گزارش از کار روز عاشورا
پخش 700الی 900 شربت آبلیمو
پخش آب معدنی
10کیلو آلو
4کیلو هلو انجیری
5کیلو شلیل
10کیلو کیک یزدی
از همه ی عزیزان قبول باشد ایشالا حاجت روا باشند و به مال هاشون برکت داده بشود
https://eitaa.com/alireza110javaheri
🔺 خاطرات روز ششم🔺
صبح از خواب بیدار شدم و ساعت ۸ با آقای دهیار رفتیم برای خرید کردن برای خرید کردنی که شما عزیزان بانیان گرامی تا بتوانیم ایستگاه صلواتی واتی را به بهترین نحو ممکن برگزار کنیم بله رفتیم اول به میوه فروشی و ۲۰ کیلو آلو و تقریباً ۱۵ کیلو شلیل و بعد از آن رفتیم به مغازه شیرینی فروشی و کیک یزدی خریدیم سپس رفتیم دنبال شکر و یخ آنها را نیز خریدیم آوردیم در مسجد روبروی کولر گازی قرار دادیم سپس بعد از ظهر ساعت ۴ همه بچهها آمدند و شروع کردیم به شستن میوهها و سپس رفتیم به مغازه آقا ابراهیم اسدی پس از تزیینات ایستگاه صلواتی سفره یکبار مصرف پهن کردیم و میوهها را داخل کلمن آب یخ گذاشتیم تا حسابی خنک شوند و سپس شروع کردیم به درست کردن شربت آبلیمو شربت آبلیمو تقریباً ۶۰۰ عدد الی ۹۰۰ عدد در آن روز پخش کردیم و شربت چون بسیار خنک بود ماشینی که میایستاد خیلی دعا میکرد برایمان یک نفر نیز بانی لیوان یکبار مصرف نیز شد از مردم اهالی روستا خلاصه خیلی مردم برای بانیان عزیز دعا کردند سپس بعد از آن همه بچهها میگفتند امروز خیلی بهمان خوش گذشت و خیلی چیزهای جدیدی یاد گرفتیم و خودمان میتوانیم از این به بعد برای مناسبتها ایستگاه صلواتی راه بیندازیم برای مراسم عاشورا در مسجد واقعاً همه خسته شده بودند سپس چند تا لبیک یا حسین گفتیم من از اهداف و قیام امام حسین و روز عاشورا برایشان گفتم و ۱۰ دقیقه سینه زنی کردیم و سپس رفتم بخوابم که یک دفعه برادران اسدی آمدند شروع کردم که از اهداف قیام امام حسین گفتم که یکی از آنها امر به معروف بود دیگر خلاصه بحث در همین مورد اول اوج گرفت و خلاصه دو دو ساعتی تقریباً صحبت کردیم بحث خوبی بود.
الحمدالله
یاعلی
https://eitaa.com/alireza110javaheri
🔺 خاطرات روز هفتم 🔺
صبح ساعت ۱۰ دقیقه به ۷ بود که آقا بهرام در زد و گفت بیا برویم تا خریدهای امروز را انجام دهیم من هم گفتم باشه بگذارید تا حاضر شوم داشتم حاضر میشدم که بک دفعه عمامهام باز شد زنگ زدم به استاد علامه آمد و عمامهام را بست بعد از نیم ساعت و آقا بهرام را گفتم برود و خودش خریدها را انجام دهد و من برایش پول را کارت به کارت کنم بعد آقا بهرام ایده ای دیدهای جالب داد این بود که امروز چون روز عاشورا است و مردم همه برای زیارت اهل قبور میآیند برویم در آنجا ایستگاه صلواتی را به پا کنیم تا صدای مداحی و شربت نیز به آنها برسد خلاصه دو تا از بچهها میز را آوردند و ما شربت را حاضر کردیم واقعاً شربت خنک و گوارایی بود
بعد نفراتی در ایستگاه آمدند که آنها نیز ۳۰۰ هزار تومان کمک کردند توانستیم باز هم برویم هلو انجیری بخریم و در کلمن آب یخ قرار دهیم آب معدنیهای یخ زده را نیز روی میز جلوی آفتاب قرار دادیم تا یخش آب شود و بین مردم توزیع کردیم سپس بعد از توزیع ۷۰۰ الی ۱۵۰۰ شربت آبلیمو خنک به کارمان خاتمه دادیم الحمدالله رب العالمین خیلی عالی بود واقعاً توانستیم با یک شربت یاد خاطره ابا عبدالله الحسین را با یک سلام هر نفر زنده کنیم
بعد از از این کارها من رفتم و خانه عالم را مرتب کردم و کم کم آماده رفتن شدم و بعد آمدم بیرون و کلیدها را تحویل آقا بهرام دادم کنار جاده برایم یک ماشین خوب نگه داشت و چون آنها آقا بهرام را میشناختند مرا مجانی تو حوزه علمیه اندیکا رساندند
الحمدالله که توفیق نوکری را در قالب تبلیغ داشتیم و از همه بانیان عزیز که به زنده نگه داشتن شعائر حسینی کمک کردند صمیمانه سپاسگزارم و همچنین از مردم مهمان نواز روستای دوبلوطان صمیمانه تشکر میکنم
و همچنین در نهایت از حاج آقا مرادی عزیزم که واقعا حق پدری بر گردن همهی طلبه های حوزه علمیه امام خمینی ره 2 و مخصوصاً بنده دارند صمیمانه تشکر میکنم که همچین فضایی را برای ما مهیا کردند ان شا الله با آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام هم سفره شوند
یا علی
https://eitaa.com/alireza110javaheri