هدایت شده از صدای ایران | VOI
نطقه تکان دهنده نماينده خطاب به روحاني: امروز آذري جهرمي با پول، رسانه و ارتباطات امنيتي، دهان منتقدان را ميبندد
حميده زرآبادي نماينده قزوين در نطق ميان دستور: امروز توييتر آقاي آذري جهرمي مملو از كارهاي نمايشي است، اما اي كاش هزينه اين تبليغات را از جيب خود پرداخت ميكرديد نه با پول وزارتخانه و اپراتورها
مگر خانم مهرنوش مديرعامل به زور مستعفي رايتل چه ميخواست بگويد كه شما تمام توان خود را گذاشتيد تا يك ماهه او را با فشار سياسي و امنيتي بركنار كنيد؟
با حمله سازمان يافته در فضاي مجازي، انواع تهمتها و افتراها و بازي با آبروي يك زن مومن، چه چيز را ميخواهيد از ديد مردم پنهان كنيد؟
مگر به مكالمات تلفني دسترسي داريد كه از چند روز پيش خبر نطق امروز را داشتيد و تمام تلاش خود را كرديد كه اين اتفاق رخ ندهد
آقاي روحاني امروز وزير شما(جهرمي) با تجميع پول، رسانه و ارتباطات سياسي و امنيتي دهان رقبا و منتقدان خود را گاز انبري بسته است.
🔻 در صدای ایران همه چیز را #شفاف ببینید👇
http://eitaa.com/joinchat/1564672000C862dbe03c9
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
🌸🍃🌸🍃
روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، به طرف آسمان نگاه مى كرد، تبسمى نمود. شخصى به حضرت گفت :
يا رسول الله ما ديديم به سوى آسمان نگاه كردى و لبخندى بر لبانت نقش بست ، علت آن چه بود؟
رسول خدا فرمود:
- آرى ! به آسمان نگاه مى كردم ، ديدم دو فرشته به زمين آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ايمانى را كه هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول مى شد، بنويسند؛ ولى او را در محل نماز خود نيافتند. او در بستر بيمارى افتاده بود.
فرشتگان به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض كردند:
ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ايمان به محل نماز او رفتيم . ولى او را در محل نمازش نيافتيم ، زيرا در بستر بيمارى آرميده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بيمارى است ، پاداشى را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتيد، بنويسيد. بر من است كه پاداش اعمال نيك او را تا آن هنگام كه در بستر بيمارى است ، برايش در نظر بگيرم
#بحارالانوار
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
🌸﷽🌸
✨ یڪ داستــان
✍🏻 مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از من میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته ڪرده است ، بگو چه ڪنم؟ عالم گفت با او بساز گفت نمیتوانم.
✍🏻 عالم پـرسید: آیا فرزنـد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت بلی.
گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را میزنی؟ گفت: نه ، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت نه چون مغزش نمیرود و ...
✍🏻گفت میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟ گفت نه. گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪردهای و میدانی ڪودڪی چیست ،اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نڪردهای ، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی !!!
✍🏻در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود ، گوشهگیر میشود ، عصبی میشود. احساس ناتوانی میڪند و ...
👈 پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست.
─┅─═इई 🍂🍁
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
✍ میرزا اسماعیل دولابی (ره) :
وقتی ذکر امام حسین(علیه السلام) را کردید، به اندازه ی پر مگس که این چشمتان تر شود، خداوند در هیچ کس نمی گذارد ذره ای از گناه باقی بماند الّا اینکه می بخشد. نمی دانم قلبت راحت می شود وقتی گریه می افتی یا نه؟ هیچ تجربه کردی برای امام حسین(علیه السلام) گریه می افتی، دیگر ذهنت هیچ جا نیست، جای آلوده نیست.
📚طریق محبت ص۸۸
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣داستانی بسیار آموزنده و دردناک
قسمت 1
😔😔😔😔😔😔
💢#جزاي_بي_نماز
🌼🍃غسالی گفت ، وقتی که جوانی را برای غسل کردن بردیم ميخواستیم لباس های او را از بدن خارج کنیم اما از بس که لباس های تنگ و اندامی بود نتوانستیم آنها را از بدنش خارج کرده و مجبور شدیم با قیچی لباس هایش را برش داده و شروع به غسل کردن او شویم.
🌼🍃اما ماجرا از آنجا شروع شد که وقتی سربندی که هنگام مرگ بر سرش بسته بود را باز کردیم بوی بسیار بدی و تهوع آوری که حال هر انسانی را به هم میزد تمام اتاق را فرا گرفت .
🌼🍃ما برای اینکه راحت تر او را غسل بدیم مجبور شدیم که به دستمال های خود عطر زده و جلوی بینی گرفته و او را غسل بدیم اما هر کاری کردیم نتوانستیم این بوی بد را دفع کنیم.
🌼🍃مجبور شدیم میت را ده بار غسل دادیم اما هر بار که او را غسل میدادیم بوی بد اون ، نه تنها کم نميشد بلکه هر بار از بار دیگر شدیدتر میشد.
🌼🍃آخر مجبور شدم تمام عطرهایی که موجود بود را بر سر مرده خالی کنم تا حداقل بویش کمتر شود اما فایده ای نداشت.
🌼🍃یکی از خویشاوندان مرده در بیرون از اتاق که چند تن از دیگر خویشاوندان این مرده بودند سروصدا میکردند.
🌼🍃که این دیگر چه غسالی است که مرده میشوید در حالی که خودش آدمی سیگاری است و بو میدهد.
🌼🍃وقتی که من از اتاق بیرون آمدم سر و صدايش بیشتر شده من هم دستش را گرفته و او را به اتاق بردم تا متوجه بوی بد میت خود شوند .
🌼🍃وقتی که او را داخل اتاق بردم یک لحظه هم طاقت نیاورده و زود بیرون آمد تا اینکه از من معذرت خواهی کرد و گفت:اجازه بدین برم تا به همه ی مردم بگم که بوی بد بوی مرده بوده نه چیز دیگر اما من به او اجازه ندادم و گفتم که من چندین سال است که غسالم، و تا به حال آبروی هیچ کس را نبرده ام ، این بار هم اجازه این کار را نه به خود و نه به کس دیگری نمیدهم.
🌼🍃پس از کفن کردن نوبت به قرائت نماز جماعت جنازه رسید ، یکی از نزدیکان مرده آمد و گفت:نماز جنازه را داخل مسجد میخوانیم
اما من گفتم:نمیتوانی همین کاری بکنیم چون جنازه بوی بسیار بدی میدهد و این بی احترامی به مسجد است.
🌼🍃اما آنها قبول نمیکردند تا اینکه من گفتم برویم از امام جماعت بپرسیم او بین ما قضاوت خواهد کرد.
🌼🍃ما از امام جماعت پرسیدیم او هم با من هم نظر بود.
تا اینکه وقت نماز جنازه رسید اما به علت اینکه جنازه بوی بسیار بدی میدهد کسی حاضر نشد نماز برای آن جنازه بخوانند.
🌼🍃من به زور چند نفر که حدودا به پنج نفر رسید جمع کرده و نماز جنازه را خواندیم .
🌼🍃پس از خواندن نماز جنازه ،
من به داخل قبر رفتم. تا کارهای دفن میت را انجام دهم.
وقتی اورا داخل قبر کردیم به چیز عجیبی برخورد کردیم
😳😱سبحان الله
ادامه دارد.....
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣داستانی بسیار آموزنده و دردناک
😔😔😔😔😔😔
قسمت ۲
💢جزاي بي نماز
ادامه داستان👇👇
🌼🍃وقتی ما سر او را به سمت قبله میکردیم به یک بار متوجه میشدم که پاهای او به طرف قبله شده و سرش طرف دیگر یعنی جای سر و پاهای او عوض میشد
🌼🍃من چندین بار این کار را تکرار کردم اما هر بار که این کار را میکردم ، دوباره همان اتفاق می افتاد.
( یعنی سرش خلاف جهت قبله میشد و پاهایش به طرف قبله می رفت )
🌼🍃 برادر میت از دیدن این حالت برادرش حالش به هم می خورد و غش میکند من هم حالم زیاد خوب نبود.
نتیجه گرفتم که باید به یک عالم بزرگ زنگ بزنم تا ماجرا را به برایش تعریف کرده تا مرا راهنمایی کند.
🌼🍃وقتی که به ایشان تماس گرفتم و همه ی اتفاق های عجیبی که روی داده بود رو تعریف کردم ، آن عالم بزرگوار به خاطر کارهایی که من انجام داده بودم عصبانی شده و گفت:ای شیخ میخواهی چکار کنی میخواهی نعوذ بالله با خدا بجنگی ؟
🌼🍃وقتی که مرده در حالتی که بو میداد تو باید او را سه بار می شستی و اگر باز هم آن بو نرفت تو حق نداشتی که او را ده بار غسل بدهی چون خداوند با این کارش ميخواست او را مایه عبرت دیگران قرار دهد.
🌼🍃وقتی کسی نمیخواست بر او نماز جنازه بخواند تو حق نداشتی بزور مردم را وادار به خواندن نماز جنازه کنی، شاید این امر خداوند بوده است.
🌼🍃و الان هم که حکم خداوند است که او این گونه در قبر باشد تو حق نداری بیشتر از این دخالت کنی چون فایده ای ندارد پس او را همان گونه که است بر رویش خاک بریز منم هم همین کار را کردم.
🌼🍃 پس از اتمام خاکسپاری من پیش برادرش رفته و به او گفتم که مگر برادرت چه گناهی انجام داده که اینگونه غضب خدا را بر انگیخته برادرش اول نمیخواست چیزی بگوید
🌼🍃ولی در اخر گفت که برادر در زندگی هیچ گاه نماز نخوانده بود و صورتش را در مقابل پروردگارش ب زمین نزده وحتی برای نمازهای عید و جمعه حاضر نمیشد
😔بله دوستان این از جزای بی نمازی پس وعده کنیم که هرگز نمازمونو ترک نکنیم
❣نشر بده شاید یکی از همین داستان عبرت گرفت و توبه کرد و توسبب خیر شدی.
پایان
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
#داستان_کوتاه_آموزنده
#مکافات_عمل👇
🌼🍃شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد
امیر علت این خنده را پرسید، مرد
پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است...
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند... پس از این گفته، امیر دستورداد سر آن مرد را بزنند 🌼🍃
📚 #کشکول_شیخ_بهایی
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ...این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟
بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید.
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
🌹🍃
🍁راننده ترمز گرفت
دست انداز را که رد کرد ، رو به مسافر
بغلدستش گفت:
این دست اندازها اگر نبود
سَرِ تقاطع ها خیلی خطرناک میشد
خدا خیرشان دهد
🍁گاهی هم زندگی میافتد توی دست اندازلابد خدا میخواهد ازخطرِ روزگارِ پُرتقاطع،کم کند سختیها را دستانداز میکند تا زندگیمان کم خطرتر شود
🍃إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً 🍃
بدرستیکه بعد از هر سختی آسانی است .
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
🐜مورچه باش!
✍وقتی انگشتت را
در مسیر مورچه ای میگذاری
منتظر نمی شود تا انگشتت را برداری،
بلکه مسیرﺵ را عوﺽ می کند…
هیچ وقت کنار دری که
بسته شده نَایست ..
درها بسیارند ...
چه بسا خداوند تو را از
چیزی محروم کند
تا بهتر از آن را روزی ات گرداند
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
🔹شخصی برای اولین بار یک کلم دید
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
🔸با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادوپیچش کردن...!
اما وقتی به تهش رسید وبرگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست...
🍃 داستان زندگی هم مثل همین کلم هست!
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم وفکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم.
✨ما دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم، خوردنی نبود فقط دور ریختنی بود..
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از پارچه سرای متری ونوس
ای انسان ❗️❗️
چرا اين همه از دنيا مى نالى ، مگر ماهيتش را نمى دانى❓
1️⃣دنيا يك ساعت است،زندگى جاويد بعد از قيام ساعت است❗️
2️⃣دنيا دارالغرور است،نه دارالخلود❗️
3️⃣دنيا دار فناست،نه دار بقا❗️
4️⃣دنيا سراب است،نه سر آب❗️
5️⃣دنيا مزرعه آخرت است،نه آخرت(آخر تو)❗️
6️⃣دنيا دار ابتلاست،نه دار سلام❗️
7️⃣دنيا دار بى قرارى است ،نه دارالقرار❗️
8️⃣دنيا دار آلام است ،نه جاى آرام❗️
9️⃣دنيا دارالهموم است ،نه دارالجموم❗️
🔟دنيا گذرگه عبور است،نه دارالسرور❗️
🍁پس نه به خوشيهايش دل ببند و نه از ناخوشيهايش دل برنج❗
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃