یک قالیباف دو آقا تهرانی....
⚡️سال هشتاد و چهار با همه هیجانات و لذتهاش برای من یک تلخی و رنج حاشیه ای داشت و اون تلخی اختلافی بود که بین جمع رفاقتیمان شکل گرفته بود. یه عده قالیبافی و یه عده احمدی نژادی. یه عده صالح مقبول و یه عده اصلح نامقبول....
⚡️دو قطبی مسخره ای که بچه های جوون حزب اللهی رو اون قدر از هم جدا کرد که مدتها اصلا حرف یکدیگر رو نمیشنیدند و بیش از یک دهه همدیگر رو متهم کردند و خروجیش شد چی؟
⚡️خروجیش شد تربیت آدمهایی که سیاست رو بازی قرمز و آبی میفهمیدند نه یک حقیقت مقدس. آدمهایی که هیچ وقت معنای اصل و فرع را یاد نگرفته بودند. آدمهایی که وقتی سردار قدس به روحانی نامه نوشت و به خاطر موضع تقریبا انقلابیش، به او گفت دستت را میبوسم، سردار را متهم کردند به سفاهت سیاسی. ماند تا بعد از شهادتش وقتی رهبری رفتار سیاسی او را تبیین کرد تازه فهمیدند مدتها است این ماییم که کوتوله های سیاسی شده ایم.
⚡️ زخمهایی که آن آرمان جویی و عدالتخواهی بی اخلاق و بی معنویت و بی عقلانیت بر چهره نیروهای حزب اللهی گذاشت سخت است که از بین برود. این ایام، زشتی های سیاست ورزی خاله زنکی برخی رفقایم آن قدر مشمئز کننده بود که با خودم میگفتم اگر بنا بود سیاست را از این رفتارها بفهمم اسمش را میگذاشتم پدرسوخته بازی به قول حضرت امام و رهایش میکردم. ولی چه کنم که من شهید بدون مرز را دیده ام و مواضعش را من سیدعلی را میشناسم و خمینی استاد او را که سیاستشان مرا یاد محراب و سجاده میاندازد و بزرگی روحشان در مواضع و رایشان کربلای لحظه به لحظه است برای من.
⚡️امروز اما اتفاق مهمی افتاد، کاری ندارم لیست وحدت رای بیاورد یا نه. اما این وحدت برای من خیلی معنا دارد. احمدی نژاد به جز مشتی دوستداران مشایی، یک بدنه مهم از نیروهای انقلابی داشت که بخشی از آنها را جبهه پایداری نمایندگی میکرد. امروز این جریان حاضر شد زیر نام قالیباف با دیگر نیروهای انقلابی جمع شود. قالیباف مهم نیست احمدی نژاد هم مهم نبود آقا تهرانی و کی و کی هم مهم نیستند. مهم بلوغی است که به مرور باید به آن برسیم.
⚡️روحهایی که سیاست را از دریچه نگاه رهبری نفهمد و در تنگنای حزب و جریان خود محدود باشد و حاضر نباشد روی هزار خطای فرعی هم جبهه ای هایش بخاطر امری اصلی و اصیل چشم بپوشد هنوز لیاقت ندارد مرد گام دوم انقلاب روح الله باشد.
⚡️از این منظر این تصمیم دیرهنگام را به فال نیک میگیرم. رفقا! ما خیلی به هم محتاجیم برای این حرکت. برادران! همدیگر را که میزنید، هیچ کس بیشتر از پدر خانواده دردش نمیگیرد. خدا رحممان کند به خاطر این همه کوتاهی.....
@ali_mahdiyan
انتخابات در دو راهی نادر و سیمین
🌱بعضی وقتها انقدر درگیر فضای خودمان هستیم که متوجه اختلافات دیگران نمیشویم. بگو مگوی #شهاب_حسینی با #مسعودکیمیایی و تحریم کنندگان جشنواره فجر ،برایم آشنا بود. او میگفت باید بمانیم و همینجا را درست کنیم. آنها میگفتند خروج کنیم به دامن اجنبی تا مسوولین آدم شوند و تنبیه. بی بی سی هم با عشق و رسا موضعمان را فریاد میزند. دعوای جالبی است نه؟
🌱برای من این اختلاف مسبوق به سابقه است. فیلم #جدایی_نادر_از_سیمین را هم اینطور میفهمم. دو اندیشه، یکی میگوید بروم به دامن غیر و دیگری میگوید بمانم و تغییر دهم. این ، دو راهی #اصغرفرهادی نیست فقط. بلکه اختلاف مهم بدنه جریان او است.
🌱شاید منفورترین شخصیت فیلم #ابد_و_یک_روز هم آن جوانی بود که میخواست برای پر کردن لاتی اش، بنا داشت خانواده اش را از خودش دور کند و کنار بگذارد. منفورتر از هر معتاد و خلافکاری.
🌱امروز برخی خیال میکنند راه تنبیه #نظام که آن را خطاکارش میدانند این است که رای ندهند؟ این تنبیه، معنایش چیست؟ یعنی کشور را و مردم را رها میکنم تا هر چه پیش میاید بیاید؟ خروجیش تنبیه خودمان است بیشتر تا نظام.
🌱من یاد دخترانی میافتم که به خاطر اختلاف با پدرشان از خانه فراری میشوند. بله انتقام میگیرند هم از پدر هم از کل خانواده و هم، البته و اول از همه، از خودشان.
🌱این دعوا بین #اصلاح_طلبان، مرا یاد آن دعوایی میاندازد که درباره سردار قدس داشتند. برخی میگفتند احترام میکنیم و برخی میگفتند تبری میجوییم. یاد دعوایی میاندازد که بر سر دفاع از وطن داشتند برخی میگفتند راه را باز کنیم برای دشمن و برخی میگفتند دفاع میکنیم. این یک دعوای حقیقی و مهم است در دل این جریان. یک دو تایی مهم و سابقه دار. یک دو تایی ریشه دار.
🌱من همراه با اصلاح طلبان نیستم ولی همیشه در دو راهی نادر و سیمین، نادر را بیشتر میپسندم . و همیشه برای بلاهت #دختران_فراری غصه خورده ام.
@ali_mahdiyan
به لیست رای بدم؟
خیلی ها این سوال را از من پرسیده اند. میگویند آیا این درسته که لیستی رای بدیم تا طرف مقابل رای نیاره؟
۱.خوب توجه کنید که من با ایجاد لیست واحد موافقم با حمایت از لیست واحد هم موافقم.
۲.من ملاحظه ی نتیجه را مهمترین رکن در تشخیص تکلیفهای اجتماعی میدانم و دعوای #نتیجه و #تکلیف را قطعا یک دعوای غلط میفهمم. تکلیفی که نتیجه را ملاحظه نکرده توهم تکلیف است.
۳.من دوتایی مسخره #اصلح و #صالح_مقبول را هم نمیفهمم. مقبولیت یکی از ویژگیهای صالحیت است. اصلحی که مقبول مردم نمیافتد یا مردم او را نمیشناسند در این دوران مردم انقلابی، چه اصلحی است؟
۴.اما من مخالف تقلید سیاسی ام. مخالف چشم بسته رای دادن به لیست نخبگانم. مخالف گاوبندیهای دو قطبی و تکرار کردنهای این و آن هستم.
بله نتیجه را ملاحظه کنیم ولی نتیجه من با نتیجه شما فرق میکند. من دوست دارم مجلس انقلابی با فهم و انتخاب و اجتهاد تک تک مردم حاصل شود.
اگر بنا باشد بین مجلس انقلابی که با ساز و کار تقلید از این و آن رای آورده با مجلس کمتر انقلابی که با ساز و کار انتخاب و اجتهاد سیاسی خود مردم رای آورده یکی را انتخاب کنم ، حتما دومی نتیجه بهتری است.
۵.به همان دلیلی که مجلس حزب اللهی که رهبر نصب کند و انتخاب کند ارزشمند نیست و رییس جمهور انقلابی که مردم خودشان انتخاب نکنند ارزشمند نیست به همان دلیل مجلسی که بر پایه تقلید کورکورانه عمومی مردم رای بیاورد نیز مطلوب نیست.
۵.بله مردم جایی که نمیشناسند به این لیستها اعتماد کنند ولی جایی که میشناسند حتما باید به همان تشخیصشان عمل کنند. این چه منطقی است که زیر سایه دوقطبی داریم انتخاب آگاهانه را نابود میکنیم. این رسمیت دادن به دوقطبی است. دوقطبی با شعور و آگاهی خود مردم باطل میشود نه تقلیدشان از این و آن
۶.انتخابی که به لیست امید منجر شد در دو سطح خطا بود یکی ساز و کار فاسد انتخاب سی نفره شان و دوم جماعتی از مردم که زیر سایه دو قطبی تقلید محض سیاسی کردند. این سنگ بنا کلا غلط است و من نمیدانم برخی اساتید اخلاق به چه حجت شرعی آن را ترویج میکنند؟ برادران! اگر ما میخواستیم این طور اداره کشور کنیم اساسا رای مردم را حذف میکردیم. رایی که تقلید محض از نخبگان باشد چه فرقی میکند با بی رایی؟
۷.این تخیل هم که مردم انقلابی به لیست واحد رای میدهند اساسا محاسبه غلطی است. مردم انقلابی اتفاقا به دلیل بلوغ انقلابیشان هر چه تشخیص میدهند عمل میکنند . اتفاقا چون با مردمسالاری خو کرده اند.
در نهایت همانقدر که وحدت نخبگان و حمایتشان از لیست واحد را ارزشمند میدانم. گفتمان گاوبندی عمومی قبل انتخابات و تقلیدسیاسی زیر سایه دو قطبی را زهر کشنده برای بلوغ سیاسی امت میدانم.
والسلام
علی مهدیان
@ali_mahdiyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح ساعت هشت و نیم.
.
.
اینجا قم است. .
.
که مردم را ترسوندن که به دلیل کرونا خارج نشن.
.
.
این جماعت تو صفند.
.
.
عجب از این مردم . عجب
@ali_mahdiyan
برد دو بر یک
🌾 نتایج انتخابات اسفند 98 را باید درست ببینیم. همه داشته ها و نداشته هایمان را. و الا اسیر روایت این و آن از صحنه خواهیم شد.
🌾 میزان حضور مردم در انتخابات مجلس برای اولین بار بعد از انقلاب اسلامی به زیر پنجاه درصد سقوط کرد. اما شعارهای انقلابی و ناظر به مقاومت رای آورد.
🌾 اگر فرض کنیم که میزان مشارکت حدود چهل و دو درصدی درست باشد. معنایش این است که نسبت به متوسط انتخاباتهای مجلس که شصت و یک درصد بوده است و همینطور آخرین میزان حضور مردم در انتخابات که حدود شصت و دو درصد بوده است، به اندازه بیست درصد ریزش آراء داشته ایم. یعنی یک سوم مردم رفتارشان به این نحو تغییر کرده که وارد انتخابات نشده اند.
🌾 اگر این نکته را ملاک وضعیت کلی کشور بخواهیم قرار بدهیم باید بگوییم یک سوم از مردم برایشان اتفاقی افتاده است که قبل از آن نبوده، اما دو سوم دیگر نیز رایشان معنای روشنی پیدا کرده است دال بر مقاومت.
🌾 خیلی وقتها معنای انتخابات مهمتر است از اینکه چه کسی انتخاب شده است؟ معنای اراده دو سوم مردم گزینه مقاومت است اما معنای اراده یک سوم دیگر چیست؟ بعد از فهم معنای اراده میتوان به علل آن نیز اندیشید.
🌾 آیا معنای رای ندادن، قهر کردن با نظام به منظور ادب کردن آن است؟ البته بخشی از رای ندادن ها به این معنا است اما این معنا آیا عمومیت دارد؟ این معنایی است که برخی از عدالتخواهان انقلابی و بهاری و همینطور برخی از جریان تند سبزی و سابقا بنفشی آن را دنبال میکردند، رفتاری شبیه دختران فراری که برای ادب کردن خانواده خودشان را بیچاره میکنند.
🌾 آیا معنای رای ندادن، بی اعتمادی به نظام است؟ به این معنا که مردم احساس میکنند ساز و کار نظام مانع آنها است؟ این معنایی است که اکثرا دولتیها برای آنکه خود را بی تقصیر جلوه دهند به آن دامن میزدند. مقوله بی اعتمادی به نظام تقریبا در کشور ور افتاده است لذا حتی خاتمی و بهزاد نبوی هم در انتخابات شرکت کردند. این مشکل را کشور بالکل بعد از هشتاد وهشت حل و فصل کرد.
🌾 آیا معنای این تغییر رفتار بی خیالی و بی توجهی به انقلاب و نظام است؟ این هم بعید است. حتی کسانی که رای ندادن را ادب کردن نظام میدانستند، این رفتارشان نشان میداد که از سر بی خیالی و بی توجهی به انقلاب و نظام نبوده. به نظر میرسد ما بقی کسانی که رای ندادند نیز چنین حالی نداشتند.
🌾 من معتقدم معنای این رای ندادن نا امیدی این بخش از مردم، از نخبگان موجود در صحنه است.
این جماعت از مردم احساس میکنند از دایره نخبگانی که میشناسند کاری بر نمیاید. همه شان مثل هم هستند.
🌾 اگر چه این رفتار به هر معنی که بود اشتباه بوده ولی باید توجه کنیم که این معنا حکایت از نکات درستی دارد که نمیتوانیم از کنار آن عبور کنیم. دالان شناسایی نخبگان جوان برای مردم نباید از قبل یک حزب و یک جریان و یک گروه باشد. باید گروههای جوان انقلابی با اندیشه رهبری حول خدمت به مردم شکل بگیرند. تا نخبگان تازه نفس انقلابی پیش چشم مردم رو بیایند. این مشکلات را به نحو ریشه ای حل و فصل میکند.
🌾 از منظر علت یابی اما در کنار این، علل دیگری نیز وجود داشت؛ فشارها و تحریمها و بی لیاقتیها و نا کارآمدیها که بعد از دولت اصلاحات و مجلس ششم نیز باعث ریزش جدی آرا در انتخابات شورا و مجلس و غیره شد. همینطور خدا را شکر کم شدن و حذف چهره های دو قطبی ساز که با آمدنشان فضای پرسپولیس استقلالی را در جامعه جدی میکردند و البته آرا را بالا میبردند لکن زخم دو قطبی جامعه را جدی میکردند. اعلام قضیه کرونا و ایجاد جو ترس و ارعاب در جامعه برای حضور در تجمعات و همه و همه به هر حال موثر بودند اما
🌾 آنچه از همه بیشتر تاثیر داشت همین چالش ذهنی است. راه چاره این یک سوم نا امید این است که به داشته های خود برگردند و کمک نیروهای جوان انقلابی به این جریان آن است که بیش از احساس آسودگی ناشی از پیروزی احساس تعهد کنند و جدی تر از قبل بیایند وسط.
🌾 راه چاره همان است که رهبری برای انقلابیون طرح کردند. باید حلقه های میانی شکل بگیرد. باید جریان انقلابی جدیدی پیش رو تر از اصولگرایان موجود، شکل بگیرد. باید نخبگان جدید و جوانی به جامعه معرفی شوند، نخبگانی که کارآمدی و برجستگیشان را در عمل برای مردم به اثبات رسانده اند.
🌾 البته در مجموع آنانکه باید پیام این انتخابات را میفهمیدند فهمیدند. فهمیدند کل ایران زیر جدی ترین و نهایی ترین فشارها، اراده اش مقاومت بود. دو سوم مشارکت کنندگان همیشگی مجلس این را فریاد زدند فارغ از آنکه به چه کسی یا جریانی رای دادند. و این اتفاق فوق العاده ارزشمندی است.
@ali_mahdiyan
راز مگوی انتخابات
⚡️ این انتخابات مهم بود. چون یکی از عددهای مگوی کشور بر ملا شد. کدام عدد؟
⚡️ بعد از انتخابات هشتاد و هشت و تشدید #دوقطبی خطرناک در ایران که با رفتار فتنه گران و تا حدی رئیس جمهور وقت شکل گرفت، سنگین ترین فشارها به ایران وارد شد. در این صحنه جریان غربگرا با شعار #تدبیر و #امید وارد صحنه شد. اما همه میفهمیدند امیدشان، طعم امید بستن به خارج از مرزها را دارد و آن تدبیر نیز طعم علوم ذاتا مسموم انسانی و تجربه تکنوکراتهای غربگرا. ، #برجام صرفا یک پروژه کلان نبود بلکه بروز گفتمان تمایل به خارج بود. خنده های بچگانه وزیر راه وقت، هنگام فرود هواپیمای دست دوم را یادتان بیاید. تبلیغ عاشقانه حضور تجار اروپایی و آمریکایی را به یاد بیاورید. ارتباط لیوان آب به برجام و هزار و یک تصویر دیگر را به یاد بیاورید.
⚡️در دوران #اوباما برجام شروع شد به پاره شدن. اگر ترامپ هم نبود این برجام نابود میشد چرا که دبه کردن را اوباما آغاز کرد. همه چیز شد هیچ و نه تقریبا هیچ بلکه هیچ هیچ .
⚡️حالا دشمن پروژه #ناامیدی را دوباره کلید زد. برای او حتی قصه تحریمهای سنگین نیز این قدر مهم نبود که فراگیری این گفتمان مهم بود. شرایط مهیا بود با سرعت صدو بیست کیلومتر دولت ما را وارد کوچه بن بست کرده بود.
این ماجرا را بگذارید کنار عدم قدرت مدیریت در صحنه داخلی. ماجرای #سکه و #ارز و #بنزین و هزار و یک بی تدبیری دیگر را کنار یکدیگر بگذارید. گویا دولت در حال همکاری نانوشته ای با دشمن بود برای تسلط گفتمان نا امیدی در کشور.
⚡️برخی از انقلابیون و آرمان جویان نیز نمیتوانستند چرا که نمیدانستند چطور و از چه چیز باید دفاع کنند و چگونه ایمان را به صحنه برگرداند. برخی #سکوت کردند و کنار کشیدند برخی نیز بر این بستر نا امیدی سوار شدند و از آن استفاده کردند تا به اسم آرمان جویی مردم را نا امیدتر کنند و فکر میکردند در حال کمک کردن به انقلاب هستند. حال آنکه پروژه دشمن را مدد میدادند.
⚡️مسببین اصلی صحنه یعنی غربگرایان نیز دو دسته شدند برخی برای آنکه پایگاه خود را در مردم حفظ کنند گارد خروج از نظام گرفتند و از نظام بیرون کشیدند دیگر به روشنی شعار براندازی نظام و التماس به ترامپ را آغاز کردند برخی دیگر اما سکوت کردند و البته بدشان نمیامد ناکارآمدی ها را به کل ساختار نظام متصل کنند در واقع اینها به نام همراهی با نظام کمک کننده گفتمانی به خروج کرده ها شدند. با خروج غربگراها، طبیعی بود که ایشان برای انتخابات رد صلاحیت شوند و این نیز بهانه بهتری بود تا باز هم همه چیز را به نظام گره بزنند. شعار #رفراندوم را و شعار فساد کلان و فراگیر را که رئیس دولت راه انداخت در این پازل میتوان دید. بعد از رد صلاحیتها نیز مسخره کردن ساز و کار انتخابات که یکی چیزی میگوید و دیگری چیز دیگر مینویسد و مقایسه با #افغانستان و همه و همه در همین جهت بود.
⚡️شاید مظلومترین نیرو در این صحنه خود #رهبری بود که باید به تنهایی داشته های مردم را تبیین میکرد. خودش یاد میداد و خودش تبلیغ میکرد و خودش تکرار میکرد و کار همه را یک تنه خودش انجام میداد. غربت و مظلومیتی که در وصیتنامه حیرت آور شهیدقدس به آن اشاره شده بود.
⚡️همه چیز جمع شد تا در نهایت مردم نا امید شوند و کنار بکشند.
اما نتیجه عجیب بود فوق العاده عجیب.
ریزش رای در کل کشور و هم در تهران، مرکز ایران کمتر از بیست درصد بود.
این یعنی یک شکست سهمگین و حیرت آور برای دشمن.
آری این عدد مگویی بود. نباید معلوم میشد همه قدرت رسانه ای غربی ها و غربگرا ها و جاهلان داخلی روی مردم چقدر است. اما معلوم شد.
مردم ما حیرت آورند.
@ali_mahdiyan
حضور محترم دکتر قدیر زید عزه
رییس دانشگاه علوم پزشکی قم
سلام علیکم
با احترام فراوان، به استحضار میرساند؛ «خانه طلاب جوان قم» با توجه به مشکلات پیش آمده در این شهر مقدس برای مردم غیور، مقاوم و مظلوم آن و با توجه به احتمال نیاز مجموعه های پزشکی در بیمارستانها، در امر رسیدگی و پرستاری بیماران قرنطینه شده و یا کمک به پخش اقلام بهداشتی و یا هر کمک دیگر، آماده هر گونه همکاری و خدمت رسانی است.
جهاد یاری رسانی به بیماران، تکلیفی الهی است که امیدواریم با موافقت جنابعالی امکان این توفیق برای این مجموعه فراهم شود.
از خداوند متعال توفیق روز افزون شما و همکاران پر تلاشتان را در این جهاد مقدس مسئلت داریم.
و من الله التوفیق
خانه طلاب جوان قم
@ali_mahdiyan
💠 پویش #جهاد_یاری_رسانی به بیماران قرنطینه شده 1⃣
📝 نامه گروه جهادی #محبین_ائمه (ع) به جناب دکتر قدیر(ریاست محترم دانشگاه علوم پزشکی قم)
📘📘 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
💠 پویش #جهاد_یاری_رسانی به بیماران قرنطینه شده 2⃣
📝 نامه گروه های تبلیغی به جناب دکتر قدیر(ریاست محترم دانشگاه علوم پزشکی قم)
📘📘 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
ویروس ارتقا یافته خوارج
.
. ⚡️خدا رحمت کنه شهید مطهری رو میگفت خوارج در دوران امام صادق علیه السلام منقرض شدند اما اندیشه خوارج، نابود نشد. .
. ⚡️ شیعه میداند چطور در ظواهر مقدسات نماند. خدا را شکر که حوزه علمیه ما این بلوغ تاریخی را دارد. اما قبول کنیم جریان ظاهر گرا با همان اندیشه ای که اساسش خوارجی است در حوزه و در میان برخی از مردم وجود دارد. اندیشه ای که قرآن مقدس را که بر سر نیزه میبیند، جا میزند. چرا چون مقدس است. به اسم قداست قرآن و ورقه هایش راه را برای اراده طاغوت باز میکند. امروز هم با چسبیدن به ظاهر حرم و هیات مایه شین و زشتی جبهه حق شده. یا اعتماد مردم را نسبت به حاکمان نابود میکند به نام شفافیت به نام هزار نکته درست و نابجا. یا با ترس و دلهره نابجا پازل دشمن را تکمیل میکند. .
.
. ⚡️امیرالمومنین درباره خوارج میگفت توجه کنید به اراده باطل پشت سر کلمات حق. پشت سر رسانه ها و اخبار به ظاهر درست آن، اراده ها را ببینید. جنگ اراده ها را ببینید. باقرالعلوم لقب امام شیعیان است که علم را میشکافت تا اراده پشت آن را انسانها بیابند. اراده طاغوت و اراده ولایت چیست؟ .
.
. ⚡️خدا رحمت کند شهید قدس ، شهید نبرد بی مرز را که حقیقتا مظهر اسلام ناب بود. او میگفت خون امام حسین ع که از مقدسترین امور است، مهمتر و مقدستر نیست از آن چیزی که امام حسین ع به خاطرش شهید شد. همین اندیشه باعث میشود دفاع از ایران برای او مقدستر باشد از دفاع از حرم. اینجا یعنی ایران است که اراده ولی خدا در نبرد با طاغوت رقم میخورد اینجا باید حفظ شود تا حرمها حفظ شوند. .
.
. ⚡️پس همانقدر که از شبکه های ضریح و تجمع نماز جمعه و هیاتها باید عبور کنیم برای حفظ جان انسانها، همانقدر نیز باید از دل اخبار و رسانه ها و شعارهای درست مثل شفافیت و سلامت و هزار شعار دیگر عبور کنیم و اراده طاغوت و اراده ولی را ببینیم. .
طاغوت مدتها است میخواهد مردم ناامید شوند طاغوت مدتها است میخواهد مردم بترسند. طاغوت مدتها است میخواهد مردم به هم بی اعتماد شوند طاغوت مدتها است میخواهد اعتماد مردم به دولت و حاکمیت نابود شود تا کشور بدتر از قبل شود طاغوت مدتها است میخواهد ایران قرنطینه شود ببینیم اراده دشمن را پشت ویرووس کرونا و الا اسیر ویروس ارتقا یافته خوارجی میشویم.
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز
🔺دکتر توضیح داد که اینجا سه منطقه داریم . سیاه که مربوط به کسانی است که تست کرونایشان مثبت شده. مدل لباسی که باید بپوشید مثل آدم فضاییهاست . یک منطقه قرمز که مشکوکها آنجا هستند . شما آنجا میرید. آنجا هم قرنطینه است شما مثل همراه بیمارها خواهید بود چون خانواده شان اجازه ندارند بیایند داخل.
🔺لباس سبز رنگی پوشیدم. دستکش و کلاه و ماسک و غیره. گفتند حاج آقا عمامه را هم باید در آوری.
وارد بخش شدم. یکی گفت حاجی این لباس آبی را بپوش بهتره. پوشیدم. حالا همرنگ همه شده بودم هم بیماران و هم پرستارها....
🔺اکثرا پیرمرد ها و پیرزن ها بودند . مرا یاد پدر بزرگ و مادر بزرگم میانداختند که دیگر نیستند و دلم خیلی هوایشان را کرده. اینها شبیه آنها هستند لبخندشان و صدای خس خس نفسشان. یکی گفت پسرم پرتقال را پوست میکنی؟ گفتم چشم پر پر کردم یک پر را خورد گفت خودت هم بخور عزیزم گفتم پدر جان میل به چیزی ندارم. لبخندی زد. مهربان و آرام
🔺دیگری گفت قرصهایم را میدهی؟ پرستار گذاشته بود جلویش که بخورد. اجازه گرفتم و بهش دادم آمد بردارد بغض کرد گفت توان برداشتن قرصهایم را هم ندارم. کف دستش گذاشتم و آب به او دادم. خورد و گفت سلام بر حسین...
🔺یکی را گفتند مرخص است گفتند زنگ بزن به پسرش، زنگ زدم پسرش گفت ببخشید میترسم کرونا بگیرم لطفا به برادرم زنگ بزنید. زنگ زدم برادرش گفت شما همراه بیمارید گفتم بله، ناراحت شد گفت پس چرا نگذاشتند من پیش بابام باشم، گفتم نه من همراه همه هستم....
🔺پرستارها مرا یاد خاله هام میانداختند خیلی مهربان، خیلی پر روحیه اهل مدارا با مریض ها...
🔺من یک روحانی ام کنار خیلی از روحانیون دیگر. روحانیونی که کار میکنند با اخلاص و بی سر و صدا. این روحانی ها جدیدند دیشب ندیده بودمشان. امروز دو تا روحانی هم آمده بودند دم در بیمارستان به نگهبان میگفتند کاری از ما بر میآید، او هم انگار برایش عادی بود میگفت صبر کنید تماس بگیرم.
چقدر اینجا خوب است چقدر برایم پر عبرت است....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۲
⚡️امروز روز عجیبی بود، داغونم بچه ها داغون. پیرمردی که توان نداشت قرصهاش رو برداره و بغض کرده بود از این ناتوانی، حالا حالش بد شده بود، دیگه نفسش راحت بیرون نمی اومد، صورتش کبود شده بود، باید میبردیم تحویل میدادیم یه جای تخصصی تر، یک طرف تختش رو گرفته بودم. دو سه نفر بودیم که میبردیمش، توی آسانسور صورتش که قرمز شده بود و نفس زدنهاش داشت دلم رو آتیش میزد کاری از من روحانی بر میومد؟ بلد نبودم، فقط شروع کردم آروم سوره حمد رو تلاوت میکردم. از ته دل میخواستم حالش خوب بشه.
⚡️با یکی از کارکنان اونجا بر میگشتم. گفت شما طلبه ای؟ گفتم بله. گفت خدا خیرتون بده. چقدر اومدنتون به ما روحیه میده. خیلی سخته خیلی سخت..
⚡️با لهجه شیرین ترکی میگفت مریضها زیادن. دارم سه شیفته کار میکنم. همه هستند. نه که فکر کنی کسی نمیاد، نه، کار زیاده. کاش پیشمون بمونید قوت قلبید. به خودم نگاه کردم، هیچ وقت فکر نمیکردم من به درد نخور را که هیچ کاری هم بلد نیستم ،تحویلم بگیرند.
⚡️رسیدیم تو بخش، دیدم همه به یه طرف دارند میدوند، گفتند مریض فوت شد، مریض دیگه ای که ندیده بودمش، از دور نگاه میکردم دورش حلقه زده بودند، آه اینجا مرز دنیا است، و من چقدر کوچکم. یا من فی الممات قدرته. احساس میکردم در کنار دریای قدرت خدا نشسته ام به حیرت...
⚡️جنازه را میبردند محیط را ضد عفونی میکردند و مرا مسوول جارو کشیدن آن اتاق کردند. کارم که تمام شد آمدم در یک اتاق روی صندلی نشستم. کسی در اتاق نبود جز یک پیرمرد . متوجه حضورم نشد. سخت نفس میکشید. اما همینطور با چشمهای بسته بعد از چند بار نفس کشیدن دستش را بلند میکرد و میگفت شکر.....
⚡️کلاس درس حوزه شده برایم اینجا....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۳
🔻نگاه دکترها و پرستارها و حتی خدماتی ها با احترام و محبت همراهه. کسی بهشون نگفته ما رو تحویل بگیرن. هر شیفتی که میره و شیفت بعد که میاد خودشون با یک احترام و یک محبت خاصی با هامون تعامل میکنن.
🔻برادری که کار خدماتی میکرد به من و یک طلبه دیگه گفت بیاید این دستگاه تنفس رو با مواد ضد عفونی بشویید.
🔻رفیقش گفت، صبر کنید بگذارید عینک و آستین براتون بیارم، خیالم راحت تر باشه. این دستگاه ممکنه ترشحاتش خطر داشته باشه.
🔻آخه ما به جز کمک به بیمارها به خدماتیها هم کمک میکنیم. زمین رو تی میکشیم، جارو میکنیم. تخت ها رو ضدعفونی میکنیم و خلاصه کارهای اینطوری. خدماتیها اینجا خیلی زحمت میکشن. بعضی هاشون چند شیفت کار میکنن. از همه بیشتر درگیرن.
🔻خلاصه این برادر خدماتی ما رفت عینک و آستین بیاره، خانم پرستار دیدش. بهش گفت این چه کاریه؟ این کارها رو به اینها ندید.
🔻اینها طلبه اند درسته برای خدا اومدن و پول نمیگیرن ولی شما هم ازشون کار نخواهید این قدر. مخصوصا این کارها.
🔻نیروی خدماتی چیزی نگفت. اومدم حرفی بزنم و بگم چه فرقی میکنه اگه خطره برای همه خطره و از این منبر رفتنها و شعارها که آقای دکتر از اون طرف گفت خوب خانم فلانی، شما هم خیلی وقتها حقوق چند ماهتون عقب میافته الان چند وقته حقوق نگرفتی؟ شما هم جهادی کار میکنید. خانم پرستار چیزی نگفت و رفت.
🔻 جالب بود خیلی جالب بود. نیروی خدماتی چند شیفت کار میکرد. پرستارهای دلسوز هم خودشان مشغول کار بودن. ما هم یک سری طلبه غریبه. ولی همشون برای ما ها دل میسوزوندن و مراقب ما بودن که نکنه خسته بشیم. نکنه تو خطر بیفتیم.
🔻آخرش هم نیروهای خدماتی اون کار رو به ما ندادن. ما هم مشغول یک کار دیگه شدیم.
هیچی همین.
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۴
🔹شب که میشود خیال میکنی همه خوابیده اند و لابد کاری نیست. بیشتر چراغها خاموش است. من هم به همین خیال بودم که پرستار گفت یک سر به اتاقها بزن ببین کسی کاری نداشته باشه. در اتاقها سرک میکشیدم که دیدم یک پیرمرد توی خواب نفس نفس میزند، صورتش کبود شده بود، دویدم پرستار را صدا کردم. چند تایی ریختند دور و برش اکسیژنش را وصل کردند، فشارش را گرفتند، نمیدونم چه کارهایی کردند که رنگ و رویش عادی شد.
🔹شب در هر اتاقی که میروی یکی بیدار است یا آب میخواهد یا میگوید پشتم را ماساژ بده. یا ضربه هایی آرام به پشت او که نفسش راحت تر برود و بیاید.
🔹از همه جالبتر بیماری بود که اصرار داشت موبایلش را به برق بزنیم که خاموش نشود، چرا؟ چون منتظر بود کسی زنگ بزند. منتظر بچه هایش بود. اینجا همه دلهایشان رقیق است، زود سیمشان وصل میشود. زود با خدا حرف میزنند و درد دل میکنند. اینجا ملکوت به زمین نزدیک تر است.
🔹اینجا همین که به بیمار سر میزنی آثار خوشحالی را میتوانی مشاهده کنی. اینها پیرمرد و پیرزن هستند. حساسند. بچه هایشان هم که نباید بیایند قرنطینه اند. پرستارها هم انصافا توان ندارند میبرند، کمک لازم دارند. برای همین اینجا یک سخن آرام کننده، یک لیوان آب، کمی مالش شانه ها، آثار عجیبی دارد.
🔹خوب که چرخ زدم، دیدم در خروج اضطراری باز است، از در که خارج شدم، چشمم به گنبد و گلدسته های حرم افتاد.
🔹یا حضرت معصومه، بی بی جان، شب جمعه است، لیله الرغائب است، این مردم درد دارند، نفسشان بیرون نمیآید، بچه هایشان، نوه هایشان چشم انتظارند. بی بی جان تو هستی نه؟ دلهای شکسته این مردم را ببین؟ لبهایی که هنگام درد جز ذکر شما را نمیداند. خانم سایه تان به سرمان مستدام....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۵
🔺توی این بخش که من هستم غیر از بیماران سن بالا، گاهی جوون تر ها هم هستند. معمولا اینها بیماری تنفسی یا زمینه ای دارن.
🔺مثلا ته سالن یه اتاق بود که دیدم صدای نعره ازش میاد، فریاد میزنه مثل کسی که داره فحش خار و خاشاک میده. کسی اما توجهی بهش نمیکرد. انگار براشون عادی بود. فحشها برام واضح نبود دقیقا نمیفهمیدم چی میگه، فقط آهنگ صداش اینطوری بود. برام جالب بود. رفتم ببینم کیه و چی میگه.
🔺رفتم تا دم در اتاق، دیدم یه لات هیکلی با خالکوبی روی دست و بازوش نشسته اونجا. نزدیک که شدم دیدم فحش نمیده فقط داره میگه بهتون میگم بیاید اینجا. این شیلنگا رو باز کنین.
🔺رفتم جلو گفتم سلام علیکم کاری داری برادر؟ یه دفعه ساکت شد. احساس کردم از این احترام و تکریم جا خورد. یه دفعه با لحن نرم و آرامی گفت، نه حاج آقا. فقط بگید بهشون این لوله ها رو باز کنن. گفتم چشم حتما گفت ببخشید.
🔺اومدم بیرون خندم گرفت از این که چرا منو که دید با چند تا جمله نرم شد. مودب شد چرا یه دفعه.نمیدونم از کجا فهمید من حاج آقام. از کجا فهمید باید به یکی دیگه بگم. جالبه تا من رفتم بیرون، باز شروع کرد سر و صدا کردن.
🔺جوون تر ها معمولا سرشون تو گوشیه. یه بار توی یه اتاق نشسته بودم دیدم یکی بی هوا زد زیر خنده. با لهجه قمی غلیظ گفت: بابا عجب ملتی داریم. ببین چه جوکهایی میسازن واسه کرونا. یادم نیست جوکش چی بود خنده دار هم نبود به نظرم، ولی من هم باهاش خندیدم خیلی خندیدم.
🔺اما یک بار چشمم افتاد به صفحه اول پرونده یکی از بیمارها. دیدم متولد دهه چهله. با خودم گفتم پس خیلی پیر مرد نیست. داشتم فکر میکردم کدوم بیمار توی بخش ما میتونه باشه.
🔺همینطور که نگاهم متوجه اون صفحه بود و اسم و فامیلش و بقیه مشخصاتش رو میدیدم یه دفعه متوجه شدم پایین تر توی صفحه مشخصاتش نوشته:
جانباز جنگ تحمیلی...
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۵
🔺توی این بخش که من هستم غیر از بیماران سن بالا، گاهی جوون تر ها هم هستند. معمولا اینها بیماری تنفسی یا زمینه ای دارن.
🔺مثلا ته سالن یه اتاق بود که دیدم صدای نعره ازش میاد، فریاد میزنه مثل کسی که داره فحش خار و خاشاک میده. کسی اما توجهی بهش نمیکرد. انگار براشون عادی بود. فحشها برام واضح نبود دقیقا نمیفهمیدم چی میگه، فقط آهنگ صداش اینطوری بود. برام جالب بود. رفتم ببینم کیه و چی میگه.
🔺رفتم تا دم در اتاق، دیدم یه لات هیکلی با خالکوبی روی دست و بازوش نشسته اونجا. نزدیک که شدم دیدم فحش نمیده فقط داره میگه بهتون میگم بیاید اینجا. این شیلنگا رو باز کنین.
🔺رفتم جلو گفتم سلام علیکم کاری داری برادر؟ یه دفعه ساکت شد. احساس کردم از این احترام و تکریم جا خورد. یه دفعه با لحن نرم و آرامی گفت، نه حاج آقا. فقط بگید بهشون این لوله ها رو باز کنن. گفتم چشم حتما گفت ببخشید.
🔺اومدم بیرون خندم گرفت از این که چرا منو که دید با چند تا جمله نرم شد. مودب شد چرا یه دفعه.نمیدونم از کجا فهمید من حاج آقام. از کجا فهمید باید به یکی دیگه بگم. جالبه تا من رفتم بیرون، باز شروع کرد سر و صدا کردن.
🔺جوون تر ها معمولا سرشون تو گوشیه. یه بار توی یه اتاق نشسته بودم دیدم یکی بی هوا زد زیر خنده. با لهجه قمی غلیظ گفت: بابا عجب ملتی داریم. ببین چه جوکهایی میسازن واسه کرونا. یادم نیست جوکش چی بود خنده دار هم نبود به نظرم، ولی من هم باهاش خندیدم خیلی خندیدم.
🔺اما یک بار چشمم افتاد به صفحه اول پرونده یکی از بیمارها. دیدم متولد دهه چهله. با خودم گفتم پس خیلی پیر مرد نیست. داشتم فکر میکردم کدوم بیمار توی بخش ما میتونه باشه.
🔺همینطور که نگاهم متوجه اون صفحه بود و اسم و فامیلش و بقیه مشخصاتش رو میدیدم یه دفعه متوجه شدم پایین تر توی صفحه مشخصاتش نوشته:
جانباز جنگ تحمیلی...
@ali_mahdiyan
کار را طلبه ها با چهل نفر شروع کردند. الان بیش از پانصد نفر طلبه در قم ثبت نام کرده اند تا وارد بخشهای مختلف کار جهادی شوند. از این تعداد بیش از صدنفر بنا است وارد منطقه قرنطینه شوند و همراه بیمارها باشند.
اینجا قم است
شهر قیام
@ali_mahdiyan
از بستر بیماری خود پاشدنی نیست
بی لطف شما شهر مداوا شدنی نیست
رفتیم به دیدار حکیمان و طبیبان
گفتند که با دانش آنها شدنی نیست
هر قدر که پیراهن گلدار بپوشد
بی لطف شما باغچه زیبا شدنی نیست
رخصت بده بانوی عزیزم بنویسم
بی عطر حرم، چشم غزل وا شدنی نیست
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۶
🔺این روزها از خیلی ها پیام دریافت کردم. اکثرا هم میگن میخوایم بیایم کمک. هم قم هم خارج قم. به خارج قمیها گفتم نیان به قمیها هم گفتم برن پیش رفقای قرارگاه. پیرزنه از ورامین زنگ زده با خواهش و التماس که بگذارید بیام براتون غذا درست کنم.
وای چه مردمی داریم ما....
🔺چند تا پیام هم بود که روحم رو تازه کرد. خواهر رفیقم، دکتره، رفیقم میگفت، دوست خواهرش که او هم پزشک بوده، شاکی شده و گفته این طلبه ها نابلدن، چرا اومدن، فقط ضررن، شوآفن به درد نمیخورن...
🔺امروز اما زنگ زده میگه دوست خواهرم براش پیام داده، پیامش رو فرستاده:
«امروز خیلیاشونو دیدم..با کمترین تجهیزات داشتن کارای خدمات رو انجام میدادن..به مریضا غذا میدادن..وسایل مریضا رو جابجا میکردن..و بیشترین تماس با مریضو داشتن...همشون هم پسرایی با سن کم...الان همه ازشون کمک میگیرن و چقدر خالصانه کار میکنن و همش میگن بهمون یاد بدید ما انجام بدیم...»
🔺یه دکتر از شیراز برام پیام فرستاده:
«دکتر میرزایی هستم از شیراز. تا شنیدم عده ای از طلبههای قم راه افتادهاند و در بیمارستانها به صورت رایگان به کادر درمانی کمک میدهند یکه خوردم....شروع کردم به خواندن روایتهایشان و باید بگویم که نوشتهها و تجربههای این قشر با نگاه خاص خودشان از محیط کاری هر روزه و معمولی من برایم خیلی جالب بود. ....همه از اتفاقهای روزمره ایی نوشته بودند که دیگر خیلی وقت است برای من عادی شدهاند. وقایعی که وقتی آنها را از چشم آن طلبه ها دوباره دیدم، ...دیدم چقدر فرصت در بیمارستان برای نشاندن لبخند روی لب آدمها و کاستن از رنج دیگری و حتی دیدن خداوند وجود دارد و من نمیبینمشان. با خودم گفتم چرا من تا به حال حتی یک بار برای مریضی پرتقال پوست نگرفته ام، یا مثلا دارویی را به دست مریضهایم نداده ام.»
🔺یکی دیگه از قم پیام داده:«خانمم پرستاره. همین روایتها مشوقی شد برای بنده که به خانمم اجازه بدهم داوطلبانه در برنامههای بیمارستان مربوط به کروناییها شرکت کنه و اوشون هم با برخی دوستانشان از قم و استانهای دیگه صحبت کنه که بیان برای همکاری.»
🔺این مردم نمیدونن که جمله «خوبی از خودتونه » دقیقترین و درست ترین جمله در پاسخشونه.
🔺از همه با نمک تر پیام رفیقمه که کمی تا قسمتی با آخوندها مشکل داره. نوشته:«سلام.از یک آدم طبعا ضد آخوند به یک آخوند،... سپاسگزارم.»
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۷
🔻برخی رفقا از سر دلسوزی توصیه میکنند همه آنچه میبینم نگویم. میگویند مردم نباید بترسند نباید غم داشته باشند. اون هم توی شرایطی که دشمن روی ترس و ناامیدی مردم حساب کرده. یه جورایی حرفشان را قبول دارم ولی با یک تفاوت.
🔻به نظر من امید در ندیدن محقق نمیشه بلکه در درست دیدن محقق میشه. این روش رسانه ای اون ور آبیهاست که با نگفتن ها و غلط گفتنها واقعیتها رو تغییر میدن. اینجا امید با درست دیدن واقعیت ها محقق میشه. خدا به صابرین بشارت داده، کسانی که صحنه واقعیت را کامل و درست میبینند. وسط خوف و حزن و از دست دادن داشته ها، دست او را میبینند و مسیر او را میفهمند.
🔻نکته دیگه این که خیلی ها از من آمار رو میپرسند. من آمار رو از کجا بدونم فقط میدونم کسانی که از دنیا میروند اون قدر که من دیده ام و از رفقا شنیده ام نسبتشان به کل مریضها خیلی خیلی کمتره. ولی همینقدر هم که هست سخته خیلی سخت.
🔻تو این روزها شاید سخت ترین لحظه برای من اون موقعی بود که از در اورژانس داشتم خارج میشدم. دیدم در بیمارستان سر و صدای زنی میآید. جلو رفتم دیدم یه خانم جوان محجبه است. مثل مرغ پرکنده. از همه التماس میکرد.
🔻التماس میکرد که بگذارید مادرم رو ببینم. آخه چرا نمیشه ببینمش. گریه میکرد و مادرش رو صدا میزد. دیگران میخواستند قانعش کنند که شدنی نیست و من اما ایستادم گوشه ای و با گریه های او گریه میکردم.
🔻یاد دخترانی که بابا هایشان بر نگشتند افتادم یاد مادرانی که بدن فرزاندانشان را ندیدند و هنوز منتظرند. تازه فهمیدم حرف شهید مجید پازوکی فرمانده تفحص رو که میگفت فلسفه کار ما رو از مادران شهدا بپرسید. خواستم برم بگم خانم جان من خانمی را میشناسم که با کتک از کنار بدن برادرش جدایش کردند. تو که باید شنیده باشی این روضه ها رو. امروز اگر قرار نیست با روضه گریه کنی پس کی ؟... یاد حرف آن بزرگ افتادم که میگفت خدا هر مصیبتی بدهد توان صبرش را هم میدهد.
🔻 شما رو به خدا بچه ها نگویید این حرفها را نزنم نگویید تلخ است. چرا نگویم من بیماری را دیدم که در بیمارستان جلویم جان داد ولی دکترها و پرستارها هر چه توانستند کنار بدنش تلاش کردند بدون ترس بدون چشم داشت.
🔻اما وقتی از دنیا رفت، شنیدم که دکتر کنار بدنش گفت : خانم ببخشید که بیشتر از این نتوانستیم. خودم شنیدم. پرستارها گفتند چه میگویی دکتر؟ گفت روحش که هست میبیند ما را ، من معذرت میخواهم که بیشتر از این از عهده ام بر نمیاید.
🔻این صحنه زیبا نیست؟ خیلی ها شاید نفهمند اما مردم ایران میفهمند این زیبایی ها را. چهل سال است سبک شادی و امید و معنویت مردم ما تغییر کرده. چهل سال است مردم به ظاهرگراهای خوارجی که معنویت را در لیسیدن در و دیوار دنبال میکنند میخندند. یک روز شهید بهشتی گفت خانقاه ما تپه های بازی دراز است اما امروز میخواهم بگویم خانقاه ما کنج بیمارستان و اتاق عمل است. ما تعریف این معنویت ناب و نه قشری و پوسته گرا را مدیون حضرت روح اللهیم. معنی کل ارض کربلا را...
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۸
🌱همه دنبال آمار مرده هان، هیچ کس آمار ترخیصی ها رو نمیپرسه. مثلا از چه سن و سالین؟ چه حالی دارن؟ چقدر میمونن؟
🌱خبرهای خوب برای مردم عادیه. تا وقتی اینطوریه من خوشحالم چون معلومه وضعمون خوبه. کلا همیشه همینه. اونجایی که از شنیدن خبر بد مردم دردشون میگیره یعنی وضع جامعه خوبه. من از عادی بودن خیلی بدیها بین خارجی ها بیشتر از خود بدی اذیت میشم. مثل همین وضع فروشگاهها و خرید ماسکهاشون. یا نسبتشون با رفتارهای حاکمهاشون.
🌱وقتی یه بیمار مرخص میشه برای خودش هم یه اتفاق عادیه. من این همه ترخیصی دیدم، ولی ندیدم هیچ کدومشون یه لبخندی یه خوشحالی خاصی داشته باشن؟ ابدا.
🌱یکی ترخیص شده بود کلا همه دغدغه خودش و دخترش این بود، دفترچه بیمه اش رو کجا گذاشته. ناراحت و نگران دفتر چه بود. ایشالا پیدا شده باشه تا حالا.
🌱وقتی بیمارها ترخیص میشن، مثل یه مامان، تختشون رو ضدعفونی میکنیم ملحفه ها رو عوض میکنیم، آماده که بیمار دیگه ای بیاد. بعضی وقتها یه دفعه میبینی تمام تختهای یک اتاق خالی میشن به جز یکی دلم برای اون یکی میسوزه.
🌱جالبه که پیرمرد پیرزنهای سن بالا هم مرخص میشن. یه بار یه پیرمرد رو قرار بود مرخص بشه. رفتم دیدم دور خودش میچرخه، میخواست لباسهاش رو بپوشه، اما خیلی پیر بود نیاز به کمک داشت.
🌱کلا پیرترها رو که دیدید قلق دارن. یکی باید حواسش بهشون باشه پرستارها و نیروهای خدماتی نمیرسن. بعضی شون بهونه گیرن و بدخلقی میکنن. باید تو نخشون بری ببینی تو همون بدخلقی چقدر پدری میکنن و باحالن. بعضیشون خجالتی اند یکی بود چند ساعت بود تشنه اش بود، روش نمیشد بگه آب بدید.
🌱اما مهمترین خصلت همشون عزت نفسشونه. یکیشون حال ندار و پیر هم بود ولی میخواست بره دستشویی ناراحت میشد کمکش کنی. سخته به خدا.
🌱حالا این پیرمرد میخواست مرخص بشه، رفتم پیرهنش رو تنش کردم. با اینکه دیگه سرفه نمیکرد و تنگی نفسش خوب شده بود ولی ضعیف بود به خاطر سنش. نمیتونست دکمه هاشو حتی ببنده براش بستم . شلوارش رو خواستم بپوشم پاشو کرد داخل شلوار گفت خدا هیچ کسی رو محتاج فرزند نکنه. فکر کردم لابد بچه هاش هواشو ندارن. زیپ شلوارش رو هم بالا کشیدم. هیچی همراش نبود به جز دفترچه ای پر از شماره بچه ها و نوه هاش.
🌱سوار ویلچرش کردم تا دم در. دیدم پسرش که اون هم موهاش سفید بود با یه حال اضطرابی دوید خوشحالی رو میتونستم ببینم تو وجودش. مثل پروانه دور باباش میچرخید. عجب ! پیرمرد دعا میکرد محتاج همچین بچه ای نباشه؟
🌱کلا خدا آدمو محتاج هیچ کس نکنه. پدر رو بردیم تا دم ماشین. زیر بغلهای پیرمرد رو گرفتیم مثل سلاطین سوار ماشین شد. در ماشین رو بستیم. پسر گفت ممنون. بعدهم سوار شد و رفتند.
@ali_mahdiyan