میگآقاینیفاطمهروجلومنمیزنن؟
کدومنانجیبیدستروفاطمهیمنبلندمیکنه؟
مگهمنمیزارم...
پیغمبربراشتعریفمیکنه
علیبیقراروبیقرارترمیشه...(:
۵ دی ۱۴۰۱
آخازامشبشروعمیشهها...
امشبآقاامامزمانشالعذاشومیزارهروشونهش
آقامیمونهوکوچه...
آقامیمونهومدینه...
آقامیمونهودیوار...
بچههااینروزاکمتربخندیم
منکهدلمبدجورگرفته(:
۵ دی ۱۴۰۱
شمابگو...
مادرتبمیرهمیخندی؟
شمابگو...
مادرتوزنن...خوشحالمیشی؟
آقاامامحسنفقط۸سالشبود..
جلوچشمش
اوننانجیبدستبلندکردزدبهصورتمادرش...
۵ دی ۱۴۰۱
یهمرتبهحسندادزد
نزننامرد...نزن
رفتسمتش
خواستهلشبده...
قدشنمیرسید
آقایهبچه۷.۸سالهچهقدمگهزوردارع
کهمقابلاونهمهآدمبایسته..
دادمیزدمیگفتآخهنامرداچندنفربهیکنفر..
چهلنفرریختنرودر...
اولینشهیدوداداهلبیتفاطمه...
محسنشیشماهه...
۵ دی ۱۴۰۱
مادرمونو...جوریزدنشکهازسرجاش
نمیتونستبلندشه
سخته....
خیلیسختهجلوچشمتمادرتوبزنن...
هیچینتونیبگی..زورتنرسه(:
۵ دی ۱۴۰۱
خیلیسختبود...
دیدمکهمادرخوردزمین...
باسرافتاددخترپیغمبرخدا(:💔
میسوختدلامیرالمومنین...(:
۵ دی ۱۴۰۱
۵ دی ۱۴۰۱
۵ دی ۱۴۰۱
ایوایروچادرشپاتونزار
ایوای...
ازسرراهبروکنار..
ایوای..
ببینسرشخودبهدیوار(:💔
۵ دی ۱۴۰۱
آقاامامحسنهروقتازاونکوچهردمیشد
بینقطهکهمیرسیدروزمینمینشست
سلمانمیگه:
شبغسلمادرتوخونهنشستهبودم
دیدمتودلشبدرخونهرومیزنن
۵ دی ۱۴۰۱
تادروبازکردمدیدمامامحسن...
سربهدیوارگذاشتهدارهزارزارگریهمیکنه
گفتم:چیشدهحسنجان...
۵ دی ۱۴۰۱
صداز:دسلمانبودوبیاکمکبابامبکن..
سلمانمیگهاومدمتوخونهیمولادیدمچهخبره
میگاومدمدیدمحسینیطرفنشسته...
زینبیهطرف..
۵ دی ۱۴۰۱