ایوایروچادرشپاتونزار
ایوای...
ازسرراهبروکنار..
ایوای..
ببینسرشخودبهدیوار(:💔
آقاامامحسنهروقتازاونکوچهردمیشد
بینقطهکهمیرسیدروزمینمینشست
سلمانمیگه:
شبغسلمادرتوخونهنشستهبودم
دیدمتودلشبدرخونهرومیزنن
تادروبازکردمدیدمامامحسن...
سربهدیوارگذاشتهدارهزارزارگریهمیکنه
گفتم:چیشدهحسنجان...
صداز:دسلمانبودوبیاکمکبابامبکن..
سلمانمیگهاومدمتوخونهیمولادیدمچهخبره
میگاومدمدیدمحسینیطرفنشسته...
زینبیهطرف..
امیرالمومنینسرتاپاخاکیه..
منوکدیدبغلمکرد...
سلماندیدیچهخاکیبهسرمشد؟امیرالمومنینسرتاپاخاکیه..
منوکدیدبغلمکرد...
سلماندیدیچهخاکیبهسرمشد؟
سلمانمیگهکمکعلیکردم
زیراینتابوتوگرفتیموآرومآرومبلندکردیم.
بهعزتوشرفلاالهالاالله
دیدمبهیه کوچهکرسیدیم...
امامحسننشست ...دستاشوروسرشگرفت(:💔
هیداره میگهمادر...مادر...مادر..
زیربغلهایحسنوگرفتم
چیشدهحسنجان...
مگباباتنگفتکسیبلندگریهنکنه(:
صدازدسلماندستبهدلحسننزار...
چیزیکتواینکوچههادیدمهیچکسندیده...
وایستادمبهرویپنجههایپام...
ولیدستشازرویسرمردشدوبهمادرخورد(:💔