دیدار را داشتند. البته شاید کسی از همراهان ما این تقاضا را از عبدالمهدی کرده باشد که من مطلع نبودم. 🕌 بگذریم. به پدر در راه گفتم. ایشان هم کمی غافلگیر شدند. ... بنا شد کسی از دفتر برای راهنمایی بیاید. یک پیرمرد سیه چرده عینکی آمد. فاصلۀ هتل و دفتر آیت الله را پیاده راه افتادیم. جلو کوچه، گیت بازرسی بود. چیزی به عربی گفت، زنجیر را برداشتند و وارد دفتر شدیم. ما که چند نفری بودیم را در اتاق انتظار جای دادند و پدر را بردند. چند دقیقه بعد، دنبال من هم آمدند. گویا پدر سفارش کرده بود. قبل از ورود، کسی به من فهماند که فقط مصافحه کنم. اینجا دست بوسی قدغن است. خیلی ساده، دو زانو در اتاق بزرگی که با موکت پوشیده شده بود، کنار میزی کوچک روی ملحفه ای سفید نشسته بودند. خیلی لاغرتر از آن چیزی که تصور می‌کردم. پیشانی را بوسیدم و سلام کردم. گویا در خلال صحبت با پدر بودند. پاسخ سلام را دادند. فارسی را روان صحبت می‌کردند اما با ته لهجۀ غلیظ عربی. 🕌 از مرحوم پدر بزرگ ما -شیخ عبدالحسین حائری- گفتند که ایشان را ندیده بودند، اما به عنوان یک فقیه زاهد متقی در کربلا معروف بودند. بعد، از پدر گفت که مطالب شما را مدتیست پیگیری می کنم. از طرح «فلاحت در فراغت» خبر داشت. می گفت ورود در اینگونه مسائل، روحانیت را واقع بین می‌کند. از نظریات اقتصادی پدر مطلع بود و می‌گفت هر چند شاید قابلیت اجرا نداشته باشد اما تحقیقات در این رابطه را برای اسلام مفید می دانم و قائلم از وجوهات می‌توان در آن خرج کرد و حمایت خواهند کرد. بعد گفتند: «با این همه، که برای شما قائلم، بیشتر به خاطر و حضور فعالتان در است (این دیدار در سال 89 واقع شده بود [و منظور ایشان، فتنۀ سال 88 است]). اندکی تأمل کردند، بعد ادامه دادند: «این ، حالا که بلند شده، . اگر افتاد دیگر هیچ کس نمی‌تواند آنرا بلند کند. البته که مسائلی هست که باید بیان شود که حفظ این عَلَم و بیان آن مسائل، مانعة الجمع نیست. شما در شرایطی که مسئولیتی نداشتید و شاید بی مهری هایی دیده باشید، نقش ممتازی ایفا کردید» (ادامه دارد) ... منبع: (@dralihaeri در تلگرام) @haerishirazi
ادامه ... 🕌 پدر که گویا یکّه خورده باشد، سرش را بلند کرد. نگاهی به آیت الله انداخت و بعد نگاهی به من کرد. گویا مایل نبودند برخی مسائل را در حضور من بیان کنند. گفتند چند نفری میهمان داریم. با اجازۀ شما، علی برود ایشان را بیاورد تا از زیارت شما محروم نباشند. به اتفاق یکی از اعضای دفتر، به اتاق انتظار رفتیم و بعد از چند دقیقه به سالن برگشتیم. همان شخص این بار بالای سر آیت الله ایستاده بود و تکرار می‌کرد: «فقط مصافحه، دستبوسی ممنوع». گرد ایشان نشستیم. گفتند: «عزیزان همه شیرازی هستید؟» همه پاسخ دادند. گفتند: «اولاً قدر این حاج آقا که همراهش به دیدن من آمدید را بدانید. انسان وارسته ای است و برخی اوصافش کم نظیر است». بعد گفتند: «دو گوهر در شهر شما زندگی می‌کنند که تا هستند، از وجودشان مستفیض شوید. اینها نورند! یکی آیت الله آشیخ محمد رضا حدائق و دیگری آیت الله پاکدل». بعد نگاهی به من کردند و گفتند: «اهل زیارت قبر حافظ هستی؟» گفتم بله. گفتند: «از جانب من برو و بالای سر قبر حافظ فاتحه بخوان». بعد اندکی سکوت کردند و گفتند: «به مسئولین سلام مرا برسان و بگو: حافظ، سینه سوخته بوده. اهل معنا بوده. وصیت کرده قبرش زیارتگاه باشد. ترتیبی دهند از این حالت که هرکس تفریحی که جای دیگری نمی‌تواند بکند، می رود آنجا انجام می دهد، در بیاید! زیارتگاه، جای قلیان و قهوه خانه نیست. جای ادب است. آدم باید آنجا به یاد خدا بیفتد، نه به یاد خلق خدا که دخترها و پسرها قرارشان را آنجا می‌گذارند [با خنده].» 🕌 همه از اشراف آیت الله به جزئیات امور شهرمان مبهوت بودیم. کسی را صدا زدند که برای میهمان ها دُرّ نجف بیاورید. با دستشان هدیه ها را بدستمان کردند و گفتند تا هر وقت که مایل بودید در نجف بمانید، اسبابش را فراهم می‌کنند و متواضعانه جمع را ترک کردند و من هنوز در فکر اِشراف آیت الله به امور بودم. منبع: (@dralihaeri در تلگرام) @haerishirazi
📜 🗓 اعمال شب + ثواب عمل و انتشار این مجموعه، هدیه به محضر رسول خدا و جان او امیرالمومنین است. @ehsanSaadi @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مناظره کارشناس ایرانی و سعودی 📍سلاح ها توسط ایران به دست انصارالله می‌رسد/اتفاقات یمن به ایران مربوط نیست، یمن همسایه ما است...! 🔻یمن سال ها در محاصره است امکان انتقال هر محموله ای منتفی است/سعودی ها یمنی ها را کوچک شمرده و اصرار دارند همه اتفاقات را به ایران ربط دهند...! بسیار دیدنی 🆔 @Kavoshmedia @alfavayedolkoronaieh🌱
👓 زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) برترين اعمال اين شب مي باشد! 🔹 و بدان كه ابوعبدالله محمّد بن بطوطه كه يكي از دانشمندان اهل سنت است در ششصد سال پيش از اين زمان مي زيسته، در سفرنامه ي خود در بيان ورودش از مكّه معظّمه به نجف اشرف، روضه و قبر مبارك مولايمان اميرالمؤمنين (عليه السّلام) را ذكر نموده، و گفته است: همه ي اهل اين شهر رافضي هستند،و براي اين روضه ي مباركه كراماتي ظاهر شده: از جمله در شب بيست وهفتم ماه رجب كه نامش نزد اهل آنجا 《ليله المحيا》 [شب بيداري يا شب زندگاني] است، از بصره و كوفه و خراسان و شهرهاي فارس، و روم، افراد شل و مفلوج و زمين گيري را كه حدود سي يا چهل نفر مي شوند پس از عشا نزد ضريح مقدّس علي (عليه السّلام) مي آورند، آنگاه مردم اجتماع مي كنند، و به انتظار شفا يافتن و برخاستن آنان مي مانند. گروهي از اجتماع كنندگان نماز مي خوانند، و عده اي ذكر مي گويند، و گروهي قرآن تلاوت مي كنند، و بعضي هم به تماشاي روضه ي مباركه مشغول مي شوند، تا آنكه نصف يا دوسوم از شب بگذرد، در اين هنگام تمام مبتلايان و زمين گيران كه محروم از حركت بودند، از جاي برمي خيزند درحالي كه صحيح و تندرستند و نقصي در آنان نيست... 🔹 من گرچه آن شب را در آن روضه در نيافتم، ولي از مردمان مورد اطمينان كه بر گفتارشان اعتماد داشتم شنيدم. و همچنين سه نفر را که قدرت حرکت نداشتند مشاهده کردم، گفتم شما چگونه شفا نیافتید؟ گفتند ما شب ۲۷رجب را درک نکردیم، مانده ایم تا شب ۲۷ رجب سال آینده برسد تا شفا بگیریم!! 💬 مفاتیح الجنان @HozeTwit @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق محمّد بس است و آل محمّد💚 @alfavayedolkoronaieh🌱
آدم که بر گندم کار کرد از گندم خورد و دیگران که آرد کردند از آن آرد خوردند و آن‌ها که خمیر کردند، خمیر خوردند...تا نان پخته محمّد و محمّدیان. آن‌ها نانی خوردند که از تنور محبت محمّدی پخته برآمده بود. - مرصادالعباد @maae_maein @alfavayedolkoronaieh🌱
فردا که بیاید می شود هزار و چهارصد و پنجاه و پنج سال. از آن شب که از جبل النور سرازیر شدید و خبر را مثل نان گرمی توی سفره‌ی خدیجه گذاشتید. ما از همانجا جوانه زدیم، ریشه‌ی‌ ما از دل همان خانه کوچک زمین را در آغوش گرفت. به لبخند رشد کردیم. ساقه‌ی ما به آفتاب مهر شما قطور شد، جان گرفتیم، قد کشیدیم. به آفتاب شما و فرزندانتان. این روزهای ما را می بینید؟ شبیه حسن یوسف هایی هستیم که خیلی وقت است دستشان به آفتاب نرسیده. رنگ پریده‌ایم، کوچک‌ایم، بی هدف ساقه دراز کرده‌ایم. تشنه ایم! تشنه لبخند آخرین آفتاب. دست های ما کوتاه است. دست های پسرتان را به دست‌های ما نزدیک کن، حبیب خدا! @elteiyam @alfavayedolkoronaieh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا