🔺خاطرات روز پنجم🔺
دیروز برای نماز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم بیرون چون صدایی میآمد صدای پا کمی رفتم جلوتر دیدم چندین قورباغه در حال بالا و پایین بالا و پایین پریدن هستند بعد از اقامه نماز صبح سری سری به کولر گازی زدم تا ببینم سر جایش هست یا نه چون برایش حفاظی نچیده بودند چون سری پیش هم شب هنگام کولر را دزدیدند بلند شدم کمی منبر و روضهام را حاضر کردم و رفتم تا بیرون دوری بزنم پیرمرد چوپانی را دیدم خیلی اصرار کرد تا برایش یک روزی حضرت علی اصغر را بخوانم من هم خواندم و او نیز بسیار خوشحال شد خیلی از من تشکر کرد سپس برگشتم و منتظر بچهها شدم تا آنها آمدند و شروع به والیبال بازی کردن کردیم جایزه را شکلات قرار دادیم چون تعداد بادکنکها خیلی کم شده بود سپس کلاس با موضوع علت غیبت امام زمان عجل الله برگزار کردم سپس کمی استراحت کردم و آماده میشدم برای رفتن به بیرون که یک دفعه عمامهام باز شد زنگ زدم به استاد علامه قرار شد بیاید و ببندد آنها ساعت ۷ بود آمدند خیلی دیر شده بود تا ببندد طول کشید نتوانستم بعد از ظهر بیرون بروم خلاصه نصاب کولر نیز آمده بود کولر را نصب کرد و برای هر نصب کولر مبلغ یک میلیون تومان اجرت میگرفت خلاصه داشتم آماده خواب میشدم ساعت ۹ که یک دفعه چندین نفر از اهالی روستای مهمان نواز دوبلوطان برایم شام آوردند به علاوه ماست و دوغ محلی خیلی خوشمزه بود جای شما خالی
دعا کنید روز بعد بهتر از دیروز باشد
یاعلی
میرزا | علیرضا 🇵🇸
بسم رب الحسین کمک بر برپایی ایستگاه صلواتی در روز عاشورا و یا تاسوعا در روستای دوبلوطان شهرستان اند
الحمدلله تا الان ۱میلیون و ۳۵۰تومان جمع شده
هدایت شده از 『³¹³ نحن ابناءالمہــدۍ』
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرمندهی زینب و روی رباب شدم..
#تاسوعا
☫➜ @Nhno_almhdi