🔺قول مومن!
🔹در هامبورگ پسرک ده دوازده ساله ای بود که گهگاه به مسجد می آمد. یک روز پیش #شهید_بهشتی آمد و گفت: «معلم ما گفته راجع به اسلام سؤالاتی از شما بپرسم کی میتوانم پیش شما بیایم». دکتر دفتر برنامه هایش را نگاه کرد و گفت: «فردا ساعت چهار و نیم عصر».
🔸توی راه مسجد بودیم که ماشین خراب شد. مدتی گذشت ولی نتوانستم ماشین را تعمیر کنم. دکتر یکی دوبار پرسید: «چقدر طول می کشد تا ماشین درست شود؟». گفتم: «چطور؟». گفت: «من ساعت چهارونیم در مسجد قرار دارم».
💢من که از جریان قرارش با پسرک خبر داشتم، گفتم: «آقا نگران نباشید؛ بچه است می آید، می بیند شما نیستید، مشغول بازی می شود؛ ساعت پنج و نیم هم که برسید مسئله ای نیست».
⚡️ دکتر گفت: «نه! من با این بچه ساعت چهار و نیم قرار گذاشته ام و حتماً باید سر ساعت در مسجد باشم». بعد هم پیاده شد یک تاکسی گرفت تا به موقع خودش را به مسجد برساند.
📚کتاب سید محمد حسینی بهشتی، امیر صادقی، صفحه 40.
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama
@alfavayedolkoronaieh