منطقه قرمز ۳
🔻نگاه دکترها و پرستارها و حتی خدماتی ها با احترام و محبت همراهه. کسی بهشون نگفته ما رو تحویل بگیرن. هر شیفتی که میره و شیفت بعد که میاد خودشون با یک احترام و یک محبت خاصی با هامون تعامل میکنن.
🔻برادری که کار خدماتی میکرد به من و یک طلبه دیگه گفت بیاید این دستگاه تنفس رو با مواد ضد عفونی بشویید.
🔻رفیقش گفت، صبر کنید بگذارید عینک و آستین براتون بیارم، خیالم راحت تر باشه. این دستگاه ممکنه ترشحاتش خطر داشته باشه.
🔻آخه ما به جز کمک به بیمارها به خدماتیها هم کمک میکنیم. زمین رو تی میکشیم، جارو میکنیم. تخت ها رو ضدعفونی میکنیم و خلاصه کارهای اینطوری. خدماتیها اینجا خیلی زحمت میکشن. بعضی هاشون چند شیفت کار میکنن. از همه بیشتر درگیرن.
🔻خلاصه این برادر خدماتی ما رفت عینک و آستین بیاره، خانم پرستار دیدش. بهش گفت این چه کاریه؟ این کارها رو به اینها ندید.
🔻اینها طلبه اند درسته برای خدا اومدن و پول نمیگیرن ولی شما هم ازشون کار نخواهید این قدر. مخصوصا این کارها.
🔻نیروی خدماتی چیزی نگفت. اومدم حرفی بزنم و بگم چه فرقی میکنه اگه خطره برای همه خطره و از این منبر رفتنها و شعارها که آقای دکتر از اون طرف گفت خوب خانم فلانی، شما هم خیلی وقتها حقوق چند ماهتون عقب میافته الان چند وقته حقوق نگرفتی؟ شما هم جهادی کار میکنید. خانم پرستار چیزی نگفت و رفت.
🔻 جالب بود خیلی جالب بود. نیروی خدماتی چند شیفت کار میکرد. پرستارهای دلسوز هم خودشان مشغول کار بودن. ما هم یک سری طلبه غریبه. ولی همشون برای ما ها دل میسوزوندن و مراقب ما بودن که نکنه خسته بشیم. نکنه تو خطر بیفتیم.
🔻آخرش هم نیروهای خدماتی اون کار رو به ما ندادن. ما هم مشغول یک کار دیگه شدیم.
هیچی همین.
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۴
🔹شب که میشود خیال میکنی همه خوابیده اند و لابد کاری نیست. بیشتر چراغها خاموش است. من هم به همین خیال بودم که پرستار گفت یک سر به اتاقها بزن ببین کسی کاری نداشته باشه. در اتاقها سرک میکشیدم که دیدم یک پیرمرد توی خواب نفس نفس میزند، صورتش کبود شده بود، دویدم پرستار را صدا کردم. چند تایی ریختند دور و برش اکسیژنش را وصل کردند، فشارش را گرفتند، نمیدونم چه کارهایی کردند که رنگ و رویش عادی شد.
🔹شب در هر اتاقی که میروی یکی بیدار است یا آب میخواهد یا میگوید پشتم را ماساژ بده. یا ضربه هایی آرام به پشت او که نفسش راحت تر برود و بیاید.
🔹از همه جالبتر بیماری بود که اصرار داشت موبایلش را به برق بزنیم که خاموش نشود، چرا؟ چون منتظر بود کسی زنگ بزند. منتظر بچه هایش بود. اینجا همه دلهایشان رقیق است، زود سیمشان وصل میشود. زود با خدا حرف میزنند و درد دل میکنند. اینجا ملکوت به زمین نزدیک تر است.
🔹اینجا همین که به بیمار سر میزنی آثار خوشحالی را میتوانی مشاهده کنی. اینها پیرمرد و پیرزن هستند. حساسند. بچه هایشان هم که نباید بیایند قرنطینه اند. پرستارها هم انصافا توان ندارند میبرند، کمک لازم دارند. برای همین اینجا یک سخن آرام کننده، یک لیوان آب، کمی مالش شانه ها، آثار عجیبی دارد.
🔹خوب که چرخ زدم، دیدم در خروج اضطراری باز است، از در که خارج شدم، چشمم به گنبد و گلدسته های حرم افتاد.
🔹یا حضرت معصومه، بی بی جان، شب جمعه است، لیله الرغائب است، این مردم درد دارند، نفسشان بیرون نمیآید، بچه هایشان، نوه هایشان چشم انتظارند. بی بی جان تو هستی نه؟ دلهای شکسته این مردم را ببین؟ لبهایی که هنگام درد جز ذکر شما را نمیداند. خانم سایه تان به سرمان مستدام....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۵
🔺توی این بخش که من هستم غیر از بیماران سن بالا، گاهی جوون تر ها هم هستند. معمولا اینها بیماری تنفسی یا زمینه ای دارن.
🔺مثلا ته سالن یه اتاق بود که دیدم صدای نعره ازش میاد، فریاد میزنه مثل کسی که داره فحش خار و خاشاک میده. کسی اما توجهی بهش نمیکرد. انگار براشون عادی بود. فحشها برام واضح نبود دقیقا نمیفهمیدم چی میگه، فقط آهنگ صداش اینطوری بود. برام جالب بود. رفتم ببینم کیه و چی میگه.
🔺رفتم تا دم در اتاق، دیدم یه لات هیکلی با خالکوبی روی دست و بازوش نشسته اونجا. نزدیک که شدم دیدم فحش نمیده فقط داره میگه بهتون میگم بیاید اینجا. این شیلنگا رو باز کنین.
🔺رفتم جلو گفتم سلام علیکم کاری داری برادر؟ یه دفعه ساکت شد. احساس کردم از این احترام و تکریم جا خورد. یه دفعه با لحن نرم و آرامی گفت، نه حاج آقا. فقط بگید بهشون این لوله ها رو باز کنن. گفتم چشم حتما گفت ببخشید.
🔺اومدم بیرون خندم گرفت از این که چرا منو که دید با چند تا جمله نرم شد. مودب شد چرا یه دفعه.نمیدونم از کجا فهمید من حاج آقام. از کجا فهمید باید به یکی دیگه بگم. جالبه تا من رفتم بیرون، باز شروع کرد سر و صدا کردن.
🔺جوون تر ها معمولا سرشون تو گوشیه. یه بار توی یه اتاق نشسته بودم دیدم یکی بی هوا زد زیر خنده. با لهجه قمی غلیظ گفت: بابا عجب ملتی داریم. ببین چه جوکهایی میسازن واسه کرونا. یادم نیست جوکش چی بود خنده دار هم نبود به نظرم، ولی من هم باهاش خندیدم خیلی خندیدم.
🔺اما یک بار چشمم افتاد به صفحه اول پرونده یکی از بیمارها. دیدم متولد دهه چهله. با خودم گفتم پس خیلی پیر مرد نیست. داشتم فکر میکردم کدوم بیمار توی بخش ما میتونه باشه.
🔺همینطور که نگاهم متوجه اون صفحه بود و اسم و فامیلش و بقیه مشخصاتش رو میدیدم یه دفعه متوجه شدم پایین تر توی صفحه مشخصاتش نوشته:
جانباز جنگ تحمیلی...
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۵
🔺توی این بخش که من هستم غیر از بیماران سن بالا، گاهی جوون تر ها هم هستند. معمولا اینها بیماری تنفسی یا زمینه ای دارن.
🔺مثلا ته سالن یه اتاق بود که دیدم صدای نعره ازش میاد، فریاد میزنه مثل کسی که داره فحش خار و خاشاک میده. کسی اما توجهی بهش نمیکرد. انگار براشون عادی بود. فحشها برام واضح نبود دقیقا نمیفهمیدم چی میگه، فقط آهنگ صداش اینطوری بود. برام جالب بود. رفتم ببینم کیه و چی میگه.
🔺رفتم تا دم در اتاق، دیدم یه لات هیکلی با خالکوبی روی دست و بازوش نشسته اونجا. نزدیک که شدم دیدم فحش نمیده فقط داره میگه بهتون میگم بیاید اینجا. این شیلنگا رو باز کنین.
🔺رفتم جلو گفتم سلام علیکم کاری داری برادر؟ یه دفعه ساکت شد. احساس کردم از این احترام و تکریم جا خورد. یه دفعه با لحن نرم و آرامی گفت، نه حاج آقا. فقط بگید بهشون این لوله ها رو باز کنن. گفتم چشم حتما گفت ببخشید.
🔺اومدم بیرون خندم گرفت از این که چرا منو که دید با چند تا جمله نرم شد. مودب شد چرا یه دفعه.نمیدونم از کجا فهمید من حاج آقام. از کجا فهمید باید به یکی دیگه بگم. جالبه تا من رفتم بیرون، باز شروع کرد سر و صدا کردن.
🔺جوون تر ها معمولا سرشون تو گوشیه. یه بار توی یه اتاق نشسته بودم دیدم یکی بی هوا زد زیر خنده. با لهجه قمی غلیظ گفت: بابا عجب ملتی داریم. ببین چه جوکهایی میسازن واسه کرونا. یادم نیست جوکش چی بود خنده دار هم نبود به نظرم، ولی من هم باهاش خندیدم خیلی خندیدم.
🔺اما یک بار چشمم افتاد به صفحه اول پرونده یکی از بیمارها. دیدم متولد دهه چهله. با خودم گفتم پس خیلی پیر مرد نیست. داشتم فکر میکردم کدوم بیمار توی بخش ما میتونه باشه.
🔺همینطور که نگاهم متوجه اون صفحه بود و اسم و فامیلش و بقیه مشخصاتش رو میدیدم یه دفعه متوجه شدم پایین تر توی صفحه مشخصاتش نوشته:
جانباز جنگ تحمیلی...
@ali_mahdiyan
کار را طلبه ها با چهل نفر شروع کردند. الان بیش از پانصد نفر طلبه در قم ثبت نام کرده اند تا وارد بخشهای مختلف کار جهادی شوند. از این تعداد بیش از صدنفر بنا است وارد منطقه قرنطینه شوند و همراه بیمارها باشند.
اینجا قم است
شهر قیام
@ali_mahdiyan
از بستر بیماری خود پاشدنی نیست
بی لطف شما شهر مداوا شدنی نیست
رفتیم به دیدار حکیمان و طبیبان
گفتند که با دانش آنها شدنی نیست
هر قدر که پیراهن گلدار بپوشد
بی لطف شما باغچه زیبا شدنی نیست
رخصت بده بانوی عزیزم بنویسم
بی عطر حرم، چشم غزل وا شدنی نیست
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۶
🔺این روزها از خیلی ها پیام دریافت کردم. اکثرا هم میگن میخوایم بیایم کمک. هم قم هم خارج قم. به خارج قمیها گفتم نیان به قمیها هم گفتم برن پیش رفقای قرارگاه. پیرزنه از ورامین زنگ زده با خواهش و التماس که بگذارید بیام براتون غذا درست کنم.
وای چه مردمی داریم ما....
🔺چند تا پیام هم بود که روحم رو تازه کرد. خواهر رفیقم، دکتره، رفیقم میگفت، دوست خواهرش که او هم پزشک بوده، شاکی شده و گفته این طلبه ها نابلدن، چرا اومدن، فقط ضررن، شوآفن به درد نمیخورن...
🔺امروز اما زنگ زده میگه دوست خواهرم براش پیام داده، پیامش رو فرستاده:
«امروز خیلیاشونو دیدم..با کمترین تجهیزات داشتن کارای خدمات رو انجام میدادن..به مریضا غذا میدادن..وسایل مریضا رو جابجا میکردن..و بیشترین تماس با مریضو داشتن...همشون هم پسرایی با سن کم...الان همه ازشون کمک میگیرن و چقدر خالصانه کار میکنن و همش میگن بهمون یاد بدید ما انجام بدیم...»
🔺یه دکتر از شیراز برام پیام فرستاده:
«دکتر میرزایی هستم از شیراز. تا شنیدم عده ای از طلبههای قم راه افتادهاند و در بیمارستانها به صورت رایگان به کادر درمانی کمک میدهند یکه خوردم....شروع کردم به خواندن روایتهایشان و باید بگویم که نوشتهها و تجربههای این قشر با نگاه خاص خودشان از محیط کاری هر روزه و معمولی من برایم خیلی جالب بود. ....همه از اتفاقهای روزمره ایی نوشته بودند که دیگر خیلی وقت است برای من عادی شدهاند. وقایعی که وقتی آنها را از چشم آن طلبه ها دوباره دیدم، ...دیدم چقدر فرصت در بیمارستان برای نشاندن لبخند روی لب آدمها و کاستن از رنج دیگری و حتی دیدن خداوند وجود دارد و من نمیبینمشان. با خودم گفتم چرا من تا به حال حتی یک بار برای مریضی پرتقال پوست نگرفته ام، یا مثلا دارویی را به دست مریضهایم نداده ام.»
🔺یکی دیگه از قم پیام داده:«خانمم پرستاره. همین روایتها مشوقی شد برای بنده که به خانمم اجازه بدهم داوطلبانه در برنامههای بیمارستان مربوط به کروناییها شرکت کنه و اوشون هم با برخی دوستانشان از قم و استانهای دیگه صحبت کنه که بیان برای همکاری.»
🔺این مردم نمیدونن که جمله «خوبی از خودتونه » دقیقترین و درست ترین جمله در پاسخشونه.
🔺از همه با نمک تر پیام رفیقمه که کمی تا قسمتی با آخوندها مشکل داره. نوشته:«سلام.از یک آدم طبعا ضد آخوند به یک آخوند،... سپاسگزارم.»
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۷
🔻برخی رفقا از سر دلسوزی توصیه میکنند همه آنچه میبینم نگویم. میگویند مردم نباید بترسند نباید غم داشته باشند. اون هم توی شرایطی که دشمن روی ترس و ناامیدی مردم حساب کرده. یه جورایی حرفشان را قبول دارم ولی با یک تفاوت.
🔻به نظر من امید در ندیدن محقق نمیشه بلکه در درست دیدن محقق میشه. این روش رسانه ای اون ور آبیهاست که با نگفتن ها و غلط گفتنها واقعیتها رو تغییر میدن. اینجا امید با درست دیدن واقعیت ها محقق میشه. خدا به صابرین بشارت داده، کسانی که صحنه واقعیت را کامل و درست میبینند. وسط خوف و حزن و از دست دادن داشته ها، دست او را میبینند و مسیر او را میفهمند.
🔻نکته دیگه این که خیلی ها از من آمار رو میپرسند. من آمار رو از کجا بدونم فقط میدونم کسانی که از دنیا میروند اون قدر که من دیده ام و از رفقا شنیده ام نسبتشان به کل مریضها خیلی خیلی کمتره. ولی همینقدر هم که هست سخته خیلی سخت.
🔻تو این روزها شاید سخت ترین لحظه برای من اون موقعی بود که از در اورژانس داشتم خارج میشدم. دیدم در بیمارستان سر و صدای زنی میآید. جلو رفتم دیدم یه خانم جوان محجبه است. مثل مرغ پرکنده. از همه التماس میکرد.
🔻التماس میکرد که بگذارید مادرم رو ببینم. آخه چرا نمیشه ببینمش. گریه میکرد و مادرش رو صدا میزد. دیگران میخواستند قانعش کنند که شدنی نیست و من اما ایستادم گوشه ای و با گریه های او گریه میکردم.
🔻یاد دخترانی که بابا هایشان بر نگشتند افتادم یاد مادرانی که بدن فرزاندانشان را ندیدند و هنوز منتظرند. تازه فهمیدم حرف شهید مجید پازوکی فرمانده تفحص رو که میگفت فلسفه کار ما رو از مادران شهدا بپرسید. خواستم برم بگم خانم جان من خانمی را میشناسم که با کتک از کنار بدن برادرش جدایش کردند. تو که باید شنیده باشی این روضه ها رو. امروز اگر قرار نیست با روضه گریه کنی پس کی ؟... یاد حرف آن بزرگ افتادم که میگفت خدا هر مصیبتی بدهد توان صبرش را هم میدهد.
🔻 شما رو به خدا بچه ها نگویید این حرفها را نزنم نگویید تلخ است. چرا نگویم من بیماری را دیدم که در بیمارستان جلویم جان داد ولی دکترها و پرستارها هر چه توانستند کنار بدنش تلاش کردند بدون ترس بدون چشم داشت.
🔻اما وقتی از دنیا رفت، شنیدم که دکتر کنار بدنش گفت : خانم ببخشید که بیشتر از این نتوانستیم. خودم شنیدم. پرستارها گفتند چه میگویی دکتر؟ گفت روحش که هست میبیند ما را ، من معذرت میخواهم که بیشتر از این از عهده ام بر نمیاید.
🔻این صحنه زیبا نیست؟ خیلی ها شاید نفهمند اما مردم ایران میفهمند این زیبایی ها را. چهل سال است سبک شادی و امید و معنویت مردم ما تغییر کرده. چهل سال است مردم به ظاهرگراهای خوارجی که معنویت را در لیسیدن در و دیوار دنبال میکنند میخندند. یک روز شهید بهشتی گفت خانقاه ما تپه های بازی دراز است اما امروز میخواهم بگویم خانقاه ما کنج بیمارستان و اتاق عمل است. ما تعریف این معنویت ناب و نه قشری و پوسته گرا را مدیون حضرت روح اللهیم. معنی کل ارض کربلا را...
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۸
🌱همه دنبال آمار مرده هان، هیچ کس آمار ترخیصی ها رو نمیپرسه. مثلا از چه سن و سالین؟ چه حالی دارن؟ چقدر میمونن؟
🌱خبرهای خوب برای مردم عادیه. تا وقتی اینطوریه من خوشحالم چون معلومه وضعمون خوبه. کلا همیشه همینه. اونجایی که از شنیدن خبر بد مردم دردشون میگیره یعنی وضع جامعه خوبه. من از عادی بودن خیلی بدیها بین خارجی ها بیشتر از خود بدی اذیت میشم. مثل همین وضع فروشگاهها و خرید ماسکهاشون. یا نسبتشون با رفتارهای حاکمهاشون.
🌱وقتی یه بیمار مرخص میشه برای خودش هم یه اتفاق عادیه. من این همه ترخیصی دیدم، ولی ندیدم هیچ کدومشون یه لبخندی یه خوشحالی خاصی داشته باشن؟ ابدا.
🌱یکی ترخیص شده بود کلا همه دغدغه خودش و دخترش این بود، دفترچه بیمه اش رو کجا گذاشته. ناراحت و نگران دفتر چه بود. ایشالا پیدا شده باشه تا حالا.
🌱وقتی بیمارها ترخیص میشن، مثل یه مامان، تختشون رو ضدعفونی میکنیم ملحفه ها رو عوض میکنیم، آماده که بیمار دیگه ای بیاد. بعضی وقتها یه دفعه میبینی تمام تختهای یک اتاق خالی میشن به جز یکی دلم برای اون یکی میسوزه.
🌱جالبه که پیرمرد پیرزنهای سن بالا هم مرخص میشن. یه بار یه پیرمرد رو قرار بود مرخص بشه. رفتم دیدم دور خودش میچرخه، میخواست لباسهاش رو بپوشه، اما خیلی پیر بود نیاز به کمک داشت.
🌱کلا پیرترها رو که دیدید قلق دارن. یکی باید حواسش بهشون باشه پرستارها و نیروهای خدماتی نمیرسن. بعضی شون بهونه گیرن و بدخلقی میکنن. باید تو نخشون بری ببینی تو همون بدخلقی چقدر پدری میکنن و باحالن. بعضیشون خجالتی اند یکی بود چند ساعت بود تشنه اش بود، روش نمیشد بگه آب بدید.
🌱اما مهمترین خصلت همشون عزت نفسشونه. یکیشون حال ندار و پیر هم بود ولی میخواست بره دستشویی ناراحت میشد کمکش کنی. سخته به خدا.
🌱حالا این پیرمرد میخواست مرخص بشه، رفتم پیرهنش رو تنش کردم. با اینکه دیگه سرفه نمیکرد و تنگی نفسش خوب شده بود ولی ضعیف بود به خاطر سنش. نمیتونست دکمه هاشو حتی ببنده براش بستم . شلوارش رو خواستم بپوشم پاشو کرد داخل شلوار گفت خدا هیچ کسی رو محتاج فرزند نکنه. فکر کردم لابد بچه هاش هواشو ندارن. زیپ شلوارش رو هم بالا کشیدم. هیچی همراش نبود به جز دفترچه ای پر از شماره بچه ها و نوه هاش.
🌱سوار ویلچرش کردم تا دم در. دیدم پسرش که اون هم موهاش سفید بود با یه حال اضطرابی دوید خوشحالی رو میتونستم ببینم تو وجودش. مثل پروانه دور باباش میچرخید. عجب ! پیرمرد دعا میکرد محتاج همچین بچه ای نباشه؟
🌱کلا خدا آدمو محتاج هیچ کس نکنه. پدر رو بردیم تا دم ماشین. زیر بغلهای پیرمرد رو گرفتیم مثل سلاطین سوار ماشین شد. در ماشین رو بستیم. پسر گفت ممنون. بعدهم سوار شد و رفتند.
@ali_mahdiyan
دعای هفتم
❤️این جمله را حتما از معصومین شنیده اید که الدعا مخ العباده. یعنی مغزای رفتارهای درست دعا است. امام خمینی در کتاب آداب الصلوه اولین و مهمترین ادب نماز_ این عباده مهم_ را توجه به ذلت و ناچیزی ما و عزت و ربوبیت خداوند میداند.
❤️دیده اید بعضی ها میگویند من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود؟ در نگاه مومن ماجرا بر عکس است نه توجه به آستین دارد و نه دست، بلکه متوجه است که این تو بودی ای خدا. تویی که گره میاندازی و تویی که باز میکنی. لافاتح لما اغلقت و لامغلق لما فتحت دردم از یار است و درمان نیز هم
❤️بلایا و گرفتاریها فرصت فراهم میکنند که انسانها پشت سر همه امور و دردها و بلکه درمانها و کادر پزشکی و مدیران و همه و همه، او را ببینند و او را بیابند. این توجه خودش اساس فتح و گشایش است. این حالت در شرایط عادی کمتر رخ میدهد. ولو میدانیم ولی حواسمان نیست.شاید این، آن لطافت و رحمت مخفی پشت همه مشکلات باشد. خدا رحمت کند سردار شهید رحمتی که در بلایا بود بیشتر از رحمت در آسایشها میدانست. چرا ؟ دلیل اصلی اش این است. لذا حضرت امام مصیبتها و بلایا را مظهر رحمت میداند. یا من یلتمس منه المخرج الی روح الفرج....
❤️دعای هفتم صحیفه سجادیه را که رهبری به خواندنش توصیه کردند، بببینید. همه اش فریاد این نکته است که این تویی که همه کاره ای در عالم. یقین دارم اگر این حال عمومی ما شود رویین تن میشویم. زمانه شکل گیری چنین حالی است. این حال اساس قیام انسانها است یعنی زمانه خیزش مردم عالم است.
❤️وقتی مصیبتهای فراگیر در عالم رخ میدهد یعنی زمانه اتصال عمیق و حقیقی مردم به اراده او رخ داده است. ظهور و فرج در عالم وابسته به این اتصال است. یعنی بنا است یک گام اساسی در کل عالم به سمت ظهور برداشته شود.
❤️آنانکه در پی #تعجیل_فرج هستند باید این واقعه روحی را سریعتر کنند. دعاهای ماثوره از امامان به تنظیم این نگاه کمک میکنند. حالا دعای هفتم را بیایید بخوانیم.
❤️بسم الله الرحمن الرحیم یا من تحل به عقد المکاره....
@ali_mahdiyan